آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور

امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور؟

 

این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟

یا خون آفتاب چکیده ست در تنور؟

 

این گل فروش کیست که یک ریز و بی امان

شیپور رستخیز دمیده است، در تنور

 

چون جسم پاره پاره ی در خون تپیده اش

فریاد او بریده بریده ست در تنور

 

از دودمان فتنه ی خاکستری، خسی

خورشید را به شعله کشیده است، در تنور

 

جز آسمان ابری این شام کوفه سوز

خورشیدِ سر بریده که دیده است، در تنور؟

 

دنبال طفل گمشده انگار بارها

با آن سر بریده، دویده است، در تنور؟

 

امشب چو گل شکفته ای از هم، مگر گلی

گلبوسه از لبان تو چیده است، در تنور؟

 

در بوسه های خواهر تو، جان نهفته است

جانی که بر لب تو رسیده است، در تنور

 

آن شب که ماهتاب، تو را می گریست زار

دیدم که رنگ شعله پریده است، در تنور

 

شاعر: محمّد علی مجاهدی( پروانه)