امشب كه عنايت علي ديدني است

امشب كه عنايت علي ديدني است تأثير ولايت علي ديدني است از بهر حسن جشن گرفته‌ست رضا لبخند رضايت علي ديدني است   شاعر: سید محمد رستگار

در كوچه ي دل صفي كه داريم خوش است

در كوچه‌ي دل صفي كه داريم خوش است بوسيدن مصحفي كه داريم خوش است در كوي رضا جشن حسن بگرفتيم شادي مضاعفي كه داريم خوش است   شاعر: سید محمد رستگار

چون كعبه حريم قدس تو محترم است

چون كعبه حريم قدس تو محترم است شادم كه دلم كبوتر اين حرم است نقّاره‌ي تو صلا زند بهر كرم ميلاد كريم اهل بيت كرم است   شاعر: سید محمد رستگار

امشب شب غم نيست خدا مي داند

امشب شب غم نيست خدا مي‌داند با غم نتوان زيست خدا مي‌داند شاد است دل شيعه كه عيد حسن است عيدي خدا چيست خدا مي‌داند   شاعر: سید محمد رستگار

صبح آمد و خورشيدِ نويدي سر زد

صبح آمد و خورشيدِ نويدي سر زد كز باغ جنان نخل اميدي سر زد از گلشن زهرا و گلستان علي امروز گل سرخ و سفيدي سر زد   شاعر: سید محمد رستگار

اي اهل ولا روي ولي را نگريد

اي اهل ولا روي ولي را نگريد آيينه‌ي حُسن ازلي را نگريد ميلاد حسن كريم اهل البيت است با فاطمه خنده‌ي علي را نگريد   شاعر: سید محمد رستگار

يوسف كه سرش به پاي حُسناست امشب

يوسف كه سرش به پاي حُسن‌است امشب در كوي علي گداي حُسن است امشب گرديده بشير عشق و فرياد زند ميلاد حسن خداي حُسن است امشب   شاعر: سید محمد رستگار

امشب به خدا قسم خدا شاد بوَد

امشب به خدا قسم خدا شاد بوَد تنها نه خدا كه ماسوا شاد بوَد زهرا شده مادر و علي نيز پدر شادند رُسل كه مصطفي شاد بوَد   شاعر: سید محمد رستگار

در چشم علي شادي زهرا پيداست

در چشم علي شادي زهرا پيداست در قطره‌ي اشك شوق، دريا پيداست در شام ولادت حسن ديد احمد بي‌پرده جمال حق تعالي پيداست   شاعر: سید محمد رستگار

آغوش علي مرتضي را نگريد

آغوش علي مرتضي را نگريد در بيت علي وجه خدا را نگريد بگرفته در آغوش، علي جانش را بي‌پرده جمال مجتبي را نگريد   شاعر: سید محمد رستگار

موي تو شب و روي تو مهتاب منست

موي تو شب و روي تو مهتاب منست زنداني زلفت دل بي‌تاب منست در خلوت شب به گوشه‌ي معبد دل ذکر تو دعا مهر تو محراب منست   شاعر: سید محمد رستگار

اي مه که عيان روي تو در هر ديده است

اي مه که عيان روي تو در هر ديده است هر ديده تو را به وجه ديگر ديده است پنهان ز خدا نيست تو هم مي‌داني امشب دل ما مدينه‌اي گرديده است   شاعر: سید محمد رستگار

ريحانه ي زهرا و علي بود حسن

ريحانه‌ي زهرا و علي بود حسن دُردانه‌ي زهرا و علي بود حسن قربان جمالش كه گل سرسبدِ گلخانه‌ي زهرا و علي بود حسن   شاعر: سید محمد رستگار

زخم جگر تو بس که کاري شده است

زخم جگر تو بس که کاري شده است چشمان من از غصه بهاري شده است خوني که ز داغ کوچه بر دل کردي! از گوشه ي لبهاي تو جاري شده است …   شاعر: هادی ملک پور