طرح 500 سؤال احکام

بچّهها را وادار میکرد تیترهای روزنامهها و مجلههای سیاسی اجتماعی را بخوانند و با هم بحث کنند. عقیده داشت یک پاسدار باید در مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی بینش قوی داشته باشد. در این صورت است که نسبت به مسائل روز و انقلاب حسّاس میشود و احساس تعهّد میکند. از حاج آقا وحیدی هم خواسته بود […]
برو مطالعه کن

شهید داور علاقهی شدیدی به مطالعه داشت؛ و یادم هست روزی به من گفت: چرا بیکاری؟ برو، مطالعه کن. جریان واقعه از این قرار بود که داور در گوشهای از حیاط پادگان ماشین اداره را میشست. من با یکی از دوستان، خود را به او رسانیدیم و اجازه خواستیم ما این کار را انجام دهیم. […]
سه پایهی مسلسل ضدّ هوایی

در یکی از سفرهایم به تهران، خبردار شدم که آقای یسری به علّت جراحت شدید، در بیمارستان نجمیّه بستری است. در فرصتی مناسب به عیادتش رفتم. به محض دیدن من گفت: شما یک سه پایهی مسلسل ضدّ هوایی طرّاحی کرده و قول داده بودید مکانیسم آن را تکمیل کنید. قرار گذاشتیم به محض مرخصی از […]
تبادل افکار

برادر یسری همیشه در برنامهها و سمینارهای فرماندهان سپاه پاسداران در اوقات فراغت و تنفّس جلسه، با یکایک فرماندهان تماس میگرفت و از اطّلاعات علمی و تجربی آنان سؤالاتی میکرد و ابتکارات و نوآوریهای آنان را در دفترچهای یادداشت میکرد. در یکی از این تبادل افکار و کسب اطّلاعات جالب، فکری به خاطرش خطور کرد […]
مطالعهی مستمر

از درسهای مهمّی که از وی آموختم، مطالعهی مستمر و طولانی بود. نیمه شبها با اینکه در همان اتاق کوچک میخوابیدم، بعضی وقتها که از خواب برمیخواستم، میدیدم داور بعد از اقامهی نماز نیمه شب، تا نزدیکیهای سحر مشغول مطالعه و تلاوت قرآن است. گاهی اعتراض میکردم که دست از مطالعه برداشته، ساعاتی بخوابند یا […]
آموزشهای اعتقادی

پس از عملیّات والفجر 4 حاج همّت تمام اعضای کادر را در دو کوهه جمع کرده بود. یک روز به من تلفن زد و گفت: «حاج آقا! من خواهش میکنم شبانه خودتان را به دو کوهه برسانید.» هر چه سریعتر خودم را به آنجا رساندم. همّت را دیدم و گفتم: چه شده؟ گفت: من این […]
با هم بحث عقیدتی – سیاسی کنیم!

تازه از عملیّات برگشته بودیم و به خوبی میدانستم که تا چند روز دیگر کار جدّی در پیش نداریم. میبایست مثل روزهای گذشته که از عملیّات برمیگشتیم، یک جا بنشینیم و به کنج خلوتی پناه ببرم و در خودم باشم. آن روز هم به همین چیزها فکر میکردم که حاج احمد از در اتاق آمد […]
ما حاضریم به جای شما بجنگیم!

یک بار تعدادی نیرو به منطقه اعزام کرده بودند که همگی دانشجوی مقطع دکترا و تحصیل کردهی ایتالیا بودند. تعدادی جوان مؤمن و متعهد که به خاطر جنگ درس را رها کرده و به ایران برگشته بودند. برخورد با چنین افرادی ویژگیهای خاصّی را میطلبید. حاج همّت بر این نکته توجّه داشت. وقتی آنها را […]
فرمانده کیست؟

به مسائل اعتقادی و دینی اهمیّت میداد و در این زمینه کار کرده بود. زمانی که در صدد برآمدم تا نکاتی را در مورد فرمانده و فرماندهی که در دین و منابع دینی ما هست، جمع آوری کنم، تعدادی از آیات قرآن، احادیث، روایات و خطبه از نهج البلاغه بررسی و استخراج شد. پس از […]
هرچه بیشتر توضیح میداد من قلبم روشنتر میشد!

در آغاز جنگ که بنیصدر ملعون و خائن در جبههها هم میآمد، من فرماندهی عملیّات خوزستان بودم. ما را به جلساتی که راجع به جنگ بود، راه نمیدادند. من با شهید بزرگوار با تلاش مقام معظم رهبری که نمایندهی حضرت امام بودند، وارد جلسه شدم. رحیم صفوی میگوید: وقتی نوبت ما شد، اوّل قرار بود […]
بصیرت در جبههها

رد پای علی در تمام مراحل یک عملیّات دیده میشد. اطلاعات کافی از مرحلهی آمادهسازی داشت که خود مرحلهی بسیار حسّاس و پیچیدهای است. در مرحلهی عملیّات یعنی حمله یا دفاع همینطور و همچنین در مرحلهی تثبیت. این کارها از عهدهی مردی جا افتاده و مطلع برمیآید. چنین فردی باید سالها در دانشگاه نظامی درس […]
نگران درسهایم نباش

بضاعتم خیلی اندک بود. به سختی روزگار را میگذرانیدم. امّا امیدوار به آیندهی حسین بودم. یک شب که برای خبرگیری از وضع او به شهرستان بجنورد رفته بودم. دیر هنگام به خانه آمد، پرسیدم، پسرم حسین کجایی؟ چه کار میکنی؟ لبخند زد و گفت: «امام را یاری میکنیم و انقلاب را جهانی خواهیم کرد.» پرسیدم: […]
طرح و توسعهی درختهای جادهی تهران کرج

شهید حقیقی را دقیقتر از پیش میخواند؛ و این ابتدای جدا شدن راه من و او بود. من افتادم دنبال کارهای فنّی و او سفت و سخت چسبید به دانشگاه. هر از چندی که درسهای دانشگاه اجازه میداد، میآمد شیراز و از اهواز و دانشگاه «جندی شاپور» برایمان تعریف میکرد. سال 1350 مهندسی کشاورزیاش را […]
خمپارهی خشایار

«خب حاضرید؟ همه هستند؟» «همه هستند، بفرما حاج آقا.» مهدی نقشهی کالک را روی دیوار چسباند. مثل همیشه صحبتهایش را آرام و متین شروع کرد: «عملیّات کربلای چهار برای این است که حواس عراق را از روی فاو بکشانیم این طرف، یعنی شلمچه و بصره. فرماندهها برای طرح و اجرای عملیّات نمیتوانستند روی آتش ادوات […]