چه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر!
شهادت حضرت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: صابر همدانیچه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر! که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر! از آن زمان که به این دشت ...
چه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر! که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر! از آن زمان که به این دشت ...
مهی که هست بسی جانگداز میآید مقدر آن چه بُود از فراز میآید به چشم دل نظری کن ببین که قافلهای به سوی کرببلا ...
ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد کربلا را عالم «قالُوا بلی» خواهیم کرد ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان قامت شور ...
ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮه ﺧﺎﮎ، ﻭﺍﺩﯼ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼﺳﺖ «ﻫﺮﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍﺳﺖ» ﺻﺤﺒﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺟﺎﻧﺪﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ ...
الا یاران من، میعاد گاه داور است، این جابدن ها غرق خون، سرها جدا از پیکر است، این جا ملک قرآن بخوان در خاک روح انگیز ...
فرود آیید، یاران! وعدهگاه داور است، اینجا بهارستان سرخ لالههای پرپر است، اینجا چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر، سفر کردید خدا ...
هلال ماه عزا از افق دمیده، خمیده کدام بار غمش بوده تا خمیده دمیده؟ به یاد فرق علی اکبر و خمیده قد شه جبین ...
ای در غم تو ارض و سما خون گریسته! ماهی در آب و وحش به هامون گریسته وی روز و شب به یاد لبت، ...
ای در غمت، همین نه دو عالم گریسته! چندین هزار عالم و آدم گریسته عالم چگونه بر تو نگرید؟ کز این عزا جدّ تو، ...
محرّم آمد و شد موسم عزای حسین سیاهپوش فلک گشت از برای حسین گر از خدا طلب خونبهای حسین به جز خدا، به خدا! ...
از کودکی به نام حسین، آشنا شدم تا کم کَمَک به درد غمش، مبتلا شدم مادر نهاد بر لب من مُهر کربلا تا وارث ...
مرا به جادهی بیانتهایتان ببرید به سمتِ روشنی ناکجایتان ببرید کنار سفره اگر میلتان، تمایل داشت دو تکّه سیب، برای گدایتان ببرید سوار ...
به هر که مینگرم چشم پُر نمیدارد کشیده سر به گریبانِ ماتمی دارد اگرستاره بُوَد، اشک حسرتی بارد گر سپهر بُوَد، قامت خمی دارد ...
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد هر کجا مُلک خدا هست، حسینیه ی توست ...