شام، روشن از جمال زینب کبراستی
شهادت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: قاسم رساشام، روشن از جمال زینب کبراستی سر به زیر افکن که ناموس خدا، این جاستی کن تماشا آسمانِ تابناک شام را کآفتاب برج عصمت از ...
شام، روشن از جمال زینب کبراستی سر به زیر افکن که ناموس خدا، این جاستی کن تماشا آسمانِ تابناک شام را کآفتاب برج عصمت از ...
ز درد دل بگویم، یا غم دلدار یا، هر دو؟ ز جور خصم نالم، یا فراق یار، یار هر دو؟ به خون دل نمیدانم ز ...
داد آسمان به باد ستم خانمان من تا از کدام بادیه پرسی نشان من دور از تو، از تطاول گلچین روزگارشد آشیان زاغ و زغن، گلستان ...
گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتمچون حسین خویش دیدم، شاد گشتم، پر گرفتم از ازل من با برادر هم سفر بودم در این رهبهر ...
ای اختر فضائل و ای آسمان صبر! ای زینب ای به گلشن دین، باغبان صبر! گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق نازم به همتت! ...
می گوید از شکستن سرو تناورشاین شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش این زن درست مثل پدر حرف می زندمیراث مادر است دلِ داغ پرورش! می گوید ...
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است عصر عاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو ...
بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب گویی به غم و محنت و اندوه سرشتنداز روز ازل، ...
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی زآب غم بسرشنتد، ...
آتش چقدر رنگ پریده ست در تنورامشب مگر سپیده دمیده ست در تنور؟ این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟یا خون آفتاب چکیده ست در ...
عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته کاروان میرفت و میبلعید دشت دیرسال کودکان تشنه را با دست و پای ...
فلک با عترت «خیرالبشر»، لختی مدارا کن مدارا کن به «آل الله» و شرم از روی زهرا کن ره شام است در پیش و هزاران محنت اندر ...
می سوخت خاک و آب فقط استعاره بود در آسمان مشک که غرق ستاره بود اشکی نمانده بود که نذرعطش کند ورنه فرات منتظر یک ...
«از خیام سوخته خاکستری جا مانده بود » از پرستوها، فقط مشت پری جا مانده بود از بهاری سبز، هفتاد و دو سرو سرفراز از تمام ...