تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی
شهادت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: مفتون همدانیتو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی تنی جدا ز سری و سری جدا زتنی تو کیستی؟ بدن قطعه قطعه ای که از او ...
تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی تنی جدا ز سری و سری جدا زتنی تو کیستی؟ بدن قطعه قطعه ای که از او ...
ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم!آیا تویی برادر من؟ نیست باورم با آنکه در جوار تو یک عمر بوده امنشناسمت کنون که تو هستی برادرم پامال ...
خیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد کبوترهای بی بال حرم را لانه می سوزد چه غوغایی است؟ در این دشت ماتم زا؟ نمی دانم ...
بودند دو تن به جان و دل دشمن تودادند به هم دست، پی کشتن تواین یک پیِ آتش زدن جان برخاستوآن یک، بنشاند تیرها بر ...
عمری ست که سوزند ز غم متصلموز خون جگر شده ست لبریز، دلمهم دشمن و هم دوست تُرا آزردنداز اینهمه صبر، از تو ای دل ...
تو مایهی داغ لالهی صحراییتو شاهد خصم و کوچه و زهراییخون جگرت به صفحهی طشت نوشتآتش زده آب کوزه بر دریایی شاعر: علی انسانی ...
آن روز ز درد و غم لبالب بودمهمچون دَرِ خانه غرق در تب بودمیک سوی حسین را تسلی دادماز سوی دگر پناه زینب بودم شاعر: علی انسانی ...
در داغ نشسته لاله بودم آن روزآلالهی پُر ز ژاله بودم آن روزخود پرده ز راز کوچه برخواهم داشتمن شاهد هشت ساله بودم آن روز شاعر: علی ...
در خانه شدی کینهی همسر دیدیمسجد رفتی غربت حیدر دیدیاز مسجد و خانه که رها می گشتیدر کوچه شدی قاتل مادر دیدی شاعر: علی انسانی ...
صبر از غمت از ابر، فزون می گریددر سوگ بنفشه، لاله گون می گریدآن روز که بُردند تنت در تشییعدیدند که تابوتِ تو خون میگرید شاعر: علی ...
هم خصم به جان تو خدنگ آوردههم دوست به جام تو شرنگ آوردهما شیشه ندیدیم بوَد سنگ شکنچون؟ صبرِ تو، صبر را به تنگ آورده شاعر: علی ...
خون خوردم و کس نشد ز دردم آگاهبسته است ز غم بغض گلو، راه به آهبا چاه علی گفت غمش اما مننشنید کسی درد دلم، ...
اَبر، زصبرِ دلم به گریه درآیداشک جگرگون نه، بر رُخم جگر آیدقصّهای از غصّههای صبر گدازمکوه اگر بشنود ز پای درآیدنیست دگر شوق زندگی به ...
حسین اِستاده و گویی که از رازی خبـر داردکه بر چشم حسن با یک جهان حسرت نظر داردزمرّدگون شده یاقوت لـــــبهای دُر زهراکه از لـــخت ...