شال مشکی شهید
شهید غلامعلی سعیدیفربعد از شهادت غلامعلی سعیدیفر، بسیجی مخلص «علی اصغر فاتحی» بالای جنازهاش حاضر شد و شال مشکی خودش را با شال شهید سعیدیفر عوض کرد. ...
بعد از شهادت غلامعلی سعیدیفر، بسیجی مخلص «علی اصغر فاتحی» بالای جنازهاش حاضر شد و شال مشکی خودش را با شال شهید سعیدیفر عوض کرد. ...
برادر «سعید تجویدی» از کادرهای قدیمی سپاه و جنگ میگفت:ـ پس از عملیّات خیبر که در جزایر مجنون تردّد میکردیم، به دلیل فاصلهی زیاد آبی ...
در منطقهی ۱۱۲ فکه، نرسیده به میدان مین، متوجّه سفیدی روی زمین شدم. هر چیزی میتوانست باشد. نزدیکتر که رفتم، از تعجّب خشکم زد. پیکر ...
با دوستم نشسته بودیم و منتظر فرمان حرکت بودیم. در کانال مجاور ما گلولهی خمپاره منفجر شد. در نور منوّرها دیدم که کسی فرو غلتید، ...
دخترم در سن شانزده سالگی در بیمارستان بستری شد؛ سرطان داشت. آخرین لحظات عمرش را سپری میکرد. بااین که فرماندهی عملیات در تپههای اللهاکبر بود، ...
ساعاتی پس از آغاز عملیات پر برکت فتحالمبین، پاسدار شهید حسین ناجی، از ناحیهی پا به شدّت مجروح شد. وقتی همرزمانش از او خواستند برای ...
«این سومین نفره که این طوری شهید شده. خدا ازشان نگذرد. از حالا به بعد هیچ کس جز خود ما حق ندارد به مجروحین آب ...
آن روز، سرمای زمستان با بوی خون و باروت در آمیخته و مظلومیت شهیدان، فضای جبهه را در خود گرفته بود. سعید تنها در سنگری ...
«علیرضا» در عملیّات والفجر، به واسطهی آتش دشمن، به شدّت مجروح شده بود و چند نفر او را به روی دست، به سوی اورژانس میبردند. ...
زمستان، هوای بیرون سد است و لباس غواصی گرم. یک دفعه کنار چولانها مار چنبره میزد یا مرغهای دریایی که بین چولانها تخم گذاری کرده ...
گردان غواص ما خط شکن بود. شب اوّل ما باید در ورودی میدان مین، خط را میشکستیم، با دشمن درگیر میشدیم و منتظر میماندیم تا ...
هیچ وقت یادم نمیرود، در یک محوری تخریبچی ما شهید شده بود. سیم چین هم نداشتیم. عزیز طلبهی ما که بدنش مجروح بود، با شکم ...
به منطقهی ماووت عراق میروند. فرمانده قول داده بود که آقا رضا را به خط نبرد. دیگران میرفتند و برمیگشتند. شوخیهای آقا رضا خستگی را ...
به ما اطلاع دادند که تعدادی از نیروهای ضد انقلاب، به روستای در همان حوالی، به نام «کپک» رفته و در خانهای مستقر شدهاند. جمیل ...