ثقلین
TasvirShakhesshahid271

امروز تکلیف چیست؟

شهید محمود کاوه

در کنکور دانشگاه، ثبت نام کرده بودم. شرط رفتنم این بود که کاوه، برگه‌ی ترخیصی‌ام را امضاء کند.آن روز دلم عجیب شور می‌زد. با یک ...

TasvirShakhes880

من با کسی عقد اخوّت، نبسته‌ام

شهید محمود کاوه

حسن عماد الاسلامی – برادر خانم محمود – از نیروهای اطلاعات – عملیّات و از بچّه‌های زبده‌ی گشتی – شناسایی بود که همیشه و همه ...

TasvirShakhesshahid872

خطر فساد بیشتر از خطر ضد انقلاب

شهید محمود کاوه

آن روزها در سقز، می‌گساری و قماربازی، تفریح رایج خیلی‌ها شده بود، خصوصاً در مجالس جشن و عروسی. محمود، خطر فساد و تباهی را بیشتر ...

TasvirShakhesshahid876

تا می‌توانی اطراف من نیا!

شهید محمود کاوه

کم‌کم بچّه‌‌ها پی بردند که من برادر خانم کاوه هستم. از آن روز به بعد، ابراز مهربانی‌شان نسبت به من بیشتر شد. آن‌ها چون کاوه ...

TasvirShakhesshahid884

متواضعانه پذیرفت

شهید محمود کاوه

خبر رسید که کاوه گردانی را آماده کرده تا به قلب دشمن بزند؛ گرچه موفّقیت‌شان می‌توانست وضعیّت عملیّات را تغییر دهد. امّا کار بیسار خطرناکی ...

TasvirShakhesshahid878

با خدا باشی کافی است

شهید محمود کاوه

پاتک بود. نیروهای دشمن نزدیک به هفت تیپ ما را مورد حمله قرار داده بودند و به دستور شهید کاوه، همه کف کانال نشسته بودیم ...

TasvirShakhesshahid877

نگران نباش، توکّل کن

شهید محمود کاوه

شب از نیمه گذشته بود. محمود پرسید: «می‌گویی چه کار کنیم؟»گفتم: «اگر هر گردان از یک معبر برود، شاید بهتر باشد.»گفت: «نه، باید هر سه ...

TasvirShakhesshahid618

عکس یادگاری با فرمانده

شهید محمود کاوه

می‌خواست بیدارش کند. نمی‌گذاشتم. بحث‌مان بالا گرفت. گفتم:-‌ »مگر تو نمی‌دانی او چقدر کم می‌خوابه؟»صدای محمود از توی اتاق بلند شد: «آن بیرون چه خبره؟»به ...

TasvirShakhes.shahid614jpg

 به خاطر آقا جان

شهید محمود کاوه

دختر بی‌حجاب که می‌آمد درِ مغازه، محمود به او جنس نمی‌داد. یکی آمده بود و محمود هم به او جنس نداده بود و خلاصه دعواشان ...

TasvirShakhesshahid310

فاتح عملیات!

شهید محمود کاوه

والفجر ۹ تمام شده بود. بچه‌های صدا و سیما رفتند سراغش. بساط مصاحبه را پهن کردند. خبرنگار، رو به دوربین، شروع کرد به صحبت: «ما ...

TasvirShakhesshahid11

وظیفه‌ی ما چیست؟

شهید محمود کاوه

روز اوّل جنگ، همراه محمود رفتیم خدمت امام. محمود گفت: «آمدیم از محضرتون کسب تکلیف کنیم؛ وظیفه‌ی ما الان چیه؟ باید بریم جبهه، یا همین ...

TasvirShakhesbasirat10

خنثی کردن کمین

شهید محمود کاوه

کاوه جلوتر از ما رفته بود که منطقه را چک کند. وقتی برگشت، دستور ایست داد. بعد هم گفت: «برمی‌گردیم».برگشتیم توی مقر، گفت: «برین استراحت ...

TasvirShakhesnazm30

راه نمی‌داد!

شهید محمود کاوه

می‌گفت جلسه‌ی فرمانده‌ها مثلاً ساعت هشت، سر ساعت که می‌شد، در راه می‌بست. اگر کسی ده دقیقه دیر می‌آمد، راهش نمی‌داد. می‌‌گفت: «همان پشت در ...

TasvirShakhesnazm29

تا مطمئن نشدف نرفتیم!

شهید محمود کاوه

اوّلین حشور یگان ویژه‌ی شهدا در کردستان، همان راه‌پیمایی در سنندج بود. قبل از راه‌پیمایی محمود هی آمد و رفت و هی تای آستین و ...

صفحه 1 از 612345...قبلی »