ثقلین
TasvirShakhesshahidborojerd

دلتنگی آخر

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

«می‌گه میرزاست، داداش ته؟»گوشی را گرفتم، حال و احوال‌اش را پرسیدم، دیدم صداش مثل همیشه‌اش نیست، پکر می‌زند.گفتم «چی شده، میرزا؟»گفت «به بچه‌ها بگو بیان ...

TasvirShakhesshahidborojerd

درس اخلاق حین عملیات

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

بارها شد که ضد انقلاب می‌َآمد روی بی‌سیم ما و شروع می‌کرد به فحاشی. بعضی از افسرها و سپاهی‌های جوان‌تر احساساتی می‌شدند و می‌خواستند جواب‌شان ...

TasvirShakhesshahidborojerd

برای نوکری شما آمدیم!

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

یک بار قرار بود یک ده بزرگ را پاکسازی کنیم. از توی خانه‌ها هنوز به طرف‌مان تیراندازی می‌کردند.محمد گفت «مردم نباید آسیب ببینن.»گفت «بچّه‌ها رو ...

TasvirShakhesshahidborojerd

قوم و خویش گمشده

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

پیاده، با لباس نظامی، راه افتادیم رفتیم توی روستا. هر کس را که می‌دید، چنان سلام و دیده بوسی می‌کرد، چنان حال و احوال خودش ...

TasvirShakhesshahidborojerd

نجات مردم

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

خیلی‌ها توی خودمان بودند که ورد زبان‌شان بود «باید ضد انقلاب رو از بین ببریم.»ولی بروجردی می‌گفت «باید مردم کردستان رو نجات بدیم.»همه‌ی هوش و ...

TasvirShakhesshahidborojerd

شوخی (اول چشمتون به آسمون باشه)

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

یک بار رفتیم یک منطقه‌ی را گرفتیم که تا حالا کسی نتوانسته بود بگیردش. ارتفاعی بود در شمال قصر شیرین و جنوب جوانرود، در منطقه‌ی ...

TasvirShakhesshahidborojerd

فقط دل به دست بیار

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

توی شهر چو افتاده بود «بروجردی رفته فئودال‌ها را مسلح کرده» و راست‌اش، این بابا، اصلاً از من حرف‌شنوی نداشت و دماغ‌اش را خیلی بالا ...

TasvirShakhesshahidborojerd

برای دل بچّه‌ها وقت گذاشتم

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

رفته بودیم میرآباد به بچّه‌ها سربزنیم که تا فهمیدند بروجردی آمده، آمدند دوره‌اش کردند و حتی براش توی صف ایستادند تا با فرمانده‌شان دیده بوسی ...

TasvirShakhesshahidborojerd

تکلیف شما چیست؟

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

«همه‌شون خسته شده‌ن. از فرمانده‌ی گردان‌ها بگیر بیا تا نیروی عادی. دیگه نمی‌تونیم قانع‌شون کنیم بیشتر وایسن جوانرود. ورد زبون‌شونه که دارن این‌جا می‌پوسن. شما ...

TasvirShakhesshahidborojerd

دفاع از ناموس

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

یک عده از بچّه‌های گردان ۴ پادگان ولی عصر، توی ده سراب گرم، یکی از کوه‌ها دست‌شان بود. تا ما را دیدند، همه‌شان از کوه ...

TasvirShakhesshahidborojerd

لشکر تازه نفس

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

برگشت گفت «بچّه‌ها، می‌دونین امروز چه روزیه؟»هیچ کس توی باغ نبود یادش هم نبود. فکر کردیم می‌پرسد امروز چند شنبه‌ست.یکی گفت مثلاً «دوشنبه.»بروجردی گفت «نه. ...

TasvirShakhesshahid-brojerd

مافوق من فقط امامه

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

یک بار رفتم با آقای هاشمی و خامنه‌ایی مطرح کردم که محمد بروجردی لیاقت فرماندهی کل سپاه را دارد، آن‌ها هم قبول کردند و در ...

TasvirShakhesshahidborojerd

من به همین لباس خاکی قانع‌ام

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

حالا شما تصورش را بکن که بیایند مثلاً بگویند «قراره بروجردی رو وزیر سپاه‌ش کنن.»شما اگر جای من بودید، چی کار می‌کردید؟ من به روی ...

TasvirShakhesborojerdi39-(1

مدیریت بروجردی

صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی

از تدبیر و هوش سرشار و مدیریت بروجردی بود که اگر به هر کس بها می‌داد، اختیار هم می‌داد تا درست تصمیم بگیرد. این کار ...

صفحه 143 از 162« بعدی...102030...141142143144145...150160...قبلی »