دردم ز کودکی است که با روی همچو ماه
مدح حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام؛ شاعر: وصال شیرازیدردم ز کودکی است که با روی همچو ماه ازخیمه شد به یاری آن شاه بیسپاهبیتاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد آمد چو ...
دردم ز کودکی است که با روی همچو ماه ازخیمه شد به یاری آن شاه بیسپاهبیتاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد آمد چو ...
ای عمو! نالهی «هَلْ مِنْ مُعینت» را شنیدم از حرم تا قتلگاه، با شور جانبازی دویدمآن چنان دل بُرد از من بانگ «هَل مِنْ ناصِر» ...
سلام باد به عبدالله! آن صغیر دگر که بود در صدف کرببلا، یکی گوهرتمام نور که بُد، نور دیدهی زهرا تمام حُسن که بودش، حَسَن ...
ای سینه ی شکسته دلان نینوای تولبریز نینوای وجود از نوای تو جان حسین و نجل حسن عشق زینبینآغوشِ گرم حضرت عبّاس، جای تو قرآن پاره پاره ...
لباس رزم ندارد، هنوز جنگ، ندیده هنوز هیچ رکابی، ندیده باش به دیدهکلاهخُود به سر دارد از کُلاله و کاکل ز حُسن، روی حسن را ...
ای سینه ی شکسته دلان نینوای تولبریز نینوای وجود از نوای تو جان حسین و نجل حسن عشق زینبینآغوشِ گرم حضرت عبّاس، جای تو قرآن پاره پاره ...
چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن! چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن!چه خوش است جان سپاری، به ...
سیزده آیینه میرویید از تابیدنش غنچه میشد آسمان، در لحظهی خندیدنشگونههای خشک او وقت وداعِ با عمو جرعهجرعه تشنگی نوشید از بوسیدنشمرگ را میگفت «اَحلی ...
ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنش شرار عشق خدا، شعله زد به جان و تنشمیان معرکه آن سرو بوستان حسن شکفته بهر رجز ...
اگرچه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد دلت هوای دگر، غیر روی باب نداردتو آن نهای که جواب عموی خویش نگویی لَبت ز ...
سلام باد به ماهی که در مُحاق افتاد! گُل مدینه که در دامن عراق افتادسلام بر حسن بن علی و قاسم او! که بین این ...
این پسر کیست ؟ که گل صورت از او دزدیده است سیزده بار زمین ، دور قدش گردیده است وقت میدان شدنش ،کاش حسن آنجا بود ...
این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است نوشکفته است و به هر غنچه، لبش خندیده استروبهرو همچو دو مصراع، دو ابرویش ...
در سرخی غروب، نشسته سپیدهات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهاتآخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای نالههای بریده بریدهاتدر بین ...