با همین لبخند
شهید کاظم رستگاربعد از برگزاری جلسهی کاظم، دفتر امام وقتی را برای ملاقات به او داد و کاظم به دیدن امام رفت. موقع برگشتن خیلی خوشحال بود. ...
بعد از برگزاری جلسهی کاظم، دفتر امام وقتی را برای ملاقات به او داد و کاظم به دیدن امام رفت. موقع برگشتن خیلی خوشحال بود. ...
نوبت کشیک من و ابراهیم بود. از جایی که ما بودیم، امام را راحت می شد ببینیم؛ داشتند توی حیاط قدم میزدند و طبق معمول؛ ...
این بزرگوار دنیا و آخرتش برای ما درس عبرت بود. نقل میکنند در مأموریتی بیآنکه متوجّه بشود سرعت غیرمجاز میگیرد و به ماشین شتاب میدهد. ...
رضا به امام خیلی علاقه داشت. خیلی برایش عزیز بود. اگر کسی نام امام را میبرد و آقا نمیگفت، با او دعوا میکرد. خیلی حسّاس ...
«همیشه میگفت، هیچ وقت خدا را فراموش نکنید. باتقوا باشید.» و میگفت: «امام فرموده است: «جنگ در رأس همه امور است.» پس ما باید تا ...
«علی عاصمی» گاهی در صحبتهایش به مسائلی اشاره میکرد:«یک عدّه میگویند پشت جبهه خودش جبهه است. اینها توجیهاتی است برای شیره مالیدن و دلم خوش ...
در وصیتنامهی شهید، روح پیروی از ولایت و عشق به حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی و روحیهی حق شناسی و مهربانی و تواضع نسبت ...
امام خمینی (ره) که به عراق تبعید شده بود، زیارت و مصاحبت با ایشان در خانهی خودش ممنوع بود. چون بیت امام (ره) تحت مراقبت ...
چند بار دیگر هم رفته بود جبهه، ولی هیچ بار وصیتنامه ننوشت. بار آخر، قبل از رفتنش وصیتنامه نوشت.توی قسمتی از وصیّتنامهاش، به جریان رفتنش ...
روزهای اوج انقلاب بود. شور و هیجان خاصی از او میدیدم. روزی دیوارهای خانه را سنگ نما میکردیم. استاد بنا تا شب کار میکرد و ...
حسابی خورده بودیم به ته دیگ. نه مهمّات، نه نیرو، هیچی!از آن طرف عراق هم بعد از عملیّات مجنون، حسابی پررو شده بود. انگار همهی ...
یک چیزی میگویم، یک چیزی میشنوید. کانال ماهی شده بود کانال خون! چارهای نبود. بعد از بُرش کانال توسط بچّههای تخریب، قرار شد چند تا ...
در حین عملیّات آزادسازی جاده صائین دژ – تکاب، دیدم یک جیپ دارد از پایین تپّهها بالا میآید. اوّل فکر کردم ضد انقلاب است. خوب ...
رضایی میگفت: «ما باید برای شکست دشمن جنگ تبلیغاتی راه بیندازیم. باید نواری از صدای شلیک خمپاره، گلوله و تیراندازی پر کنیم. بعد هم یکی ...