ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
شهادت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: سید رضا مؤیدماجرای کربلا شرح بلای زینب است عصر عاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو ...
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است عصر عاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو ...
بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب گویی به غم و محنت و اندوه سرشتنداز روز ازل، ...
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی زآب غم بسرشنتد، ...
آتش چقدر رنگ پریده ست در تنورامشب مگر سپیده دمیده ست در تنور؟ این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟یا خون آفتاب چکیده ست در ...
عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته کاروان میرفت و میبلعید دشت دیرسال کودکان تشنه را با دست و پای ...
فلک با عترت «خیرالبشر»، لختی مدارا کن مدارا کن به «آل الله» و شرم از روی زهرا کن ره شام است در پیش و هزاران محنت اندر ...
می سوخت خاک و آب فقط استعاره بود در آسمان مشک که غرق ستاره بود اشکی نمانده بود که نذرعطش کند ورنه فرات منتظر یک ...
«از خیام سوخته خاکستری جا مانده بود » از پرستوها، فقط مشت پری جا مانده بود از بهاری سبز، هفتاد و دو سرو سرفراز از تمام ...
گرچه روزی تلختر، از روز عاشورا نبود آنچه ما دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود عشق میفرمود: «باید رفت»، میرفتند و هیچ بیمشان از تیرهای تلخ ...
سرخِ غروب بود و حریق خیام بود آغاز زنگ قافله در راه شام بود سرخِ غروب بود و شهیدان و هُرم خاک روز نبرد نور و سیاهى ...
کشتگان عشق، بی غسل و کفن خوابیده اندسر براه دوست داده، با بدن خوابیده اند در گلستان شهادت، یک به یک مانند گلپاره پاره در جوار ...
خیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد کبوترهای بی بال حرم را لانه می سوزد چه غوغایی است؟ در این دشت ماتم زا؟ نمی دانم ...
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی گیرد؟غروب غربت ما از چه رو پایان نمی گیرد؟ پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ...
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد ستاره سوخته ای ، صحبت از غمی دارد شب است و بر لب شطّ فرات ، زمزمه ای ...