عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته 
ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته 

کاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیرسال 
کودکان تشنه را با دست و پای سوخته 

در کجا دیدید یا خواندید؟ روی نیزه ها 
آسمان قرآن بخواند با صدای سوخته 

قطره ‌قطره شرم شد آب فرات از دیدنِ 
رقص خون‌آلود شمشیر و هوای سوخته 

چارده قرن آسمان بارید و می‌بارد هنوز 
چشم زینب را به خاک کربلای سوخته 

ابرها بارانی و شاید خدا هم گریه کرد 
عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته 

 

شاعر: محمود اکرمی