زمزمهی خدا خدا
شهید شیخ فضل الله محلاتیخیلی شبها میشد که ما با هم در جبهه بودیم. من خب جوان بودم و خستگی بهترین بهانه بود و میگرفتم میخوابیدم. با اینکه میدانستم ...
خیلی شبها میشد که ما با هم در جبهه بودیم. من خب جوان بودم و خستگی بهترین بهانه بود و میگرفتم میخوابیدم. با اینکه میدانستم ...
شهید محلاتی بارها در شورای عالی سپاه میگفت «جنگ رو رسالت اصلی سپاه بدونین!»و به اجرای اوامر امام تأکید داشت.میگفت «تموم تصمیمگیریهای سپاه باید مو ...
آن موقع سپاه هنوزاساسنامه نداشت و حاج آقا محلاتی نگران بود که دولتهای بعدی بیایند و اشکال یا کمبودی برای سپاه پیش بیاورند. البته در ...
بعد از شکست حصر آبادان، در اواخر شهریور ۶۰، آقای رضایی شد فرماندهی کل سپاه و ترکیب فرماندهان تغییر کرد. آقای شمخانی فرماندهی سپاه خوزستان بود ...
من و شیخ فضلالله را بردند پیش عضدی تا از آنجا ببرند پیش سجدهای. درِ اتاق سجدهای از بیرون باز نمیشد. باید زنگ میزدند و ...
مقرشان کمیتهی ضد خرابکاری بود در زندان شهربانی. رییس آنجا سرتیپ سجدهای بود که بعد از انقلاب اعدام شد. مأمور زندان یک آدم چهارشانهی قد ...
سال ۴۷ شاه رفته بود آلمان و از طرف کنفدراسیون اروپا علیهاش تظاهرات شده بود و به طرفاش تخم مرغ و گوجهفرنگی پرت کرده بودند. ...
یار قدیمی امام هم بود. طوری که درِ خانهی امام همیشه به روش باز بود. مشکلگشایی هم میکرد. بلد بود چهطور گرههای کور را باز ...
در سال ۴۰ امام به من دستور داده بودند که بروم در مسجد احمدیهی تهران خدمت کنم. یکی از کسانی که مقید بودم حتماً در ...
بنیصدر اصلاً با سپاه خوب نبود. تنها کسی که سنگ سپاه را به سینه میزد و بنیصدر را هم آرام میکرد، فقط آقای محلاتی بود. ...
یک بار از ریاست جمهوری تماس گرفتند گفتند که بنیصدر راجع به غائلهی گنبد اعتراض دارد و میگوید «چرا سپاه در این ماجرا دخالت کرده؟»چتد ...
خیلیها، در شرایط خاص، به سپاه انتقاد داشتند و حضور آقای محلاتی باعث میشد هر حرف و حدیثی خیلی زود تمام شود. به خاطر ارتباطاش ...
نقشی که روحانیون مستقر در واحدهای نمایندگی (امام در سپاه) در استانها و شهرستانها داشتند، این بود که اختلافها را خیلی کنترل میکردند. آنها به ...
مثلاً یک بار هم مشکلی در شیراز پیش آمد، در خصوص پسر شهید دستغیب، آسید علی محمد دستغیب، که باز حاج احمد آقا تلفن زد ...