سال ۴۷ شاه رفته بود آلمان و از طرف کنفدراسیون اروپا علیه‌اش تظاهرات شده بود و به طرف‌اش تخم مرغ و گوجه‌فرنگی پرت کرده بودند. سخنرانی آقای فلسفی در مسجد جمعه همزمان شده بود با دهه‌ی اول ذی الحجه و حرف‌های روز دهم‌اش عید قربان غوغایی به پا کرد. در ظاهر فقط از رَمی جمرات گفت و قضیه شیطان اول و شیطان دوم و شیطان سوم در منا. اما کار که به مثال کشید، پای شاه هم آمد وسط.

گفت «الآن یه رییس جمهور یا یه رهبری از رهبرهای منفور دنیا بره به یه کشور دیگه که مردمش قدرت اعتراض دارن، به طرفش گوجه‌فرنگی پرت می‌کنند ولی اسلام برای تبری جُستن از شیطان سنگ را به دست مسلمان داده برای رمی جمرات در حج.»

مسؤول امور روحانیون رژیم شاه آدم خشنی بود به اسم ازغندی. دو روز بعد زنگ زد به منزل آقای فلسفی. ما همه‌مان آن‌جا حاضر بودیم.

گفت «شاه دستور داده شما دیگه منبر نرید.»

آقای فلسفی گفت «پس چی کار کنم اگه منبر نرم؟»

ازغندی گفت «بشین توی خونتون اگه جون خودتون و خونواده‌تون براتون مهمه. این رو هم شاه گفته.»

قاصد خنده‌رو، ص ۱۴۶٫