با یاد خدا، گرم میشد
شهید محّمد بروجردیتوی چلهی زمستان، که حتی از زور برف و سرما چارپادارهای «امامزاده داوود» از رفتن به آنجا خودداری میکردند، میگفت: «بریم امامزاده داوود». آن هم ...
توی چلهی زمستان، که حتی از زور برف و سرما چارپادارهای «امامزاده داوود» از رفتن به آنجا خودداری میکردند، میگفت: «بریم امامزاده داوود». آن هم ...
چفیهای به گردن و کتابی در دست. تنهای تنها از قرارگاه خارج شد. حدود دو کیلومتری از اردوگاه فاصله گرفته بود. به درون تپههای منطقه ...
اهل نوافل و به ویژه تهجّد بود و نماز شبش ترک نمیشد. یکی از همرزمانش میگوید: «او در پادگان هم که بود، نماز شبش ترک ...
او پایبند حلال و حرام بود. از امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمیورزید. با دعا و قرآن انس دیرینه داشت. نماز شبش ...
مادر شهید میگوید:«منصور از پنج سالگی نماز میخواند و از هفت سالگی شروع به روزه گرفتن کرد. هر چه به او اصرار میکردیم که روزه ...
همیشه حسرت گریه بعدش را داشت؟… وقتی به نماز میایستاد، گویی نامهی اعمالش را به دستش داده باشند. چنان از خوف میگریست که همه نمازگزارن ...
در گرماگرم آتش شدید دشمن در عملیات بدر – که از نظر حجم آتش زبانزد است – ناگهان صدای اذان به گوش رسید و پس ...
یادم نمیرود یک شب بارانی و سرد از سرکشی برمیگشتیم. چون من شب قبل هم به گشت رفته بودم، خیلی خسته بودم. در طول مسیر ...
دومین بار بود که به جبهه میآمد و از این که نتوانسته بود در عملیات قبلی به فیض شهادت برسد، غمگین و متأثر بود. بارها ...
آخرین لحظات قبل از عملیات «و الفجر ۸» بود و کم کم میبایست به خط بزنیم، ولی از او خبری نبود. بعد از جستجوی فراوان ...
وقتی نومازمیخ واند، گویا هیچ چیز حز خحدا را حس نمیکرد، یک بار در جبهه «شوش» به هنگام نماز، ترکش توپ دشمن به ایشان اصابت ...
در گرماگرم عملیات کربلای ۵ در شملچه، وقت نماز ظهر او را دیدم که داشت با آب قمقمهاش وضو میگرفت. گفتم: سیّد! آتش دشمن سنگین ...
یادم هست که قبل از عملیات «شهید بینا» که احساس کرده بود وقت شهادت پایدار نزدیک است، ضبط صوت کوچکی تهیه کرده بود و با ...
آن روز آقا مجید به اصطلاح بچه بسیجیها شهردار بود. مسئول بود که هم غذا توزیع کند و هم سفره را جمع کند و ظرفها ...