ثقلین
TasvirShakhesshahid754

 لاله رخان پرپر

شهید حجت‌الله صنتعکار

یکی از خصوصیات حجت به بازی گرفتن مرگ در تمام لحظات بود. یعنی از زمانی که سوار اتوبوس و عازم جبهه می‌شد، مرگ را مثل ...

TasvirShakhesshahid710

اما می‌شد شهید بشم؛ سر نداشته باشم!

شهید حجت‌الله صنعتکار

یک شب با هم صحبت می‌کردیم، که بی‌مقدمه، بحث را عوض کرد و گفت: «اما می‌شد شهید بشم، آن هم مثل امام حسین (علیه السّلام) ...

TasvirShakhesshahid730

آرامگاه ابدی

شهید حجت الله صنعتکار

نزدیک به ۲ ماه در منزل ما بود. گاهی شب‌ها می‌رفت بیرون. می‌گفتم: کجا می‌روی؟ می‌گفت: با دوستانم می‌رویم جای خودمان را مهیا کنیم. با ...

TasvirShakhesShahid769

دوست دارم تکه تکه شوم!

شهید حجت الله صنعتکار

با دوستان نشسته بودیم و صحبت بر سر این موضوع بود که: دوست دارید چطور شهید شوید؟ هر کسی چیزی می‌گفت. حجت گفت: من نمی‌خواهم ...

TasvirShakhesshahid768

از رضا برای خدا گذشتم

شهید رحیم افتخاری

رحیم نوشته‌اش را که به عنوان وصیتش بود، پاره کرد و روی اروند پاشید. بعد همان‌طور که کنار هم نشسته بودیم، عکسی را از جیبش ...

TasvirShakhesshahid767

تاب قفس را نداشت

شهید غلام حسین رضوی

کلید را برداشتم. در حیاط را قفل کردم و به مدرسه رفتم. می‌بایست کاری می‌کردم که در خانه بماند. دیگر دلم نمی‌خواست که برود. هفت ...

TasvirShakhesshahidshahid73

فقط من مانده‌ام

شهید اسدالله کشمیری

اسدالله با شنیدن خبر پرواز رفقایش غمگین می‌شد. حسرت را به خوبی می‌توانستیم در چشمانش ببینم. می‌گفت:«همه رفتند. فقط من مانده‌ام.»می‌دیدم که بیکار نمی‌نشست. می‌دیدم ...

TasvirShakhesshahid730

خانواده ایثارگر

شهید رشید احمدی

موقعی که سنندج زیر فشار بود، امید مردم به بروجردی بود. پیر، جوان، زن و بچّه، می‌آمدند سراغ او و مشکلات خود را با او ...

TasvirShakhesshahid711

شهادت سعادت می‌خواهد

شهید علیرضا غلامی

«… برادر علیرضا، اگر من مخلص بودم، اگر اعمالم در درگاه خداوند مورد پسند بود، الان به سعادت خود، یعنی شهادت نائل آمده بودم. به ...

TasvirShakhesShahidGomnam15

دلم تنگ است

شهید اردشیر (محمد مهدی) خلیفات

«… من همواره برای حمله‌ی نهایی روز شماری می‌کنم و پیوسته دعایم این است که:اللهم ارزقی الشهاده فی سبیلک… و از شما می‌خواهم که برایم ...

TasvirShakhesshhahid312

شب دامادی

شهید مهدی رزمجو

فرمانده همه را به خط کرده بود و می‌گفت: «بچّه‌ها امشب عملیاته! هر کس دوست نداره می‌تونه نیاد. می‌تونه در گردان بمونه یا این‌که بره ...

TasvirShakhesshahid720

نوبت عاشقی

شهید حاصل زارعی

بعد از ظهر بود، همه می‌دانستیم که امشب خبرهایی هست، امّا او بی‌خیال در گوشه‌ای نشسته بود. آینه‌ی کوچکی جلویش گرفته بود و داشت سرش ...

TasvirShakhesshahid718

خدایا، شهادت را نصیب من بفرما!

شهید مجید خزایی

یادم می‌آید روزی در مسجد امام حسین (علیه السّلام) که در آن زمان روحانی جلیل القدری به نام «شیخ محمد» نماز اقامه می‌کرد. در صف ...

TasvirShakhesmarefat7

هستی بدون شهادت بی‌معنی است

شهید مسعود طاهری

با باران شدیدی که صبح روز تشیع می‌آمد، گفتیم لابد فقط خانواده‌اش می‌آیند.ساعاتی بعد مسؤولین استان هرمزگان و شهرستان کهنوج و مردم بجگان، دقیقه به ...

صفحه 25 از 70« بعدی...1020...2324252627...304050...قبلی »