لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنش
مدح امام حسین علیه السلام؛ شاعر: وصال شیرازیلباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنشمگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستورتنی نماند که پوشند جامه یا کفنش که ...
لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنشمگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستورتنی نماند که پوشند جامه یا کفنش که ...
ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭه ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﮔﻮﯾﻢ ﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺳﺮﺵ ﯾﺎ ﺯ ﭘﯿﮑﺮﺵ؟ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺳﺮﺵ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺷﻤﺮ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ...
خونی که شد روان ز تن پُر جراحتشامروز نافه گشته، ببویید تربتش این خاک مُشک بو ز جگرهای سوخته استکز تشنگی گداخت ز اصحاب و عترتش سیبی ...
به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز«منم که دیده به دیدار دوست کردم باز» بدین شرف که شدم کشته محبت تو «چه شکر گویمت؟ اى کارساز ...
سر زد ز شرق معرکه، آن تیغ گرم سیرعشق غیور بود و برآمد به نفی غیر تیغی چنان فصیح، به تبیین دین حقتیغی چنان صریح، به ...
روزی که شد به نیزه، سر آن بزرگوارخورشید، سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوهابری به بارش آمد و بگریست زار ...
تـیـرستـم چـو بر دل سلطـان دیـن رسیـد بس بی امـان به قـلب رسـول امیـن رسیـد تنها نه این خدنگ به قلبـش رسیـد و بـس تـیـر دگـر بر آن ...
چون نوبت قتال به سلطان دین رسیدافغان اهل بیت ، به عرش برین رسید غوغای “الوداع” و هیاهوی “الفراق“از چار سوی ، بر فلک هفتمین رسید چون ...
کلیم اگر دعا کند، بی تو دعا نمی شودمسیح اگر دوا دهد، بی تو دوا نمی شود اگر جدائی اوفتد، میان جسم و جان منقسم به ...
ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود دامان رحمت از کف مردم، رها شود ترسم که در شفاعت امت به روز حشر خاموش ازین گناه، ...
عنقای قاف را هوس آشیانه بود غوغای نینوا همه در ره بهانه بود جایی که خورده بود می، آنجا نهاد سر دردی کشی که مست ...
شبـی کـه صـبـح شهادت، در انتظـار تـو بـود جــــــهان ، مسـخّـر روح بـزرگــوار تـو بـود لهیـب تشنـگی ات، روح دشت را می سوخت فـــــرات مـوج زنـان گـرچـه در ...