کس نیست نویسد غم پنهانی من را
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر:حسین شیدائیانکس نیست نویسد غم پنهانی من راگوشی نشنیده است پریشانی من راسکان شکند غم، دل توفانی من راپایان نبود بی سر و سامانی من رازیرا ...
کس نیست نویسد غم پنهانی من راگوشی نشنیده است پریشانی من راسکان شکند غم، دل توفانی من راپایان نبود بی سر و سامانی من رازیرا ...
سوز غمی است شعله ور از غم غریب ترمثل حضور عشق از آن هم غریب تردر کارزار عشق که میدان حیرت استزخمم غریب آمد و ...
صدای درد به آن سوی زور و زر نرسیدصدا مقابل خود ماند، دورتر نرسیدصدا نجیب تر از قطره های باران بودولی به هرزه علفهای کور ...
بانو کمر به کشتن خورشید بسته انداین بار چندم است دلت را شکسته اند؟این طشت، طشت خون جگر گوشه ی تو نیست؟این تار و پود ...
جز تو ای داغ غمت بر دل زهرا ماندهکیست در خانه خود این همه تنها ماندهماه در پیش تو حیرانی زانو زده ایستچشم در چشم ...
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بودآتشی در دل سودا زده افروخته بودشرم دارم که بگویم تن مسموم تو راخصم با تیر به ...
ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش پیدا بود که زهر چه کرده است با دلشمظلوم چون علی و به مظلومیش گواهآن پاره های ...
ای دیده گریه کن که عزای حسن رسیدداغ جگر گداز غریب وطن رسیدگلچین به هر چه بود، بر آن گل امان ندادتا پای غارتش به ...
آن رهبری که روح شکیب مدینه بودگریم به غربتش که غریب مدینه بودصلحی که کرد عزّت اسلام را خریدصبری که داشت راز عجیب مدینه بودشیرین ...
مهرت به کاینات برابر نمی شودداغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغ جانگذار تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکّدر نمی شود ظلمی ...
گفت : در می زنند مهمان استگفت: آیا صدای سلمان است؟این صدا، نه صدای طوفان استمزن این خانه ی مسلمان استمادرم رفت پشت در، اماگفت:آرام ...
من جگر پاره زهرایم و پاره جگرمهمه را یارم و خود از همه مظلومترمخانـهام قتلگـه و یـار ستمگر قاتلسوخته از شرر زهر، ز پا تا ...
تو شمعی و بزمت دل انجمنتو سروی و مُلک وجودت چمنحجاز از بویِ عطر گیسوی توخُتن در خُـتن در خُتن در ختنجبین و رخ و ...
اَبر، زصبرِ دلم به گریه درآیداشک جگرگون نه، بر رُخم جگر آیدقصّهای از غصّههای صبر گدازمکوه اگر بشنود ز پای درآیدنیست دگر شوق زندگی به ...