ثقلین
TasvirShakhesshahid2013

چرا گریه می‌کنی؟

جاوید الاثر متوسلیان

منطقه‌ی اورامان در جبهه‌ کردستان به دلیل وضعیت جغرافیایی و دارا بودن ارتفاعات مختلف، برای ما اهمیّت ویژه‌ای داشت. یک سلسله از کوه‌های منطقه که ...

TasvirShakhesshahid212

پیمان آسمانی

شهید سیّد کمال فاضل

حاج کمال فاضل طبق معمول بعد از نماز مغرب و عشا، دعا و نیایش شروع به صحبت کرد و باز هم مثل همیشه، عاشقانه و ...

TasvirShakhesporseman206

نیاز به مشاوره‌ی حضور

پرسمان کودک-استاد تراشیون

سؤال: پسر هفده‌ ساله‌ای دارم که خیلی گوشه‌گیر و منزوی است؛ مثلاً خجالت می‌کشد با پدر خود صحبت کند یا وقتی مهمان که به خانه‌ ...

TasvirShakhesporseman201

مهم‌ترین دوران زندگی انسان

پرسمان کودک-استاد تراشیون

سؤال: من یک دختر چهار ساله دارم که وقتی او را به خانه‌ی نزدیکان می‌بریم، مبلمان آن‌جا برایش مهم است؛ یعنی می‌خواهد ما نیز مبلمانی ...

TasvirShakhesporseman203

همبازی کودک

پرسمان کودک-استاد تراشیون

سؤال: یک دختر چهار ساله با پسرهای فامیل تا چه حدودی می‌تواند بازی کند؟جواب:اصل در همبازی  این است که بچّه‌ها همجنس باشند؛ یعنی دخترها با ...

TasvirShakhesporseman200

اهمّیت کفویت در ازدواج

پرسمان کودک-استاد تراشیون

سؤال: خانواده‌ی همسرم غیر مذهبی هستند و زیاد به واجبات و محرمات پای‌بند نیستند؛ دختر سه ساله ای دارم که می ترسم از آن‌ها تاثیر ...

TasvirShakhesshahid214

سیراب که شد خنده تحویلمان داد

شهید علیرضا عاصمی

تو میدان مین، از ساعت ده به آن طرف، دیگر کاری از ما ساخته نبود. بس که هوا گرم بود.هجوم می‌بردیم سمت کلمن آب. یک ...

TasvirShakhesshahid212

لب و چانه‌ی عسلی و نیش زنبورها!

شهید محمود شهبازی

اعضای تیم شناسایی عبارت بودند از: قدیر نظامی و حبیب الله مظاهری. حبیب می‌خواست نسبت به آن‌جا توجیه باشد، لذا او را هم با خودمان ...

TasvirShakhesshahid205

انگیزه‌ی تو چیه؟

شهید رضا قندالی

 اوّلین بار که می‌خواست به جبهه برود، باید مصاحبه‌ای با او می‌کردند تا پای‌بندی او را به اسلام بفهمند. لذا از او پرسیده بودند: انگیزه‌ی ...

TasvirShakhesshahid211

حوری زشت و بداخلاق!

شهید احمد خلیلی

بچّه‌های تخریب همه شهید احمد خلیلی را به صفا و بذله‌گویی می‌شناختند. هر وقت حجم آتش عراق سنگین می‌شد، به خاطر این‌که به نوجوان‌ها روحیه ...

TasvirShakhesshahid210

بیا خواستگاری خواهر من!

شهید مهدی زین الدین

آمده بود مرخصی بگیره. یک نگاهی بهش کرد و گفت: «می‌خوای بری ازدواج کنی؟»گفت: «آره، می‌خواهم بروم خواستگاری.»درنگی کرد و گفت: «خب بیا خواهر منو ...

TasvirShakhesshahid205

فرمانده‌ی قاطرها!

شهید رضا قندالی

سال شصت و شش به ماووت رفتیم. مقرمان در گردویی بود. گردان داشت جابه‌جا می‌شد. به علّت صعب العبور بودن منطقه، به هر گردانی تعدادی ...

TasvirShakhesshahid205

گوشت تمام شده، گریه می‌کنی؟

شهید رضا قندالی

در یکی از عملیّات‌ها دو نفر که برادر بودند به همراه آقا رضا و دیگران شرکت داشتند. یک برادر شهید شد و برادر دیگر در ...

TasvirShakhesshahid205

چطور آمدی؟

شهید رضا قندالی

در مقرّ تیپ دوازده قائم، در دزفول بودیم. یکی – دو تا از بچّه‌ها می‌خواستند به شهر بروند. آقا رضا گفت: «منم ببرین.»گفتند: «نمی‌شه. ما ...

صفحه 449 از 688« بعدی...102030...447448449450451...460470480...قبلی »