چرا گریه میکنی؟
جاوید الاثر متوسلیانمنطقهی اورامان در جبهه کردستان به دلیل وضعیت جغرافیایی و دارا بودن ارتفاعات مختلف، برای ما اهمیّت ویژهای داشت. یک سلسله از کوههای منطقه که ...
منطقهی اورامان در جبهه کردستان به دلیل وضعیت جغرافیایی و دارا بودن ارتفاعات مختلف، برای ما اهمیّت ویژهای داشت. یک سلسله از کوههای منطقه که ...
حاج کمال فاضل طبق معمول بعد از نماز مغرب و عشا، دعا و نیایش شروع به صحبت کرد و باز هم مثل همیشه، عاشقانه و ...
سؤال: پسر هفده سالهای دارم که خیلی گوشهگیر و منزوی است؛ مثلاً خجالت میکشد با پدر خود صحبت کند یا وقتی مهمان که به خانه ...
سؤال: من یک دختر چهار ساله دارم که وقتی او را به خانهی نزدیکان میبریم، مبلمان آنجا برایش مهم است؛ یعنی میخواهد ما نیز مبلمانی ...
سؤال: یک دختر چهار ساله با پسرهای فامیل تا چه حدودی میتواند بازی کند؟جواب:اصل در همبازی این است که بچّهها همجنس باشند؛ یعنی دخترها با ...
سؤال: خانوادهی همسرم غیر مذهبی هستند و زیاد به واجبات و محرمات پایبند نیستند؛ دختر سه ساله ای دارم که می ترسم از آنها تاثیر ...
تو میدان مین، از ساعت ده به آن طرف، دیگر کاری از ما ساخته نبود. بس که هوا گرم بود.هجوم میبردیم سمت کلمن آب. یک ...
اعضای تیم شناسایی عبارت بودند از: قدیر نظامی و حبیب الله مظاهری. حبیب میخواست نسبت به آنجا توجیه باشد، لذا او را هم با خودمان ...
اوّلین بار که میخواست به جبهه برود، باید مصاحبهای با او میکردند تا پایبندی او را به اسلام بفهمند. لذا از او پرسیده بودند: انگیزهی ...
بچّههای تخریب همه شهید احمد خلیلی را به صفا و بذلهگویی میشناختند. هر وقت حجم آتش عراق سنگین میشد، به خاطر اینکه به نوجوانها روحیه ...
آمده بود مرخصی بگیره. یک نگاهی بهش کرد و گفت: «میخوای بری ازدواج کنی؟»گفت: «آره، میخواهم بروم خواستگاری.»درنگی کرد و گفت: «خب بیا خواهر منو ...
سال شصت و شش به ماووت رفتیم. مقرمان در گردویی بود. گردان داشت جابهجا میشد. به علّت صعب العبور بودن منطقه، به هر گردانی تعدادی ...
در یکی از عملیّاتها دو نفر که برادر بودند به همراه آقا رضا و دیگران شرکت داشتند. یک برادر شهید شد و برادر دیگر در ...
در مقرّ تیپ دوازده قائم، در دزفول بودیم. یکی – دو تا از بچّهها میخواستند به شهر بروند. آقا رضا گفت: «منم ببرین.»گفتند: «نمیشه. ما ...