شب فرا رسید اما، اُسرا به منطقهی اداری کرکوک اعزام نشدند. آن شب، فرماندهی تیپ که از فرط مستی روی پای بند نبود، نزد اُسرا آمد و خطاب به آنها گفت: «دوست دارید مشروب بخورید؟» اُسرا در پاسخ او سکوت کردند. او ادامه داد: «چرا؟ من شما را وادار خواهم کرد که مشروب بخورید.»
سپس از سربازان خواست دهان آنها را باز کنند و آنگاه به زور جرعهای در کام آنها ریخت. او با صدای بلند میخندید و میگفت: «زنده باد سربازان خمینی… زنده باد سربازان خمینی…»
در آن حال یکی از آنها به صورت او تُف انداخت. فرماندهی تیپ فریاد زد: «کی بود… یالا بگویید… کی بود.»
همگی به صورت او تف انداختند. وی با سرعت سلاح کمری خود را درآورد و چندین گلوله بر سر آنها خالی کرد.
و در آن حال فریاد زد: «کشتمشان … کشتمشان… کشتمشان…»
رسم خوبان ۱۹ – غیرت دینی و تقیّد به ضوابط شرعی، ص ۶۸ و ۶۹٫/ تو فقط یک بار زندگی میکنی، ص ۱۸٫
پاسخ دهید