غارت و آتش زدن خیمه ها 7

سیّد بن طاووس از قول راوی نقل می‌کند: دختری از طرف خیمه‌گاه امام حسین (ع) آمد. مردی به او گفت: دختر! سرورت کشته شد! آن دختر گوید: شیون‌کنان پیش زنان رفتم. آنان هم رو در روی من ایستاده به فغان پرداختند. راوی گوید: آن گروه در غارت خیمه‌های خاندان رسالت به مسابقه پرداختند، حتّی جامه‌ها […]

دفن امام حسین علیه السلام و یاران ایشان 1

 شیخ مفید گفته است: چون عمر سعد کوچید، گروهی از بنی اسد که در غاضریه ساکن بودند، نزد جسد امام حسین (ع) و اصحاب او آمدند و بر آنان نماز خواندند و حسین (ع) را در جایی که اکنون قبر اوست به خاک سپردند، پسرش علی اکبر را پایین پای او دفن کردند و برای […]

قاتل تبهکار 6

 شیخ مفید گوید: شمر فرود آمد و سر او را برید و سرش را نزد خولی برد. او هم گفت: نزد امیر، عمر بن سعد ببر.     قال المفید: وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَيْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ، فَقَالَ: احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِيرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ.[1] [1]– الارشاد: 242.

قاتل تبهکار 5

 ابن نما گوید: چون زخم‌های حضرت افزون گشت و حرکتی در او نماند، شمر دستور داد تا او را تیرباران کنند. عمر سعد ندا داد: منتظر چه هستید؟ و به سنان دستور داد سرش را جدا کند. سنان فرود آمد، در حالی که به سوی آن حضرت می‌رفت و می‌گفت: پیش تو می‌آیم و می‌دانم […]

قاتل تبهکار 4

 خوارزمی گوید: در آن حال سنان بر او حمله کرد و نیزه‌ای زد و او را به خاک افکند و به خولی گفت: سرش را جدا کن. او نتوانست و دستانش لرزید. سنان به او گفت: دست و بازویت شکسته باد! نصر بن خرشه یا شمر (که پیسی داشت) فرود آمد و با پایش بر […]

قاتل تبهکار 1

ابن شهر آشوب گوید: عمر سعد نزدیک آمد و گفت: سرش را جدا کنید. نصر بن خرشه جلو آمد. همچنان با شمشیرش بر آن حضرت ضربه می‌زد. عمر سعد خشمگین شد و به خولی گفت: فرود آی و سرش را جدا کن. فرود آمد و سر مطهّر حضرت را جدا کرد.     قال ابن […]

فاجعه‌ی بزرگ 3

 طبری گوید: عمر سعد نزدیک حسین (ع) آمد. زینب (ع) به او گفت: ای پسر سعد! آیا ابو عبدالله را می‌کشند و تو به او نگاه می‌کنی؟ گوید: گویا اشک‌های عمر سعد را می‌بینم که بر صورت و محاسنش جاری است. آن‌گاه عمر سعد روی خود را از زینب برگرداند.. زمانی طولانی از روز گذشت […]

هجوم بر امام حسین علیه السلام 2

 خوارزمی گوید: سپس شمر فریاد زد: درباره‌ی او منتظر چه هستید؟ تیرها، نیزه‌ها و شمشیرها از هر سو آن حضرت را در میان گرفت. مردی به نام زرعة بن شریک، ضربت سختی بر حضرت زد. سنان بن انس هم تیری بر گلوی حضرت زد. صالح بن وهب نیر با نیزه، ضربت محکمی بر تهیگاه امام […]

سیب بهشتی 2

ابی حمزه گوید: از ابی‌محیص روایت است که گوید: در کربلا با عمر سعد ملعون بودم، چون عطش بر حسین (ع) روی آورد، آن سیب را از درون جامه‌ی خویش درآورد و بویید و دوباره به جایش گذاشت. چون شهید شد، گشتم ولی آن را نیافتم، ولی صدایی شنیدم از سوی مردانی که آنان را […]

شهادت ابوبکر بن علیّ بن ابی‌طالب علیه السلام

ابن اعثم گفته است: سپس برادران حسین (ع) به قصد آن‌که در راه دفاع از او کشته شوند پیش تاختند. اوّلین کسی که جلو رفت، ابوبکر بن علی بود. نامش عبدالله بود و مادرش لیلی دختر مسعود به خالد ربعی از تمیمیان. جلو رفت، در حالی که می‌گفت: سرورم علی است، صاحب افتخارات و بلند […]

شهادت عبدالله بن مسلم علیه السلام 3

به گفته‌ی شیخ مفید: سپس مردی از سپاه عمر سعد به نام عمرو بن صبیح به سوی عبدالله بن مسلم تیر افکند. عبدالله دست خود را بر پیشانی‌اش نهاد تا از آن مراقبت کند. تیر به دستش نشست و به پیشانی‌اش رسید و دست و پیشانی را به هم دوخت و او نتوانست آن را […]

شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام 2

سیّد بن طاووس گوید: کسی جز دودمان حسین (ع) با او نمانده بود. علی اکبر (ع) که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آن‌گاه به او نگریست، نگاه کسی که از او ناامید شده است. چشمانش را فرو افکند و گریست و فرمود: «خدایا […]

شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام 1

ابن سعد گوید: مردی از شامیان علیّ بن حسین اکبر (ع) را –که مادرش آمنه دختر ابی مروه‌ی ثقفی و مادر او دختر ابو سفیان بود- فراخواند و گفت: تو با خلیفه خویشاوندی داری. اگر می‌خواهی، برایت امان نامه بگیریم و هر جا که دوست داشتی برو. گفت: به خدا قسم خویشاوندی رسول خدا (ص) […]

شهادت اصحاب – عابس و شوذب

طبری گوید: عابس بن ابی شبیب شاکری و شوذب، غلام بنی شاکر آمدند. پرسید: شوذب! در دل تصمیم داری چه کنی؟ گفت: چه کنم! همراه تو، در راه دفاع از پسر دختر پیامبر خدا می‌جنگم تا کشته شوم. گفت: همین‌گونه دربارۀ تو گمان بود. پس به جنگ در برابر امام بشتاب تا شهادت تو را […]