مَپْسند، ای امید من و میر لشگرم!

مَپْسند، ای امید من و میر لشگرم! دو نان کِشند بانگ شعف در برابرم پُشتم شکست و رشته‌ی امّید من گسست هرگز چنین شکست نمی‌بود باورم گر آبِ مشک ریخت، چه غم؟ آبرو به جاست بین اشک دیدگان من، ای آب آورم! سقّایی تو گشته محوّل به چشمِ من مشکی ز اشک دارم و در […]

افتاد دست راست، خدایا! ز پیکرم

 افتاد دست راست، خدایا! ز پیکرم بر دامن حسین رسان، دست دیگرم چون دست من، لیاقت دامانِ او نداشت انداختم به راه که بردارد از کَرَم بی‌دست من؛ ز دست حسینم گسسته دست ای دست حق! بگیر تو دست برادرم ای دست راست! رو به سلامت که تا ابد این خاطره، ودیعه سپارم به خاطرم […]

ای که می پرسی ، کجا من لعل خندان داشتم

ای که می پرسی ، کجا من لعل خندان داشتم! بند مشک آب را وقتی به دندان داشتم چون به نخلستان رسیدم شد امیدم نا امید با وجود آنکه امّید فراوان داشتم    دجله از سرچشمه ی آبش چه کم می شد؟ اگر من به دست آرزو، یک جرعه از آن داشتم در کنار علقمه […]

هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم

هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم  هنوز از تو و از هدیۀ کمم، خجل استم   چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا! که مشتبه شده بر خلق من حسین پرستم   به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت؟ که من ز صبح ولادت به یاد […]

قحط آب است و صدف از روی گوهر شد، خجل

قحط آب است و صدف از روی گوهر شد، خجل هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد، خجل کافری از بس که زآن مُسلم نمایان دید، دین سر به پیش افکنْد و در نزد پیمبر شد، خجل هاجری، ایجاد زمزم کرد و طفلش تشنه بود سعی، بی‌حاصل شد و زمزم ز هاجر […]

ز بهر تشنه‌لبان، روح‌پرور است، این مشک

ز بهر تشنه‌لبان، روح‌پرور است، این مشک علاج تشنگی آل حیدر است، این مشک به حفظ مشک سرم گر رَوَد، هراسم نیست مرا عزیزتر از جان و از سر است، این مشک شده است، اصغر عطشان ز تشنگی بی‌جان توان بگفت روان‌بخش اصغر است، این مشک مرا به پیکر بی‌دست می‌بَرد به خیام به جسم […]

آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش

آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش جلوه‌گر نور خدا از رخ پرتوفکنش آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار روشن از چهره‌ی تابنده و وجه حسنش ز جوان‌مردی و سقّایی و پرچم‌داری جامه‌ای دوخته خیّاط ازل بر بدنش آن که آثار حیا، جلوه‌گر از هر نگهش وآن که الفاظ ادب، تعبیه در هر […]

از لاله دید، پُرچمنی، در برابرش

از لاله دید، پُرچمنی، در برابرش آمد دمی که بر سر جسم برادرش لبریز برکه‌ای به تموّج ز خونِ گرم غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش خاک سیه، شفق زده، هم‌چون افق ز خون وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش چون شاخه‌ای که بشْکند از نخل بارور تیغ جفا دو دست فکنده […]

گوش کن گوش، صدای نفسی می‌آید

گوش کن گوش، صدای نفسی می‌آید مَشک بر دوش، از آن دور، کسی می‌آید کیست این مرد که اینگونه به دشمن زده است؟ که ز هر گوشه، صدای جرسی می‌آید این قَدَر موج نزن در عطشِ دیدن او آخر، ای علقمه! فریادرسی می‌آید بس که خفتند در این بادیه گل‌گون کفنان «موسی این‌جا به امید […]

چشمان خیس علقمه، امواج رود بود

چشمان خیس علقمه، امواج رود بود آن روز، رود، شاهد کشف و شهود بود آن روز سرخ، علقمه محراب کوفه شد در دست ابن مجلم میدان، عمود بود از شوق سجده، صالح دین از فراز اسب بر خاک سبز کرببلا در سجود بود شکر خدا! که راه تماشا، گرفت خون آخر هنوز صورت مادر کبود […]

روی پیشانی او باب تشهد وا بود

روی پیشانی او باب تشهد وا بود اشهد اَنَّ که او هم، پسر زهرا بود   آب می داد عطشناک ترین صحرا را چشم هایش که به سمت افق اعلا بود   دستهایی که به سجّاده، گل طعنه زدند بوسه گاه لب خشک پسر طاها بود   یا رب! این مشک طلایی کدامین سقاست؟ که […]

عشّاق چون به درگه معشوق، رو کنند

عشّاق چون به درگه معشوق، رو کنند از آب دیدگان، تن خود شست‌وشو کنند اوّل قدم ز جان و سر خویش بگْذرند در خون دل، تهیّه‌ی غسل و وضو کنند از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد آن زخم را ز سوزن مژگان، رفو کنند هر تیر آب‌دار که آید ز شَست دوست آن […]

سخن، هر آن چه که در باب دست‌های تو شد

سخن، هر آن چه که در باب دست‌های تو شد نماز بود و به محراب دست‌های تو شد حدیثِ مشک و علم، ای قصیده قامتِ عشق! دو مصرع غزل ناب دست‌های تو شد لبِ فرات، عطشناکِ طعمِ دستِ تو بود خوشا فرات! که سیراب دست‌های تو شد شکفتگیّ دلِ غنچه‌ها، لبِ گل‌ها ز باغبانی شاداب […]

سقّا به آب، لب ز ادب، آشنا نکرد

سقّا به آب، لب ز ادب، آشنا نکرد از آب پُرس از چه ز سقّا، حیا نکرد تجدید شود، وضوی نمازِ امامِ عشق بیهوده دست خویش به آب، آشنا نکرد تن چاک‌چاک دید و به بیداد، تن نداد سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد «جُز لحظه‌ای که مشک به دندان، […]