احساس عجز

از بيمارى پوستى كه عارض من شده احساس عجز مى كنم و هنوز نتوانسته ام اين بيمارى را به خود بقبولانم و دائماً رنج مى برم، خواهشمندم راهنمايى كنيد.
روحيه منفى

پس از ورود به دانشگاه، دچار حالات روحى و روانى منفى شده ام چگونه از آنها رهايى يابم؟
تلقين منفى

احساس مى كنم كارايى مغزم كم شده است. همه از بيكارى در رشته ام مى گويند ؛ لطفاً مرا راهنمايى كنيد؟!
خود بیزارى

من هر چه مىكنم باز هم از خودم بيزارم و احساس مىكنم موجودى هستم كه به هيچ كس نفعى نمىرسانم و از وجود خودم خستهام و بىهدف زندگى مىكنم! با اينكه عشقم خداست ولى گاهى از او، از پدر و مادرم، از دوستان و اطرافيانم بيزار مىشوم و به تنهايى پناه مىبرم و گريه مىكنم. چه كنم كه دوست خوبى براى دوستانم، فرزند خوبى براى خانوادهام، و بنده خوبى براى خدايم باشم؟ من را راهنمايى كنيد؟
خود كم بينى

من دخترى هستم خيلى غمگين، با اينكه همه چيز در زندگى برايم مهيا است باز هم افسردهام. احساس مىكنم دخترهاى ديگر از من خيلى سرتر هستند و از اينكه من اين زيبايى را ندارم، دلگير مىشوم. نسبت به ديگر دخترهاى فاميل، لاغرتر هستم و به قول خودشان مؤمنتر. ولى اشتباه مىكنند! مسئله ديگر، خواستگارهايم مىباشند، نمىدانم چرا وقتى برايم خواستگار مى آيد، خوشحال نمى شوم! فكر مى كنم به خاطر اين است كه بعد از ديدن مى گويند: لاغر يا زشت يا خشك مقدس است. من نمى دانم چه گناهى كرده ام كه اين همه بايد حرف بشنوم، خدا عاقبت ما را ختم به خير كند بارها و بارها اين حرف را به خودم گفته ام كه اينها چى هست! كه انسان بخواهد خودش را ناراحت كند ؛ ولى نمى دانم اين دل صاحب مرده چرا راضى نمى شود. لطفاً شما مرا راهنمايى كنيد؟
علل فراموشى

من به تازگى دچار فراموشى شديد شدهام به طورى كه نيم ساعت قبل را به ياد ندارم و همچنين خيلى افسرده هستم؟
مهارت ارتباطى

نمى توانم محبت و دوستى ام را نشان دهم (خانواده و دوستانم) و بسيار كم حرف هستم و ارتباط با ديگران را به ياد ندارم و اگر در جمع باشم فقط با بله و خير، به آنها جواب مى دهم، اينها مشكلات اصلى من است لطفاً راهنمايى كنيد.
بى انگيزگى

مدتى است نسبت به همه چيز بىاحساس شدهام و شوق تلاش و كوشش و مطالعه ندارم. دوست دارم سرتاسر وجودم كار و تلاش و مطالعه شود ؛ لطفاً مرا راهنمايى كنيد.
دل مردگى

مدتى است دچار كسالت و دل مردگى شده ام. انگيزه براى انجام هيچ كارى را ندارم، آرامش روحى ندارم ؛ هميشه نگرانم ؛ براى رهايى از اين حالت و براى رسيدن به آرامش روحى و كاستن افسردگى و سردرگمى چه بايد كرد؟
افسردگى، علل و درمان آن

مدتى است احساس غمگينى شديد مىكنم و نگرانم كه نكند افسرده شدهام. لطفاً كمى درباره افسردگى توضيح دهيد و بگوييد چرا انسان مبتلا به افسردگى مىشود؟
وسواس در طهارت

هميشه مىگويند اسلام دين راحتى است، دستوراتش باعث آرامش خاطر افراد و مايه آسايش آنان است. كجا اين چنين است؟ از وقتى كه مكلف شدهام و دستورات اسلام را اجرا مىكنم اعصابم خراب و آسايش از من سلب شده است! از يك طرف مىنويسند احكامى را كه غالباً به آن نياز پيدا مىكنيد، واجب است ياد بگيريد. از طرف ديگر احكام را ياد مىگيريم، زندگى مختل می شود. احكام نجاسات و مطهرات را خواندهام، الان همه زندگى در نظرم نجس هستند. از خانه گرفته تا خوابگاهم در دانشگاه. از اتاق گرفته تا فرشها و آشپزخانه و هال و حمام. از كوچه گرفته تا خيابان همه و همه در نظرم نجس هستند. لطفاً كمكم كنيد و من را از اين بدبختى نجات دهيد.
نظر اسلام درباره وسواس

تعاليم دين اسلام در مورد يك آدم وسواسى به چه صورت است؟ اسلام چه صحبتهايى با يك فرد وسواس دارد؟