گریهی امام محمّد باقر علیه السلام 2

مسعودی روایت میکند: کمیت شاعر به مدینه آمد و خدمت امام باقر (ع) رسید. با آنکه شب، حضرت اجازهی ورود داد. برای امام شعر خواند. چون به این بیت رسید: کشتهی کربلا که نیرنگ به او زدند، میان غوغای امّت و فرومایگان. حضرت فرمود: اگر مالی داشتیم تقدیم میکردیم، ولی پاداش تو همان سخنی است […]
گریهی امام محمّد باقر علیه السلام 1

خزار قمی با سند خویش از کمیت نقل میکند: خدمت سرورم امام محمّد باقر (ع) رسیدم و عرض کردم: ای پسر پیامبر! من دربارهی شما اشعاری گفتهام. اجازه میدهید بخوانم؟ فرمود: این ایام، ایام البیض است. گفتم: دربارهی شماست. فرمود: بخوان. شروع به خواندن کردم: روزگار مرا خنداند و گریاند. روزگار از این تحولات بسیار […]
عزاداری امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 2

مرحوم آیت الله کمپانی اصفهانی در مورد گریههای امام سجّاد (ع) شعری دارد که خوب سروده است (از ترجمهی آن چشم پوشیدیم). مضمون این اشعار، پایان ناپذیری گریههای آن حضرت در طول زندگی بر آن صحنههایی است که با چشم خود دیده است و اینکه آسمان هم بر آن مصیبتها گریست و در ملکوت اعلا […]
عزاداری امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 1

سیّد بن طاووس با سند خود از امام باقر (ع) چنین روایت میکند: پدرم امام زین العابدین (ع) پس از شهادت پدرش حسین بن علی (ع)، منزگاه خود را از پشم قرار داده و در بادیه ساکن شده بود و سالها آنجا ماند، چون دوست نداشت با مردم معاشرت و همنشینی داشته باشد. از بادیه […]
گریهی امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 6

ابن شهر آشوب گوید: گفتهاند آنقدر گریست تا بیم نابینایی بر او بود. هر گاه ظرف آبی میگرفت تا بنوشد، آنقدر گریه میکرد تا پر از اشک شود. در این باره به او اعتراض شد، فرمود: چگونه و چرا گریه نکنم که پدرم را از آب محروم کردند که حیوانات هم برای خوردنش آزاد بودند. […]
گریهی امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 5

سیّد بن طاووس از امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: زین العابدین (ع) چهل سال بر پدرش گریه کرد، روز را روزه میگرفت و شب را عبادت میکرد. هنگام افطار، چون غلامش آب و غذایش را میآورد و جلو حضرت میگذاشت، میگفت: مولای من، میل کن! میفرمود: پسر پیامبر گرسنه و تشنه شهید شد. […]
گریهی امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 4

ابو نعیم با سند خویش از امام صادق (ع) روایت میکند: از امام سجّاد (ع) دلیل گریهی بسیارش را پرسیدند، فرمود: ملامتم نکنید. یعقوب یکی از فرزندانش را گم کرد و آنقدر گریست که نابینا شد، با آنکه یقین به مرگ او نداشت، ولی من در یک جنگ، شهادت چهارده نفر از خاندانم را دیدم. […]
گریهی امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 3

ابن قولویه با سند خویش روایت میکند: یکی از خادمان امام زین العابدین (ع) آن حضرت را در زیر سایهبانی در حال سجده دید که میگریست. گفت: مولای من ای علیّ بن حسین! آیا وقت آن نشده که اندوهت پایان پذیرد؟ حضرت سر بلند کرد و فرمود: وای بر تو! یعقوب در کمتر از چیزی […]
گریهی امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 2

بحرانی روایت میکند: چون حسین (ع) در کربلا شهید شد، در پشت او نشانهای یافتند. از امام زین العابدین (ع) پرسیدند که این نشانه در پشت پدرت چیست؟ حضرت بسیار گریست و فرمود: این اثر آذوقههایی است که بر دوش میکشید و به خانهی فقرا میبرد. قال البحرانیّ: و روي عن شعيب بن […]
گریهی امام سجّاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش 1

شیخ صدوق با سند خودش از امام صادق (ع) روایت میکند: بسیار گریهکنندگان پنج نفرند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر پیامبر و علیّ بن حسین (ع)… و امّا علیّ بن حسین بیست سال یا چهار سال بر امام حسین (ع) گریه کرد. هر گاه غذا مقابلش میگذاشتند گریه میکرد. یک بار یکی از خادمانش گفت: […]
گریهی حضرت فاطمه علیه السلام

ابن قولویه با سند خویش از ابیبصیر چنین نقل میکند: نزد امام صادق (ع) بودم و با آن حضرت صحبت میکردم. پسرش وارد شد. حضرت مرحبا گفت و او را به آغوش کشید و بوسید و فرمود: خدا خوار سازد هر که شما را تحقیر کند و انتقام بگیرد از هر که خون شما را […]
گریهی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله 2

علّامه مجلسی از امام صادق (ع) در حدیث رجعت در زمان امام مهدی (ع) چنین نقل میکند: آنگاه حسین (ع) برمیخیزد، خونآلود، همراه با همهی شهدا که با وی به شهادت رسیدند. چون رسول خدا (ص) او را ببیند میگرید و از گریهی او همهی اهل آسمانها و زمینها میگریند. فاطمه (ع) شیون میکند، زمین […]
گریهی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله 1

خوارزمی با سند خویش از ابن لهیعه نقل میکند: در حال طواف خانهی خدا بودم، به مردی برخوردم که میگفت: خدایا مرا ببخش! گرچه نمیبینم که مرا ببخشی. گفتم: ای بندهی خدا! از خدا بترس و چنین نگو! گناهانت اگر به اندازهی قطرات باران و برگ درختان هم باشد و استغفار کنی، خدا میبخشد. گفت: […]
گریهی زکریا بر امام حسین علیه السلام

دیلمی با سند خود از سعد بن عبدالله قمی نقل میکند: چهل و چند مسئلهی دشوار که پاسخی برای آنها نیافته بودم آماده کردم و در سامرا خدمت مولایم حضرت امام حسن عسکری (ع) رسیدم. به در خانهی آن حضرت رسیده و اجازه خواستیم و اجازهی ورود داده شد. چون به خدمتش رسیدیم و فروغ […]