ناگاه ماه در یم خون ناپدید شد

ناگاه ماه در یم خون ناپدید شد صحرا پر از شکوفه های یاس سپید شد سقا، پناه، یار، برادر شهید شد یعنی امید اهل حرم نا امید شد شاعر: محمد صمدی
خود، آب به پیچ و تاب گشته اینجا

خود، آب به پیچ و تاب گشته اینجا یک قبر به آب قاب گشته اینجا آن قامت و این مزار، یعنی مردم مردی ز خجالت آب گشته اینجا شاعر: جواد هاشمی(تربت)
آه، ای دل، ز چه مجنون نشدی

آه، ای دل، ز چه مجنون نشدی واله تشنه لبان چون نشدی مشک بر خجلت عباس گریست آه ای آب چرا خون نشدی شاعر: کلامی زنجانی
از رفعت جاهت، شهدا رشک برند

از رفعت جاهت، شهدا رشک برند وز بهر نثارت گوهر اشک برند مشکی که پر آب کردی از کوثر عشق خلق دو جهان فیض از آن مشک برند شاعر: محمود شاهرخی
تا خشک لب آمدی ز شط از بَرِ آب

تا خشک لب آمدی ز شط از بَرِ آب خون رفت ز حسرتت ز چشم تَرِ آب آتش ز دلت چو بر هوا شعله کشید زین واقعه گشت خاکِ غم بر سرِ من شاعر: محمود شاهرخی
هرگاه لبان او تبسم می کرد

هرگاه لبان او تبسم می کرد خورشید شعاع خویش را گم می کرد طوفان ز کران تا به کران بر می خاست دریای دلش اگر تلاطم می کرد شاعر: جواد جهان آرایی
آن روز که دست تو قلم شد عباس

آن روز که دست تو قلم شد عباس دلهای همه اسیر غم شد عباس تا بوسه زند به چهره ی گلگونت خورشید به روی ماه خم شد عباس شاعر: جواد جهان آرایی
گل گفت که باغبان تنها تشنه ست

گل گفت که باغبان تنها تشنه ست خشکیده لبی سرود، بابا تشنه ست ای دست جدا شو از تنم، دیدم من تو سیر شدی از آب و مولا تشنه ست شاعر: مهناز سپهری
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو

بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو نامرد تمام کوفیان، مرد عمو یک جرعه نگاه تو عظش را کافیست من آب نمی خواهم، برگرد عمو شاعر: مهناز سپهری
آن روز عطش به سینه آذر می ریخت

آن روز عطش به سینه آذر می ریخت بر دامن دشت، لاله پرپر می ریخت در ساحل علقمه همه می دیدند خورشید به روی ماه اختر می ریخت شاعر: حسین یاری
دستی که بر آن دست خدا زد بوسه

دستی که بر آن دست خدا زد بوسه صد حیف که شمشیر جفا زد بوسه در کرب و بلا حسین از روی زمین برداشت و با قد دوتا زد بوسه شاعر: حسین یاری
بسیار گریست تا که بیتاب شد آب

بسیار گریست تا که بیتاب شد آب خون دیخت ز دیدگان و خوناب شد آب از شدت تشنه کامیت ای ساقی آن روز ز شرم روی تو آب شد آب شاعر: محمدرضا سهرابی نژاد