وداع امام حسین علیه السلام 1

علّامه مجلسی گفته است: در بعضی کتاب‌ها آمده است که امام حسین (ع) چون به هفتاد و دو شهید از اهل بیت خویش نگاه کرد، رو به خیمه صدا زد: ای سکینه! ای فاطمه! ای زینب! ای امّ کلثوم! خداحافظ! سکینه صدا زد: پدر! آماده‌ی مرگ شده‌ای؟ فرمود: چگونه آماده نشود کسی که یار و […]

عریان ساختن جسم مطهّر امام حسین علیه السلام 3

ابن شهر آشوب گفته است: سپس فرمود: جامه‌ای برایم آورید که کسی رغبتی در آن نکند تا زیر جامه هایم بپوشم که عریانم نکنند، چرا که من کشته می‌شوم و غارت می‌گردم. شلوارکی آوردند. آن را نپوشید و گفت: این جامه‌ی اهل ذلّت است. سپس چیزی آوردند که گشادتر از آن و کوتاهتر از شلوار […]

عریان ساختن جسم مطهّر امام حسین علیه السلام 2

ابن عساکر گفته است: چون حسین بن علی (ع) احساس کرد که شهید خواهد شد، فرمود: جامه‌ای برای من بیاورید تا کسی در آن رغبت نکند؛ آن را زیر لباسهایم بپوشم تا عریانم نکنند. گفتند: شلوارک، فرمود: آن لباس اهل ذلّت است. جامه‌ای دیگر گرفت و آن را پاره کرد و از زیر جامه‌اش پوشید. […]

عریان ساختن جسم مطهّر امام حسین علیه السلام 1

سیّد بن طاووس گوید: راوی گفته است، امام حسین (ع) فرمود: جامه‌ای برایم بیاورید که کسی در آن رغبتی نکند تا آن را زیر جامه‌هایم بپوشم تا مرا عریان نکنند. شلواری کوچک[1] آوردند. فرمود: نه، این جامه‌ی ذلیلان است. پیراهن کهنه‌ای گرفت، آن را از چند جا پاره کرد و زیر لباس‌هایش پوشید. چون به شهادت […]

اصابت تیر بر پیشانی امام حسین علیه السلام 2

طبری گوید: ابو مخنف از صقعب بن زهیر از حُمید بن مسلم نقل می‌کند: امام حسین (ع) جبّه‌ای از خز داشت، عمامه بر سر نهاده بود، و خضاب بر موهای خویش زده بود و شنیدم پیش از کشته شدن، در حالی که بر روی دو پا مثل سواره‌ای شجاع می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و […]

اصابت تیر بر پیشانی امام حسین علیه السلام 1

ابن اعثم گوید: سپس مردی از آنان به نام ابو جنوب جعفی تیری افکند که بر پیشانی امام فرود آمد. حسین (ع) تیر را درآورد و کنار انداخت. خون‌ها بر صورت و محاسن حضرت جاری شد. حسین (ع) گفت: خدایا! می‌بینی که از دست این بندگان نافرمان و طغیانگر تو در چه حالی هستم. خدایا! […]

تسلّط امام حسین علیه السلام بر آب 2

طبری گوید: هشام بن نقل از عمرو بن شمر، از جابر جعفی روایت کرده است که: امام حسین (ع) تشنه شد و تشنگی‌اش شدّت یافت. نزدیک شد تا آب بنوشد، حصین بن نمیر تیری افکند که به دهان امام نشست. امام شروع کرد به گرفتن خون از دهانش و آن را به آسمان پاشید. سپس […]

تسلّط امام حسین علیه السلام بر آب 1

ابن شهر آشوب گوید: ابو مخنف از جلّودی روایت کرده است که حسین (ع) بر اعور سلمی و  که با چهار هزار نفر مأمور شریعه بودند حمله کرد و اسب را وارد فرات کرد. چون اسب سر فرود آورد که آب بنوشد، امام (ع) فرمود: تو تشنه‌ای، من هم تشنه‌ام. به خدا قسم آب نخواهم […]

هجوم به خیمه‌های امام حسین علیه السلام

خوارزمی گوید: میان او و خیمه‌گاه فاصله انداختند. بر سر آنان فریاد کشید: وای بر شما! ای پیروان آل ابی‌سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، پس در این دنیای خود آزاده باشید و اگر عرب هستید –آن‌گونه که می‌پندارید- به شرافت خانوادگی خود برگردید. شمر ندا داد: ای حسین! چه می‌گویی؟ فرمود: می‌گویم […]

حمله‌ی اوّل

 ابن شهر آشوب گوید: سپس به جناح راست دشمن حمله کرد و گفت: مرگ بهتر از ننگ است و ننگ بهتر از ورود به دوزخ است. سپس به جناح چپ دشمن تاخت و گفت: منم حسین بن علی. از خاندان پدرم حمایت می‌کنم. سوگند خورده‌ام که تسلیم نشوم و برای دین پیامبر جان می‌دهم. و […]

به میدان رفتن امام حسین علیه السلام

خوارزمی گوید: سپس برخاست و بر اسب خویش سوار شد و در مقابل آن گروه ایستاد. شمشیرش را در دست گرفته بود، از خود ناامید شده و آهنگ شهادت داشت، در حالی که می‌فرمود: من فرزند علیّ نیک رفتارم، از دودمان هاشم و آن‌گاه که فخر کنم، همین افتخار مرا بس. جدّم رسول خداست، بهترین […]

نام‌های شهدای اهل بیت و مدفن آنان

شیخ مفید گوید: نام آنان که از خاندان امام حسین (ع) به همراه آن حضرت در کربلا به شهادت رسیدند و هفده نفر بودند و حسین بن علی (ع) که هجدهمین آنان بود، عبارت است از: 1-‌ عبّاس 2-‌ عبدالله 3-‌ جعفر 4- عثمان (پسران امیر المؤمنین (ع) که مادرشان امّ البنین بود) 5-‌ عبدالله […]

دودمان امام حسین علیه السلام در زیارت ناحیه‌ی مقدّسه

سیّد بن طاووس گفته است: با سند خودمان از جدّمان شیخ طوسی روایت است که گفت: محمّد بن احمد بن عیاش، از ابو منصور بن عبد المنعم بغدادی روایت کرده که این زیارت در سال 252 هجری[1] هنگام وفات پدرم از ناحیه‌ی امام زمان (ع) به دست شیخ محمّد بن غالب اصفهانی صادر شد. (محمّد […]

شهادت نوزادی در روز عاشورا

یعقوبی گفته است: سپس یکایک به میدان رفتند و امام تنها ماند و همراه او هیچ کس از خاندانش و فرزندان و نزدیکانش نمانده بود. روی اسب خود ایستاد بود که کودکی را که در آن دم به دنیا آمده بود نزد او آوردند. امام در گوش او اذان گفت و مشغول کام برداشتن نوزاد […]