ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 6

طبری از ابو مخنف از حمید بن مسلم چنین نقل میکند: عمر سعد مرا خواست و پیش خانوادهاش فرستاد تا خبر پیروزی و سلامتی او را بدهم. پیش خانوادهاش رفته خبر دادم. سپس آمدم تا نزد ابن زیاد بروم. دیدم که در قصر برای دیدار مردم نشسته است. من نیز همراه مردم وارد شدم. دیدم […]
ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 5

ابن نما از قول سعد بن معاذ و عمر بن سهل نقل میکند: آن دو پیش ابن زیاد حاضر بودند که با چوب بر دماغ و چشم و دهان حسین (ع) میزد. زید بن ارقم به او گفت: چوبت را از آن لب و دندان بردار. من رسول خدا (ص) را دیدهام که لب بر […]
ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 4

ابن عساکر با سند خویش از زید بن ارقم نقل میکند: پیش ابن زیاد ملعون بودم که سر حسین بن علی (ع) را آوردند و در تشتی مقابل او نهادند. او چوبی برداشت و بر لب و دندان حسین (ع) میزد؛ دندانی که به آن زیبایی ندیدهام؛ مثل در بود. بیاختیار صدایم به گریه بلند […]
ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 3

شیخ صدوق با سند خویش از دربان ابن زیاد چنین نقل میکند: چون سر امام حسین (ع) را آوردند، دستور داد در برابرش در تشتی طلایی گذاشتند. با چوبی که در دستش بود بر دندانهای آن حضرت میزد و میگفت: یا ابا عبدالله! زود پیر شدی! مردی از حاضران میگفت: من رسول خدا (ص) را دیده […]
ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 2

ابن عساکر با سند خویش از دربان ابن زیاد نقل میکند: چون سر امام حسین (ع) را آورده در برابرش نهادند، دیدم که از دیوارهای دار الاماره خون میچکید. قال ابن عساکر: و أنبأنا البغویّ، حدّثنی أحمد بن محمّد بن یحیی بن سعید، أنبأنا زید بن الحباب، حدّثنا –و قال أبو غالب: حدّثنی […]
ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 1

محمّد بن سعد با سند خویش از دربان ابن زیاد چنین روایت میکند: وقتی امام حسین (ع) کشته شد، همراه ابن زیاد وارد قصر شدم. در چهرهی او آتشی شعلهور شد (یا سخنی مثل این) و گفت: این چنین با آستین خود بر چهرهاش و گفت: این را به کسی مگو. قال محمّد […]
سر مطهّر امام حسین علیه السلام در کوفه 2

ابن شهر آشوب نیز به روایت از ابومخنف گوید: سر امام حسین (ع) را در کوفه، در بازار صرافان بر نیزه کرده بودند، از سر، صدایی آمد و سورهی کهف را تا آیهی «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» تلاوت کرد. این معجزه جز به ضلالت آنان نیفزود. در پی آنکه آنان سر را بر درختی آویختند، […]
سر مطهّر امام حسین علیه السلام در کوفه 1

ابن شهر آشوب از ابن عبّاس روایت میکند: امّ کلثوم به دربان ابن زیاد گفت: وای بر تو! این هزار درهم را بگیر و سر امام حسین (ع) را پیشاپیش ما قرار بده و ما را سوار بر شتران پشت مردم قرار بده تا مردم مشغول نگاه به سر امام حسین (ع) شوند و به […]
خطابهی امام سجّاد علیه السلام در کوفه

طبرسی به نقل از حذیم بن شریک اسدی گوید: امام زین العابدین (ع) پیش مردم آمد و اشاره کرد که ساکت شوند. ساکت شدند. ایستاده بود که حمد و ثنای الهی را گفت و بر پیامبر خدا درود فرستاد. آنگاه فرمود: ای مردم! هر کس مرا میشناسد که شناخته است. هر کس نمیشناسد، من علیّ […]
خطابهی امّ کلثوم

سیّد بن طاووس گوید: آن روز، امّ کلثوم دختر علی (ع) از پشت پرده خطبه خواند و با صدایی بلند به گریه چنین گفت: ای اهل کوفه بدا به شما! چرا حسین (ع) را تنها گذاشتید و او را کشته، اموالش را به یغما بردید و خاندانش را به اسارت گرفتید؟ بدا بر شما! مرگتان […]
خطابهی حضرت فاطمهی صغری علیه السلام

طبرسی به سند خویش نقل میکند: پس از آنکه فاطمهی صغری از کربلا بازگردانده شد، خطبه خواند و گفت: خدا را سپاس به شمار ریگها و سنگریزهها و هم وزن عرش الهی تا زمین! او را میستایم و به او ایمان دارم و بر او توکّل میکنم و گواهی میدهم که جز خدای یکتا و […]
خطابهی حضرت زینب سلام الله علیها 3

طبرسی افزوده است: امام سجّاد (ع) فرمود: عمه جان! ساکت شو! بازماندگان را از گذشتگان عبرت است. خدا را شکر که تو دانای استاد ندیده و فهمیدهی مکتب نرفتهای. گریه و ناله، رفتگان را برنمیگرداند. و او ساکت شد. آنگاه امام فرود آمد و خیمه زد و زنان را فرود آورد و وارد خیمه شد. […]
خطابهی حضرت زینب سلام الله علیها 2

خوارزمی گوید: بشیر بن حذیم اسدی گوید:آن روز به زینب دختر علی نگریستم. هرگز زنی با شرم را همچون او سخنور ندیدهام. گویا از زبان امیر المؤمنین علی (ع) سخن میگفت. به مردم اشاره کرد که: ساکت شوید! نفسها برید و زنگ شترها آرام شد. آنگاه گفت: حمد از آن خداست. درود بر پدرم محمّد […]
خطابهی حضرت زینب سلام الله علیها 1

طبرسی از حذیم بن شریک روایت میکند: چون امام سجّاد (ع) را همراه بانوان از کربلا آوردند و بیمار بود، زنان کوفه با گریبانهای چاک به گریه و شیون پرداختند. مردان هم با آنان میگریستند. زین العابدین (ع) با صدایی ضعیف و رنجور گفت: اینان بر ما گریه میکنند!؟ پس چه کسی ما را کشته […]