قاتل تبهکار 7

سبط ابن جوزی گوید: در قاتل او اختلاف کرده‌اند. یک قول آن است که قاتلش سنان است (گفته‌ی هشام بن محمّد). قول دیگر آن‌که حصین بن نمیر است که ابتدا به او تیر زد، سپس فرود آمد و سرش را جدا کرد و سر را از گردن اسبش آویخت تا بدین وسیله نزد ابن زیاد، […]

قاتل تبهکار 6

 شیخ مفید گوید: شمر فرود آمد و سر او را برید و سرش را نزد خولی برد. او هم گفت: نزد امیر، عمر بن سعد ببر.     قال المفید: وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَيْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ، فَقَالَ: احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِيرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ.[1] [1]– الارشاد: 242.

قاتل تبهکار 5

 ابن نما گوید: چون زخم‌های حضرت افزون گشت و حرکتی در او نماند، شمر دستور داد تا او را تیرباران کنند. عمر سعد ندا داد: منتظر چه هستید؟ و به سنان دستور داد سرش را جدا کند. سنان فرود آمد، در حالی که به سوی آن حضرت می‌رفت و می‌گفت: پیش تو می‌آیم و می‌دانم […]

قاتل تبهکار 4

 خوارزمی گوید: در آن حال سنان بر او حمله کرد و نیزه‌ای زد و او را به خاک افکند و به خولی گفت: سرش را جدا کن. او نتوانست و دستانش لرزید. سنان به او گفت: دست و بازویت شکسته باد! نصر بن خرشه یا شمر (که پیسی داشت) فرود آمد و با پایش بر […]

قاتل تبهکار 3

 بلاذری گوید: در آن حال، سنان بن انس بر او حمله کرد و با نیزه بر او ضربتی زد و او افتاد. به خولی گفت: سرش را جدا کن. خولی خواست چنان کند، ناتوان شد و لرزید. سنان به او گفت: دست و بازویت شکسته باد! خودش فرود آمد و سر او را جدا کرد […]

قاتل تبهکار 2

دینوری گوید: سنان بر آن حضرت حمله کرد و نیزه‌ای بر وی زد. حضرت افتاد. خولی فرود آمد تا سر او را جدا کند، دستانش لرزید. برادرش شبل بن یزید فرود آمد و سر او را جدا کرد و نزد برادرش حولی‏[1] آورد.     قال الدّینوریّ: و حمل علیه سنان بن أوس النّخعیّ، فطعنه، […]

قاتل تبهکار 1

ابن شهر آشوب گوید: عمر سعد نزدیک آمد و گفت: سرش را جدا کنید. نصر بن خرشه جلو آمد. همچنان با شمشیرش بر آن حضرت ضربه می‌زد. عمر سعد خشمگین شد و به خولی گفت: فرود آی و سرش را جدا کن. فرود آمد و سر مطهّر حضرت را جدا کرد.     قال ابن […]

فاجعه‌ی بزرگ 3

 طبری گوید: عمر سعد نزدیک حسین (ع) آمد. زینب (ع) به او گفت: ای پسر سعد! آیا ابو عبدالله را می‌کشند و تو به او نگاه می‌کنی؟ گوید: گویا اشک‌های عمر سعد را می‌بینم که بر صورت و محاسنش جاری است. آن‌گاه عمر سعد روی خود را از زینب برگرداند.. زمانی طولانی از روز گذشت […]

فاجعه‌ی بزرگ 2

 محمّد بن سعد گوید: مدّتی دراز از روز درنگ کردم و مردم نسبت به او وقت‌گذرانی می‌کردند و خوش نداشتند که علیه او اقدام کنند. شمر بن ذی الجوشن بر آنان فریاد کشید: مادرتان به عزایتان بنشیند! منتظر چه هستید؟ کار او را بسازید. نخستین کسی که سراغ آن حضرت رفت زرعة بن شریک تمیمی […]

فاجعه‌ی بزرگ 1

 سیّد بن طاووس گوید: هلال بن نافع گوید: من با اصحاب عمر سعد ایستاده بودم که فریادگری صدا زد: ای امیر! مژده بده. این شمر است که حسن (ع) را کشت. من از میان دو صف بیرون آمده، کنار حسین (ع) آمدم، در حالی که جان می‌داد. به خدا سوگند هرگز مغلوبِ به خون آغشته‌ای […]

دعای امام حسین علیه السلام در واپسین لحظات زندگی

شیخ طوسی روایت کرده است: آن حضرت گفت: «خدایا! ای بلند مرتبه! ای بزرگ شوکت! ای سخت انتقام گیرنده! ای بی‌نیاز از آفریده‌ها! ای گسترده کبریاء! ای که به هر چیز که بخواهی توانایی!رحمتت نزدیک، و عده‌ات راست، نعمتت فراوان، آزمایشت نیکوست. آن‌گاه که بخوانندت نزدیکی، به آنچه آفریده‌ای احاطه داری، توبه‌ی توبه‌کنندگان را می‌پذیری، […]

بیرون آمدن زینب علیه السلام از خمیه

 سیّد بن طاووس گوید: راوی گوید: زینب از در خیمه بیرون آمد، در حالی که صدا می‌زد: وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر زمین فرود می‌آمد! کاش کوه‌ها از هم متلاشی می‌شدند. شمر فریاد زد: درباره‌ی این مرد منتظر چه هستید؟ از هر طرف بر امام حسین (ع) حمله‌ور شدند. زرعة بن […]

هجوم بر امام حسین علیه السلام 2

 خوارزمی گوید: سپس شمر فریاد زد: درباره‌ی او منتظر چه هستید؟ تیرها، نیزه‌ها و شمشیرها از هر سو آن حضرت را در میان گرفت. مردی به نام زرعة بن شریک، ضربت سختی بر حضرت زد. سنان بن انس هم تیری بر گلوی حضرت زد. صالح بن وهب نیر با نیزه، ضربت محکمی بر تهیگاه امام […]

هجوم بر امام حسین علیه السلام 1

خوارزمی گوید: سپس آن حضرت از جنگ ناتوان شد و سر جای خود ایستاد. هر یک از مردم که به طرف او می‌آمد (و او را در آن حال می‌دید) برمی‌گشت و خوش نداشت که دستش به خون او آغشته شود تا آن‌که مردی از طایفه‌ی کنده به نام مالک بن نسر آمد و با […]