شهادت عبدالله بن علیّ بن ابی‌طالب علیه السلام

ابن اعثم گفته است: پس از وی برادرش عبدالله بن علی به میدان رفت، در حالی که رجز می‌خواند و می‌گفت: منم فرزند صاحب بزرگواری و بخشندگی، آن علی نیکوکار و صاحب کارهای شایسته است، شمشیر برنده و عقوبت‌کننده‌ی پیامبر، در هر روزی که هراس‌ها پشت در پشت هم درآیند. سپس حمله کرد و جنگید […]

شهادت جعفر بن علی بن ابی طالب علیه السلام 2

ابو الفرج گوید: مارد او نیز امّ البنین است. یحیی بن حسن از علیّ بن ابراهیم با سندی که در خبر عبدالله آوردم گفته است: جعفر بن علیّ بن ابی‌طالب نوزده ساله بود که به شهادت رسید.      قال أبو الفرج: و أُمّه أُمّ البنین أیضاً. قال یحیی بن الحس، عن علیّ بن إبراهیم، […]

شهادت جعفر بن علی بن ابی طالب علیه السلام 1

 ابن اعثم گفته است: پس از وی برادرش جعفر بن علیّ بن ابی‌طالب به میدان رفت. مادرش امّ البنین دختر حزام است. آغاز به رجز خواندن کرد و می‌گفت: منم جعفر، صاحب والایی‌ها، فرزند علی نیکوکار و بخشنده، برادر حسین، صاحب کرم و بزرگوار. سپس حمله کرد و جنگید تا کشته شد. رحمت خدا بر […]

شهادت عثمان بن علیّ بن ابی‌طالب علیه السلام 2

 ابو الفرج گوید: مادر او امّ البنین است. یحیی بن حسن از علیّ بن ابراهیم از عبیدالله بن حسن و عبدالله بن حسن گفته است: عثمان بن علی بیست و یک سال داشت که شهید شد.     قال أبو الفرج: و أُمّه أُمّ البنین. قال یحیی بن الحسن، عن علیّ بن إبراهیم عن عبیدالله […]

نفاق و خطرناک تر از نفاق 1

جلسه اول با تأکید بر اهتمام اهل بیت علیهم السلام به عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام به پایان رسید.

شهادت عثمان بن علیّ بن ابی‌طالب علیه السلام 1

ابن اعثم گفته است: پس از وی برادرش عثمان بن علی به میدان آمد -که مادرش امّ البنین، دختر حزام بن خالد بود- در حالی که می‌گفت: من عثمانم، صاحب افتخارات؛ سرورم علی است، نیکوکار و پاک، و پسر عموی پیامبر پاک. برادر حسینم، بهترین نیکان و سرور بزرگان و کوچکان پس از پیامبر، و […]

شهادت عمر بن علیّ بن ابی‌طالب علیه اسلام

ابن اعثم گفته است: پس از وی برادرش عمر بن علی به میدان رفت، در حالی که رجز می‌خواند و خود را معرّفی می‌کرد و آماده‌ی نبرد با کافران و منکران حق می‌خواند. گوید: سپس بر قاتل برادرش حمله کرد و او را کشت. به سوی آن قوم رفت و با شمشیر خود ضربت‌های کاری […]

شهادت ابوبکر بن علیّ بن ابی‌طالب علیه السلام

ابن اعثم گفته است: سپس برادران حسین (ع) به قصد آن‌که در راه دفاع از او کشته شوند پیش تاختند. اوّلین کسی که جلو رفت، ابوبکر بن علی بود. نامش عبدالله بود و مادرش لیلی دختر مسعود به خالد ربعی از تمیمیان. جلو رفت، در حالی که می‌گفت: سرورم علی است، صاحب افتخارات و بلند […]

شهادت قاسم بن حسن علیه السلام 6

 دینوری گفته است: گفته‌اند: چون عبّاس بن علی فراوانی کشتگان را دید، به برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان پسران علی (ع) (که مادر همگی‌شان امّ البنین عامری از آل وحید بود) گفت: «جانم به فدایتان! پیش بروید و از سرور خودتان دفاع کنید تا در راه او به شهادت برسید.» پس همگی تاختند و در […]

شهادت قاسم بن حسن علیه السلام 5

 در روایتی آمده است: بر آن قوم حمله کرد. پیوسته می‌جنگید تا آن‌که هفتاد نفر از سواران را کشت. ملعونی سر راه او کمین کرد و ضربتی بر فرق سرش زد. سرش از آن ضربت شکافت. بر زمین افتاد و در خون خویش غلتید. به رو افتاد، در حالی که می‌گفت: ای عمو! مرا دریاب. […]

شهادت قاسم بن حسن علیه السلام 4

 ابن شهر آشوب گفته است: چنین رجز می‌خواند: من قاسمم، از نسل علی. به خانه‌ی خدا سوگند! ما به پیامبر سزاوارتریم از شمر ذی الجوشن یا ابن زیاد.      قال ابن شهر آشوب: هُوَ يَرْتَجِزُ يَقُول‏: إِنِّي أَنَا الْقَاسِمُ مِنْ نَسْلِ عَلِيٍّ                  نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِ‏ مِنْ شِمْرِ ذِي الْجَوْشَنِ أَوْ […]

شهادت قاسم بن حسن علیه السلام 3

شیخ صدوق گفته است: وی چنین رجز می‌خواند: ای نفس! بی‌تابی مکن، همه رفتنی‌اند. امروز بهشتیان را دیدار خواهی کرد.      قال الصّدوق: هُوَ يَرْتَجِزُ َهُوَ يَقُول‏: لَا تَجْزَعِي نَفْسِي فَكُلٌّ فَانٍ           الْيَوْمَ تَلْقَيْنَ ذُرَى الْجِنَان‏[1] [1]– الامالی: 138، روضه الواعظین: ؟؟ حروف در چاپ مشخص نبودند.

شهادت قاسم بن حسن علیه السلام 2

طبری گفته است: از حمید بن مسلم چنین نقل شده است: نوجوانی به سوی ما بیرون آمد که چهره‌اش همچون پاره‌ی ماه بود، شمشیری در دست، پیراهن و شلواری بر تن و کفش در پا که بند یکی از آن‌ها باز شده بود. فراموش نمی‌کنم که پای چب بود. عمرو بن سعد ازدی به من […]

شهادت قاسم بن حسن علیه السلام 1

به گفته‌ی خوارزمی: پس از او، عبدالله بن حسن بن علی (ع) به میدان رفت (در برخی روایات، قاسم بن حسن آمده است که نوجوانی بود به سنّ بلوغ نرسیده). چون حسین (ع) به او نگریست، دست در گردن او آویخت و هر دو آن‌قدر گریستند تا از هوش رفتند. سپس آن نوجوان اذن میدان […]