اهل بیت علیه السلام در شام 15

مسعوی گوید: چون امام حسین (ع) شهید، علیّ بن حسین (ع) را همراه اهل بیت بر یزید ملعون وارد کردند. فرزندش امام باقر (ع) دو سال و چند ماه داشت. او را هم وارد کردند. وقتی یزید آن حضرت را دید گفت: چگونه دیدی ای علیّ بن حسین؟! فرمود: آنچه پیش از خلقت آسمانها و […]
اهل بیت علیه السلام در شام 14

راوندی گوید: چون علیّ بن حسین (ع) را نزد یزید آوردند، تصمیم گرفت او را به قتل برساند. او را در مقابل خود نگه داشت و با او به سخن گفتن پرداخت تا از زبان او حرفی بیرون بکشد که موجب کشتن او شود. حضرت سجّاد (ع) جواب میداد؛ در دستش هم تسبیح کوچکی بود […]
اهل بیت علیه السلام در شام 13

امام صادق (ع) فرمود: چون سر امام حسین (ع) را با امام سجّاد و دختران علی (ع) بر یزید ملعون وارد کردند و امام سجّاد (ع) به زنجیر بسته بود، یزید گفت: ای علی! سپاس خدایی را که پدرت را کشت. علیّ بن الحسین (ع) فرمود: لعنت خدا بر آن که پدرم را کشت. یزید خشمگین […]
نفاق و خطرناک تر از نفاق 5

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد».[1] «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2] «إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى». پی در پی بودن نفاق در مقابل پرچم حق در طول تاریخ بحث ما دربارهی نفاق و خطرناکتر […]
اهل بیت علیه السلام در شام 12

در تفسیر قمی ذیل آیهی «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ …» آمده است که: امام صادق (ع) فرمود: چون سر امام حسین (ع) را با امام سجّاد و دختران علی (ع) بر یزید ملعون وارد کردند و امام سجّاد (ع) به زنجیر بسته بود، یزید گفت: ای علی! سپاس خدایی را که پدرت را کشت. علیّ بن […]
اهل بیت علیه السلام در شام 11

طبری گوید: چون یزید بر تخت نشست، بزرگان شام را هم پیرامون خود نشاند و دستور داد تا علیّ بن حسین و فرزندان و خانوادهی حسین (ع) را وارد کنند. در حالی که مردم نگاه میکردند واردشان کردند. یزید به امام سجّاد (ع) گفت: ای علی! پدرت با من قطع رحم کرد و حقّ مرا […]
اهل بیت علیه السلام در شام 10

طبرانی با سند خود از لیث چنین نقل میکند: حسین بن علی (ع) زیر بار اسارت نرفت؛ با او جنگیدند و او و دو فرزند و یارانی را یکجا کشتند؛ در سرزمینی که «تف» نامیده میشد. علیّ بن حسین (ع) و سکینه و فاطمه دختران حسین را نزد ابن زیاد بردند. علی آن روز جوانی […]
اهل بیت علیه السلام در شام 9

ابن عبد ربّه گوید: ریّاشی با سند خویش از محمّد بن حسین بن علی (ع) نقل میکند: پس از کشته شدن حسین (ع)، ما را که دوازده نوجوان بودیم، نزد یزید بن معاویه بردند. علیّ بن حسین (ع) آن روز بزرگترین ما بود. ما را بر یزید وارد کردند، در حالی که دست ما با […]
اهل بیت علیه السلام در شام 8

حمیری گوید: و چون فرزندان حسین (ع) را پیش یزید آوردند، هنگام روز بود که با چهرههای باز آنان را وارد بر یزید کردند. شامیان جفاکار گفتند: ما اسیرانی زیباتر از اینها ندیدهایم، شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین (ع) گفت: ما اسیران آل محمّدیم. روی الحمیریّ: عن محمّد بن عیسی عَنْ عَبْدِ […]
اهل بیت علیه السلام در شام 7

شیخ مفید گوید: آنگاه زنان و کودکان را فراخواندند و آنان را در برابر یزید نشاندند. وی صحنهی ناپسندی را دید، گفت: بدا بر ابن زیاد! اگر میان شما و او خویشاوندی بود، با شما چنین نمیکرد و شما را این چنین نمیفرستاد. قال المفید: ثُمَّ دَعَی النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَأُجْلِسُوا بَيْنَ يَدَيْهِ […]
اهل بیت علیه السلام در شام 6

سیّد بن طاووس گوید: راوی گوید: خانوادهی امام حسین (ع) و بازماندگان او را در حالی که به ریسمان بسته بودند، نزد یزید آوردند. چون در آن حال در برابر او ایستادند، علیّ بن حسین (ع) فرمود: ای یزید تو را به خدا سوگند میدهم! چه گمان به پیامبر خدا داری اگر ما را در […]
اهل بیت علیه السلام در شام 5

دینوری گوید: گفتهاند ابن زیاد، علیّ بن الحسین (ع) و اهل بیت همراه او را همراه زحر بن قیس و محقن بن ثعلبه و شمر، پیش یزید فرستاد. آمدند تا به شام رسیدند و در شهر دمشق بر یزید وارد شدند. سر امام حسین (ع) را نیز با آنان وارد کرده جلو یزید افکندند. شمر […]
اهل بیت علیه السلام در شام 4

سیّد بن طاووس از قول راوی نقل میکند: پیرمردی به نزدیکی اهل بیت امام حسین (ع) آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز ساخت. امام سجّاد (ع) به او فرمود: پیرمرد! قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا […]
اهل بیت علیه السلام در شام 3

ابن حمزه از منهال بن عمرو نقل میکند: به خدا قسم سر امام حسین (ع) را بر نیزه دیدم که با زبانی فصیح و رسا سورهی کهف میخواند تا به آیهی «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ …» رسید. مردی گفت: به خدا قسم یا ابا عبدالله! سر تو شگفتتر از شگفت است. روی […]