ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو

ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو لبریز نینوای وجود از نوای تو   جان حسین و نجل حسن عشق زینبین آغوشِ گرم حضرت عبّاس، جای تو   قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین! گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو   سر تا سر وجود تو مثل حَسن، حَسن خُلق تو، خوی […]

چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن!

چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن! چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن! چه خوش است جان سپاری، به قدوم چون تو یاری! به منای کربلای تو، شها! به خون تپیدن چه غمی ز بی‌پناهی؟ به حضور چون تو شاهی که خوش آیدم به راه تو، شها! بلاکشیدن […]

سیزده آیینه می‌رویید از تابیدنش

سیزده آیینه می‌رویید از تابیدنش غنچه می‌شد آسمان، در لحظه‌ی خندیدنش گونه‌های خشک او وقت وداعِ با عمو جرعه‌جرعه تشنگی نوشید از بوسیدنش مرگ را می‌گفت «اَحلی مِن عسل»، آن نازنین می‌رسید، ای عشق! هنگام عسل نوشیدنش دیدنی بود اشتیاقش، دیدنی‌تر گشته بود روی مرکب رفتن و جوشن به تن پوشیدنش شوقِ در آغوش بگْرفتنِ […]

ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنش

ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنش شرار عشق خدا، شعله زد به جان و تنش میان معرکه آن سرو بوستان حسن شکفته بهر رجز گشت، غنچه‌ی دهنش به روی خاک فتاد ازرق و چهار پسر ز ضرب دست مخالف‌کشِ عدوفکنش چو تیغ حیدر صفدر، همی درید از هم صفوف لشگر خون‌خوار، تیغ صف‌شکنش […]

اگرچه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد

اگرچه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد دلت هوای دگر، غیر روی باب ندارد تو آن نه‌ای که جواب عموی خویش نگویی لَبت ز بی‌رمَقی، نیروی جواب ندارد نمی‌رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت که چشمِ قابلِ پای تو را رکاب ندارد دو نرگس تو به خوابند و مادر تو نداند […]

سلام باد به ماهی که در مُحاق افتاد!

سلام باد به ماهی که در مُحاق افتاد! گُل مدینه که در دامن عراق افتاد سلام بر حسن بن علی و قاسم او! که بین این پدر و این پسر، فراق افتاد در آرزوی شهادت برای اذن جهان به دست و پای عمویش به اشتیاق افتاد دریغ ز آن گُل و ریحانه‌ی رسول خدا! که […]

این پسر کیست ؟ که گل صورت او دزدیده است

این پسر کیست ؟ که گل صورت از او دزدیده است  سیزده بار زمین ، دور قدش گردیده است  وقت میدان شدنش ،کاش حسن آنجا بود  تا ببیند چه گلی ، در چمنش ، روییده است  دست افکنده در آغوش عمو ، می گرید  چشمشان تر شده امّا لبشان خشکیده است  با زبان دل خود […]

این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است

این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است نوشکفته است و به هر غنچه، لبش خندیده است روبه‌رو هم‌چو دو مصراع، دو ابرویش بین شاه‌بیت است و حق از شعر حَسن، بگزیده است دید چون مشتری‌اش، ماه شب چاردهم «سیزده بار زمین، دور قدش گردیده است» عازم بزم وصال است و حَسن […]

در سرخی غروب، نشسته سپیده‌ات

در سرخی غروب، نشسته سپیده‌ات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده‌ات آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای ناله‌های بریده ‌بریده‌ات در بین این غبار، به سوی تو آمدم از روی ردّ خونِ به صحرا چکیده‌ات خون گریه می‌کنند چرا نعل اسب‌ها؟ سخت است، روضه‌ی تنِ در خون تپیده‌ات بر بیت‌بیت […]

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش  یک دم سپر شوند، برای برادرش خون عقاب، در جگر شیرشان پُر است از نسل جعفرند و علی، این دو لشگرش این دو ز کودکی، فقط آیینه دیده‌اند «آیینه‌ای که آه نسازد، مکدّرش» «واحیرتا»! که این دو، جوانان زینبند؟ یا ایستاده تیغ دو سر، در برابرش؟ با […]

فرصت کم است، دامن من را رها کنید

فرصت کم است، دامن من را رها کنید   وقتش رسیده نذر پدر را، ادا کنید وقتش رسیده، نوبت جان‌بازی شماست جان را فدای خامس آل‌عبا کنید شیران نسل جعفر طیّار! یا علی! رخصت اگر نداد، مبادا رها کنید او را به جان حضرت زهرا قسم دهید وقتی که اذن داد، مرا هم صدا کنید راضی […]

رسد از حدیقه‌ی زینبی، ز دو عندلیب این صلا

 رسد از حدیقه‌ی زینبی، ز دو عندلیب این صلا   سرگل سلامت اگر شود، پربلبلان سپر بلا دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن به مثال نقره‌ی خام، تن، که طلاست طینتشان، طلا دو نهال گلشن فاطمی، دو چراغ دوده‌ی هاشمی دو نگین ناب مُلازمی، به رکاب یوسف کربلا دو سپیده‌ی مشرق […]

سلام باد به «عابس»، به حُسن عادت او!

سلام باد به «عابس»، به حُسن عادت او! که بود عشق خدا، سرخط سیادت او   به خاندان علی، خاندان او، عاشق ز جان‌نثاری او، جلوه‌گر، ارادت او   بر او سلام! که بیمار عشق بوده و کرد امام عشق به معراج خون، عیادت او   عدو به دشت بلا کرد سنگ‌بارانش که هم‌نبرد نبودی […]

از آن زمان که به می‌خانه‌ات، مقام گزیدم

از آن زمان که به می‌خانه‌ات، مقام گزیدم دو چشم مست تو، ساقی! دو بار کرده شهیدم   چو از تو جام گرفتم، «حبیب» نام گرفتم چون این مقام گرفتم، به هر چه بود رسیدم   من و مقام محبّت بر آستان تو، حاشا! توام حبیب گرفتی، وگرنه عبد و عبیدم   در انتظار تو […]