گریه کردم به تو و از تو ، نوایی نرسید

 گریه کردم به تو و از تو ، نوایی نرسید هر چه گفتم پسرم ! هیچ صدایی نــرسید   بوسه دادم به لبت تا که لــبــی بگشایــی از لبِ غرق به خون تو ، نوایی نرســید   سوخت ازداغ تو ، بابا ! جگرِسوخته ام  سوی این سوخته دل ، باد صبایی نرسید   گر […]

خورشید بود و جانب مغرب، روانه شد

خورشید بود و جانب مغرب، روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بی‌کرانه شد آیینه بود و خُرد شد و تکّه‌تکّه شد تسبیح بود و پاره شد و دانه‌دانه شد یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد آب فرات، لایق نوشیدنش نبود با جرعه‌ای […]

روان به جانب میدان، علی اکبر شد

روان به جانب میدان، علی اکبر شد جهان به دیده‌ی لیلا ز شب سیه‌تر شد چون بر شد از افق خیمه هم‌چو بدر منیر جهان ز پرتو رخسار او، منوّر شد به سر نهاد چون عمّامه‌ی رسول خدا عیان دوباره به خلق خدا، پیمبر شد به کف گرفت چون تیغ و نشست چون به عقاب […]

دل ناتوان لیلا، ز غم تو می‌گدازد

دل ناتوان لیلا، ز غم تو می‌گدازد چه کند اگر نسوزد؟ چه کند اگر نسازد؟ تو سوار روی نی، مادر دل کبابت از پی نه عجب اگر که در پای نی تو، سر ببازد تو اگر چه سربلندی، نظری به زیر پا کن که نظر به زیردستان، به بزرگ می‌بَرازد تو همان دولتی، سایه‌فکن بر […]

در رزمگاه عشق نه فرق پسر شکست

در رزمگاه عشق، نه فرق پسر شکست گویی درست، شیشه عمر پدر شکست   پشتی که جز مقابل یکتا دو تا نشد پشت حسین بود و ز داغ پسر شکست   تا شد سپر به تیغ، سر شبه مصطفی   سر، شد دو تا و  رونق «شق القمر» شكست   شد با سر شکسته ز زین […]

اگر چه عمر جاویدان گرفتی

اگر چه عمر جاویدان گرفتی چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی! به طومار شهادت، مُهر گشتی زدست دوست، این عنوان گرفتی چنان لب‌تشنه‌ی دیدار بودی که آب از چشمه‌ی پیکان گرفتی چو پای رفتن میدان نبودت به دست من، ره میدان گرفتی چنان پروازی، ای پر بسته! کردی که جا در گلشن رضوان گرفتی […]

ای از تَبار آینه‌ها، گَرد کوی تو!

 ای از تَبار آینه‌ها، گَرد کوی تو! وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو! کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت شد دست‌ها دراز هر سو، به سوی تو سوسن که صد زبان شده، اقرار می‌کند باغِ گلِ همیشه بهار است، روی تو تو اصغریّ و اکبر عشّاق روزگار صد میکده خراب، به پای […]

سلام ما به حسین و علی اصغر او

  سلام ما به حسین و علی اصغر او! امیر عشق که گهواره بود! سنگر او   رضیع داده خدایش، نشان سربازی صغیر برهمه، پیدا مقام اکبر او   شکفت لاله عصمت به روی دوش حسین چو تیر حرمله آمد به یاس حنجر او   مجال گریه نبودش که خنده کرد علی حسین، مات از حال […]

لبّیک ای پدر که منت یار و یاورم

لبّیک ای پدر که منت یار و یاورم در یاری تو نایب عبّاس و اکبرم   مدهوش باده ی خم میخانه ی غمم مشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم   آب ار نمی رسد به لبِ لعلِ نازکم شیر ار نمانده در رگ پستان مادرم   در آرزوی ناوک تیر سه شعبه ام در حسرت […]

الا! اهل حرم! من از یم خون، گوهر آوردم

 الا! اهل حرم! من از یم خون، گوهر آوردم فروزان اختری از مهر تابان، بهتر آوردم گلوپاره، بدن گل‌گون، دهن خونین، دو لب خندان گل از بهر سکینه، در عزای اکبر آوردم حرم را ترک گفتم، رفتم و باز آمدم امّا کبوتر برده بودم، صید بی‌بال و پرآوردم گنه‌کاران عالم را خبر سازید، ای یاران! […]

خجل ز تشنگی‌اش، موج آب خواهد شد

خجل ز تشنگی‌اش، موج آب خواهد شد گواه غربت او، آفتاب خواهد شد به یاد خشکی لب‌هایش تا جهان باقی است روان، سرشک ز چشمِ سحاب خواهد شد اگرچه بسته به قنداقه، دست کوچک او گره‌گشای همه شیخ و شاب خواهد شد بُوَد سلیل خلیل خدای، این کودک برای ذبح عظیم، انتخاب خواهد شد به […]

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد  هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد  پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات!  یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟!  خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت  حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟  خون حیدر به رگش […]

ماهی من سوی آب، راه ندارد

ماهی من سوی آب، راه ندارد بهر تلظّی به سینه، آه ندارد لاله‌ی من بس که داغ تشنه‌لبی دید جز لب خشکیده و سیاه ندارد رنگ رُخش گشته رنگِ عارضِ مهتاب رنگ به رخ، غیر رنگ کاه ندارد بس که رمق رفته از هلالِ دو چشمش جلوه‌ی او را هلالِ ماه ندارد کیست بر این […]

ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد

ای اهل کوفه! رحمی، این طفل جان ندارد  خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد   دیشب به گاهواره، تا صبح ناله می زد امروز روی دستم، دیگر توان ندارد   هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد اشگی که تر کند لب، دور دهان ندارد   رخ مثل برگ پاییز، لب چون دو چوبه […]