الهی! بهر قربانی به درگاهت، سرآوردم

الهی! بهر قربانی به درگاهت، سرآوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم پی ابقای «قد قامت»، به ظهر روز عاشورا برای گفتن «الله اکبر»، اکبر آوردم علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علیّ اصغر آوردم علی انگشتر خود رابه سائل داد […]
زینبا! روز جدایی، نرسیده است، هنوز

زینبا! روز جدایی، نرسیده است، هنوز جای اشک از مژهات، خون نچکیده است، هنوز آن قَدر مویه مکن، آه مکش، اشک مریز روز فریاد و فغانت، نرسیده است، هنوز گرچه پیر و جوان، یاور و یار است، تو را کس ز یاران تو در خون، نتپیده است، هنوز مویت از محنت بسیار، […]
چه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر!

چه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر! که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر! از آن زمان که به این دشت غمفزا برسیدم نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر! چنان گرفته دل من از این زمین که تو گویی به دل غم دو جهانم فکنده بار، […]
مهی که هست بسی جانگداز میآید

مهی که هست بسی جانگداز میآید مقدر آن چه بُود از فراز میآید به چشم دل نظری کن ببین که قافلهای به سوی کرببلا از حجاز میآید از این طرف بنگر حُر که با هزار سوار به کف گرفته سنان، پیشواز میآید از آن طرف علی اصغر به قصد مهمانی میان قافله […]
ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد

ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد کربلا را عالم «قالُوا بلی» خواهیم کرد ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان قامت شور قیامت، بس به پا خواهیم کرد وادی «لَم یَزرَعی» را از صفای جوی خون گلشنی شاداب و دشتی باصفا خواهیم کرد بر سر عهدیم و پیمانِ الستِ خویشتن […]
ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ تیره ﺧﺎﮎ، ﻭﺍﺩﯼ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼﺳﺖ

ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮه ﺧﺎﮎ، ﻭﺍﺩﯼ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼﺳﺖ «ﻫﺮﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍﺳﺖ» ﺻﺤﺒﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺟﺎﻧﺪﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ «ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﻣﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ، ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﺩﺍﻡ ﺑﻼﺳﺖ» ﺍﺻﻐﺮ ﻭ ﺍﮐﺒﺮ ﺍﮔﺮ، ﺩﺭ ﺑﺮِ ﻣﻦ ﺟﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ «ﺣﯿﻒ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ، ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ» ﺯﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮﯼ ﮐﺸﺪ، ﺑﺎﺭ […]
الا یاران من، میعاد گاه داور است، این جا

الا یاران من، میعاد گاه داور است، این جا بدن ها غرق خون، سرها جدا از پیکر است، این جا ملک قرآن بخوان در خاک روح انگیز این وادی که هفتادو دو گل از باغ عترت پرپر است، این جا نیازی نیست گل ریزد، کسی در مقدم مهمان که صحرا لاله گون از […]
فرود آیید، یاران! وعدهگاه داور است، اینجا

فرود آیید، یاران! وعدهگاه داور است، اینجا بهارستان سرخ لالههای پرپر است، اینجا چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر، سفر کردید خدا داند که بهتر از منا و مشعر است، اینجا زیارتگاه کلّ انبیا تا دامن محشر مزار و قتلگاه عاشقان بیسر است، اینجا فرود آیید، ای یاران! در این […]
هلال ماه عزا از افق دمیده، خمیده

هلال ماه عزا از افق دمیده، خمیده کدام بار غمش بوده تا خمیده دمیده؟ به یاد فرق علی اکبر و خمیده قد شه جبین ماه گرفته، قد هلال خمیده به سرخی شفق از چشم اعتبار نظر کن که خون شده جگر چرخ و آید از ره دیده چه نوبتی زده بر بام […]
ای در غم تو ارض و سما خون گریسته!

ای در غم تو ارض و سما خون گریسته! ماهی در آب و وحش به هامون گریسته وی روز و شب به یاد لبت، چشم روزگار نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته! از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب اشک شفق به دامن گردون گریسته در آسمان ز دود خیام […]
ای در غمت، همین نه دو عالم گریسته!

ای در غمت، همین نه دو عالم گریسته! چندین هزار عالم و آدم گریسته عالم چگونه بر تو نگرید؟ کز این عزا جدّ تو، مهتر همه عالم گریسته نامت کنایتی است که تا رفته بر زبان سنگ ار شنیده زار، نم غم گریسته تنها نه روح نوح بُوَد بر تو نوحهگر کارواح […]
محرم آمد و شد موسم عزای حسین

محرّم آمد و شد موسم عزای حسین سیاهپوش فلک گشت از برای حسین گر از خدا طلب خونبهای حسین به جز خدا، به خدا! نیست خونبهای حسین تو، ای دو دیدهی من! مرهمی ز اشک بساز که مرهمی ننهد کس به زخمهای حسین ستاره بار چرا چشم آسمان نشود؟ که از ستاره […]
از کودکی به نام حسین، آشنا شدم

از کودکی به نام حسین، آشنا شدم تا کم کَمَک به درد غمش، مبتلا شدم مادر نهاد بر لب من مُهر کربلا تا وارث محبّت خون خدا شدم شیرینی و طراوت این عشق ناب را از شیر او چشیدم و چون غنچه، وا شدم تا دستِ درد، پیرهن عافیت درید با مرهم […]
مرا به جادهی بیانتهایتان ببرید

مرا به جادهی بیانتهایتان ببرید به سمتِ روشنی ناکجایتان ببرید کنار سفره اگر میلتان، تمایل داشت دو تکّه سیب، برای گدایتان ببرید سوار بال قنوت فرشته میگردم اگر که نام مرا، در دعایتان ببرید برای آن که به توحید چشمتان برسم مرا به سمتِ اذانِ صدایتان ببرید مرا شبیه نسیم سحر، […]