صبح آمد و خورشيدِ نويدي سر زد

صبح آمد و خورشيدِ نويدي سر زد كز باغ جنان نخل اميدي سر زد از گلشن زهرا و گلستان علي امروز گل سرخ و سفيدي سر زد   شاعر: سید محمد رستگار

اي اهل ولا روي ولي را نگريد

اي اهل ولا روي ولي را نگريد آيينه‌ي حُسن ازلي را نگريد ميلاد حسن كريم اهل البيت است با فاطمه خنده‌ي علي را نگريد   شاعر: سید محمد رستگار

يوسف كه سرش به پاي حُسناست امشب

يوسف كه سرش به پاي حُسن‌است امشب در كوي علي گداي حُسن است امشب گرديده بشير عشق و فرياد زند ميلاد حسن خداي حُسن است امشب   شاعر: سید محمد رستگار

امشب به خدا قسم خدا شاد بوَد

امشب به خدا قسم خدا شاد بوَد تنها نه خدا كه ماسوا شاد بوَد زهرا شده مادر و علي نيز پدر شادند رُسل كه مصطفي شاد بوَد   شاعر: سید محمد رستگار

در چشم علي شادي زهرا پيداست

در چشم علي شادي زهرا پيداست در قطره‌ي اشك شوق، دريا پيداست در شام ولادت حسن ديد احمد بي‌پرده جمال حق تعالي پيداست   شاعر: سید محمد رستگار

آغوش علي مرتضي را نگريد

آغوش علي مرتضي را نگريد در بيت علي وجه خدا را نگريد بگرفته در آغوش، علي جانش را بي‌پرده جمال مجتبي را نگريد   شاعر: سید محمد رستگار

موي تو شب و روي تو مهتاب منست

موي تو شب و روي تو مهتاب منست زنداني زلفت دل بي‌تاب منست در خلوت شب به گوشه‌ي معبد دل ذکر تو دعا مهر تو محراب منست   شاعر: سید محمد رستگار

اي مه که عيان روي تو در هر ديده است

اي مه که عيان روي تو در هر ديده است هر ديده تو را به وجه ديگر ديده است پنهان ز خدا نيست تو هم مي‌داني امشب دل ما مدينه‌اي گرديده است   شاعر: سید محمد رستگار

ريحانه ي زهرا و علي بود حسن

ريحانه‌ي زهرا و علي بود حسن دُردانه‌ي زهرا و علي بود حسن قربان جمالش كه گل سرسبدِ گلخانه‌ي زهرا و علي بود حسن   شاعر: سید محمد رستگار

زخم جگر تو بس که کاري شده است

زخم جگر تو بس که کاري شده است چشمان من از غصه بهاري شده است خوني که ز داغ کوچه بر دل کردي! از گوشه ي لبهاي تو جاري شده است …   شاعر: هادی ملک پور

در عشق چرا به جان و تن فکر کنيم

در عشق چرا به جان و تن فکر کنيم تا اوست چرا به خويشتن فکر کنيم گل کرد حماسه ي حسيني تا ما يک لحظه به غربت حسن فکر کنيم   شاعر: محمود سنجری

پيش تو اگرچه صبراز پاافتاد

پيش تو اگرچه صبراز پاافتاد باشيعه بگوکه تشت پيش تونهاد؟ صلح تواگرچه تلخ اما يک روز در قامت لاله گون قاسم گل داد   شاعر: حسین دارند