عنایت ارباب

حال مادرش خیلی بد بود. راه هم که پر از دست‌انداز بود و رمل و دور. صبح پنج‌شنبه حرکت کردیم و عصر رسیدیم کربلا. موقع پیاده شدن نتوانست. درد پیچید توی کمرش. افتاد. پرسان پرسان بردیمش پیش یک پروفسور عراقی ببیندش. معاینه‌اش کرد گفت: «بچّه صد درصد سقط شده.» یک سوزن و قرص و کپسول […]

کار فرهنگی

کار فرهنگی آن‌جا همه‌مان را مجبور کرد که هم کار خودمان را بکنیم و هم کار فرهنگی. یعنی حتّی گاهی می‌فرستادمان دبیرستان برویم درس بدهیم. ارتباط خودش خیلی قوی بود. با بیمارستان، با دبیرستان، با تمام روستاهای اطراف، با همه‌جا. همه‌جا اکیپ‌های فرهنگی می‌فرستاد. از آن طرف هم پای ثابت عملیات‌های نظامی بود. حتّی روزنامه […]

آخرین یادداشت ابراهیم برای من

او همه‌جا با من‌ست، او همه‌جا با ماست، یقین دارم. به خصوص وقتی می‌روم سراغ آخرین یادداشتی که برای من نوشت، در آن روزها که ما خانه نبودیم. نوشته بود: سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم گر چه بی‌تو ماندن در این خانه برایم بسیار سخت بود، ولیکن یک شب را تنهایی در […]

چرا خشکيده باغ منزل تو

چرا خشکيده باغ منزل تو چرا آتش گرفته حاصل تو زده لاله جوانه روي لبهات چه آورده سر تو قاتل تو   شاعر: روح الله عیوضی

ازكوزه زهر جرعه اي نوشيدي

ازكوزه زهر جرعه‌اي نوشيدي وز تلخي صبر جامه‌اي پوشيدي صبر تو قيام كربلا در پي داشت چون خون حسين تشنه لب جوشيدي   شاعر: عباس عنقا

کس چون تو اسير اهل ايمان نشده است

کس چون تو اسير اهل ايمان نشده است در معرض دشمنيّ ياران نشده است هرگز جسدي اي پسر شير خدا غير از جسدتو تيرباران نشده است   شاعر: مهران رفعتي

ازجور معاويه واز ظلم يزيد

ازجور معاويه واز ظلم يزيد بنگر که به سبطين پيمبرچه رسيد ازگوهرمظهرالعجايب نه عجب کز خوردن و ناخوردن آب اند شهيد   شاعر: مهران رفعتي

دلتنگي لاله درچمن معنا داشت

دلتنگي لاله درچمن معنا داشت تنهايي در هزارتن معنا داشت در چشم نبي خبر زفرداها بود بوسيدن لبهاي حسن معنا داشت   شاعر: ميثم مومني نژاد

از داغ تو ديده لاله گون مي گريد

از داغ تو ديده لاله گون مي گريد تابوت به غربت تو خون مي گريد جايي که ز چشم تير، خون جاري شد پيداست که مادر تو چون مي گريد   شاعر: عليرضا جارياني

من زثاني اشاره را ديدم

من زثاني اشاره را ديدم ضربه هاي دوباره را ديدم مادرم رو نشان نداد ولي قطعه‌ي گوشواره را ديدم   شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)

روزي كه شرار ظلم افروخته شد

روزي كه شرار ظلم افروخته شد يك بار دگر حاصل دين سوخته شد از بعد شهادتش حسن را از تير تابوت و تن و كفن به هم دوخته شد   شاعر: سید رضا مؤید

اي اهل مدينه فتنه بنيان مكنيد

اي اهل مدينه فتنه بنيان مكنيد بر آل علي اين همه عصيان مكنيد گر لاله نريزيد به تابوت حسن  شرمي ز رسول، تير باران مكنيد   شاعر: سید رضا مؤید

تا اين دل پاره پاره در بر ديدم

تا اين دل پاره پاره در بر ديدم هر روز شهادت مكرر ديدم سوز جگرم ز پشت درشد آغاز روزي كه كتك خوردن مادر ديدم   شاعر:  سید رضا مؤید

نور خدا که ضربه ز طاغوت خورده است

نور خدا که ضربه ز طاغوت خورده است بس سالها ز خون جگر قوت خورده است با مردم مدينه وداعي است جانگداز او را که چند تير به تابوت خورده است   شاعر: سید رضا مؤید