گروه ضربت

«… با احمد متوسّلیان بعد از پیروزی انقلاب آشنا شدم. آن روزها او در منطقهی 6 سپاه تهران – معروف به سپاه خیابان خردمند – به عنوان مسؤول گروه ضربت سپاه به کار مشغول بود. مسؤولیت گروه ضربت سپاه، برنامهریزی برای مقابله و مهار آشوبهای خیابانی منافقین و سایر گروهکهایی بود که هر روز خدا، […]
جوانمردی

«… توی یک شرکت خصوصی کار میکرد و رفته بود خرمآباد. آن جا درگیر کار پخش اعلامیه بود که او را با دو نفر دیگر از دوستانش میگیرند. آن دو نفر زن و بچّه داشتند و به همین خاطر، به محض دستگیری، احمد تمام مسؤولیت چاپ و تکثیر اعلامیهها را یک تنه به گردن گرفت […]
زندانی فلک الافلاک

در پروندهی کلاسه 6443 دایرهی اطلاعات شهربانی خرمآباد ممهور به مهر «خیلی محرمانه» به شرح ذیل میخوانیم: وزارت کشور شماره: 318 – 28 – 57 شهربانی کشور شاهنشاهی تاریخ: 16/6/57 شهربانی استان لرستان پیوست: دارد خیلی محرمانه از: شهربانی استان لرستان (اطلاعات) به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت – ساواک – استان […]
تکنسین برق (زندانی فلک الافلاک)

پس از خاتمهی خدمت سربازی در 16 آبان 1355 و طی آزمون سراسری، وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد. رشتهی تحصیلی انتخابی احمد، مهندسی الکترونیک بود. احمد ضمن اشتغال به تحصیل، با تشکل های مکتبی سیاسی پیرو خط امام (ره) در دانشگاه علم و صنعت نیز، رابطهی تنگاتنگی برقرار کرد. وی هم زمان با […]
فرمانده تانک

احمد سال 1353، موفق به اخذ مدرک دیپلم فنی شد و در شانزدهم آبان سال 1353 به خدمت زیر پرچم احضار گردید. پس از اعزام به خدمت، در مرکز زرهی شیراز، دورهی تخصصی تانک را با موفقیت طی کرد و متعاقب خاتمهی دوران آموزشی، با درجهی گروهبان سوّمی و رستهی سازمانی فرمانده تانک در گردان […]
پدر در بهشت منتظر ما میماند!

برای تشییع پیکرش همه آمده بودند. حتی آنهایی که اسماعیل را خوب نمیشناختند. تابوت اسماعیل فقط بر دوش مجاهدین عراقی حمل میشد؛ همانهایی که آزادیشان را مدیون او بودند. آنها نمیخواستند حتی از پیکر بیجان او جدا شوند. وقتی اسماعیل را به خاک سپردند، مجاهدین نزد خانوادهاش آمدند و به آنان گفتند: «پیکر اسماعیل در […]
انتهای یک جاده

برای شناسایی با ابویاسین تا نزدیکی عراقیها رفته بودند. گلوله پشت گلوله، خمپاره بود که بر زمین مینشست. یکی از همان گلولهها درست کنار اسماعیل و ابویاسین منفجر شد و هر دو چند ترکش ریز خوردند. طبیعی بود که آن همه آتش بر سر نیروهای ایرانی بریزد؛ چرا که رزمندگان تا نزدیک دروازههای بصره پیش […]
مثل نگین انگشتر

فرماندهی یکی از اردوگاهها که هنوز نمیتوانست رفتن اسرایش را به جنگ با کشور خودشان باور کند، تا آنجا به دنبال آنها آمده بود. وقتی عراقیها از اتوبوس پیاده شدند، اسماعیل را مانند نگین انگشتر در حلقه خود گرفتند و به عربی با او حال و احوال کردند. اسماعیل قصد داشت از همان روز اول […]
اسرای مجاهد

اسماعیل از روی لیست چند اسیر را انتخاب میکند و میگوید: «میخواهم با اینها صحبت کنم.» صحبت با اسرا برای اسماعیل هم جالب است هم تأسف انگیز. اسرا از زندگی سخت خود در دوران قبل از اسارت میگویند. از موقعی که در ارتش عراق خدمت میکردند و مجبور بودند هر دستوری را اجرا کنند. بیشتر […]
اسرای مجاهد

طرحی به ذهنم رسیده که باید راجع به آن بیشتر فکر کنم. - چه طرحی؟ - باید بیایم به قرارگاه و با بچهها صحبت کنم. شاید بشود با اینها یک تیپ و حتی یک لشکر مستقل تشکیل داد. - امّا مگر اینها چقدر هستند؟ - فقط اینها نیستند. در این فکرم که شاید اسراء عراقی […]
خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد

اسماعیل طی آن یک سال، کارها رابه سرانجام رسانده بود و حالا با آموزشها و تربیت نیروهای مختلف، ترور علما و مراجع برای گروهکها کار سختی به حساب میآمد. او به نیروهایش یاد داده بود که حفاظت از یک شخصیت، یعنی ایثار و از خود گذشتگی. اما میدانست که این ایثار در جبهههای جنگ حال […]
اولین روزهای فرماندهی

اسماعیل از شوق آمدن چمران، دل توی دلش نبود مثل پسری که بعد از مسافرتی طولانی به نزد پدر بیاید، دکتر را در آغوش گرفت و بوسید. او برای اسماعیل تجسّم واقعی یک مرد بود؛ مردی که به همهی علایق دنیا پشت پا زده بود. دکتر مثل همیشه به سراغ اصل مطلب رفت. - عراقیها […]
اولین درگیری

عراقیها مشغول غارت روستا بودند که گروه چند نفرهی آنها از تپههای اطراف بالا آمدند. اسماعیل که تا آن موقع هنوز از جنگ و درگیری تجربهای نداشت سعی کرد هر آنچه را که راجع به جنگها شنیده و در فیلمها دیده و یا در کتابها خوانده بود، به کار بگیرد. کار مشکلی نبود. باید پخش […]
دعا کنید!

و اسماعیل تازه فهمید پدر چند دقیقهای هست که او را زیر نظر دارد. - ببخشید شما هم افتادید توی زحمت، به هر حال پسر زن دادن این گرفتاریها را هم دارد! - تا باشد از این گرفتاریها. امّا تو رو به خدا کمی به عروست برس. تو که همهاش دنبال اسلحه و تیر و […]