دیدار دوبارهی امام حسین علیه السلام با محمّد حنفیه 2

طبری شیعی با سند خویش از عبدالله بن عبّاس روایت میکند: حسین بن علی (ع) را در حالی که به سوی عراق بیرون میشد دیدم. به او گفتم: ای پسر پیامبر! بیرون مشو. فرمود: ای ابن عبّاس! آیا نمیدانی که مرگ من در آنجاست و شهادتگاه یارانم نیز آنجاست؟ گفتم: از کجا میگویی؟ فرمود: از […]
دیدار امام حسین علیه السلام با واقدی و زراره 2

سیّد بن طاووس گوید: روایت شده که چون آن حضرت تصمیم گرفت به سوی عراق رود، به خطبهخوانی ایستاد و فرمود: ستایش برای خداست. آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نیرویی جز از خدای متعال نیست. درود و سلام الهی بر رسول خدا. بر فرزندان آدم، مرگ رقم زده شده، همچون گردنبندی که آویزهی گردن […]
دیدار امام حسین علیه السلام با واقدی و زراره

طبری شیعی با سند خویش از زرارة بن جلح نقل میکند: سه شب پیش از آنکه حسین (ع) به سوی عراق رود، او را ملاقات کردیم و سستی مردم کوفه را باز گفتیم و اینکه دلهای مردم با اوست، ولی شمشیرهایشان بر اوست. حضرت با دست خود به آسمان اشاره کرد. درهای آسمان گشوده شد. […]
دیدار امام حسین علیه السلام با ابن عبّاس و عبدالله بن عمر

ابن اعثم گوید: امام حسین (ع) باقیماندهی ماه شعبان و ماه رمضان و شوّال و ذیقعده را در مکّه ماند. عبدالله بن عبّاس و عبدالله بن عمر نیز در مکّه بودند. هر دو خدمت حسین بن علی (ع) رسیدند و تصمیم گرفته بودند که به مدینه بازگردند. عبدالله عمر گفت: رحمت خدا بر تو باد […]
ورود امام حسین علیه السلام به مکّه

شیخ مفید گوید: چون امام حسین (ع) وارد مکّه شد (ورودش شب جمعه سوم شعبان بود) این آیه را میخواند: «چون به سوی مَدین روی کرد، گفت: امید است که خداوند مرا به راه راست هدایت کند.» سپس فرود آمد و مردم مکّه با رفت و آمد به حضورش روی آوردند. نیز کسانی که برای […]
دیدار امام حسین علیه السلام با فرشتگان و جنّیان

شیخ مفید با سند خویش از امام صادق (ع) چنین روایت میکند: چون امام حسین (ع) از مدینه بیرون شد، گروههایی از فرشتگان نشاندار، با سلاحهایی در دست و سوار بر اسبان بهشتی او را دیدار نموده و به او سلام کرده و گفتند: ای حجّت خدا بر مردم پس از جد و پدر و […]
نامهی امام حسین علیه السلام به بنی هاشم

صفّار قمی با سند خود از حمزة بن حمران نقل میکند که: نزد امام صادق (ع)، خروج حسین (ع) و همراه نشدن محمّد حنفیه را یاد کردیم. حضرت فرمود: ای حمزه! در این باره حدیثی برایت خواهم گفت و از این پس دیگر در این باره سؤال نکن. حسین (ع) چون به سوی مکّه جدا […]
خروج امام حسین علیه السلام از مدینه

شیخ مفید گوید: امام همان شب، شب یکشنبه 28 رجب به سوی مکّه بیرون آمد، در حالی که فرزندان و برادرزادگانش و برادرانش و بیشتر بستگانش همراهش بودند مگر محمّد حنفیه، و آن حضرت این آیه را میخواند: «بیمناک و نگران از شهر بیرون رفت، در حالی که میگفت: پروردگارا! مرا از ستمکاران نجات بخش». […]
دیدار امام حسین علیه السلام با زنان بنی عبد المطّلب و عمّههایش

ابن قولویه با سند خوش از امام باقر (ع) نقل میکند: چون حسین (ع) تصمیم گرفت از مدینه بیرون رود، زنان بنی عبد المطّلب برای نوحهگری گرد آمدند. حسین (ع) میان آنان راه میرفت و میفرمود: شما را به خدا این کار را (نوحهگیری و شیون) از روی نافرمانی خدا و رسول آشکار نسازید. زنان […]
دیدار با امّ سلمه و خبر شیشه

ابن حمزه از امام باقر (ع) روایت میکند: چون حسین (ع) تصمیم گرفت به سوی عراق رود، امّ سلمه که تربیتکنندهی حسین بود و محبوبترین افراد نزد امام بود و نسبت به آن حضرت عاطفهی شدیدی داشت و تربت حسین (ع) نزد او بود و پیامبر خدا (ص) آن را به وی سپرده بود، کسی […]
وصیت امام حسین علیه السلام هنگام خروج

ابن اعثم گوید: آنگاه امام حسین (ع) مرکب و کاغذی طلبید و این وصیتنامه را برای برادرش محمّد حنفیه نگاشت: بسم الله الرّحمن الرّحیم. این، وصیت حسین بن علی به برادرش محمّد حنفیه است: حسین گواهی میدهد که جز خدای یکتا و بیشریک، معبودی نیست. محمّد، بنده و فرستادهی اوست، حق را از سوی حق […]
سخن امام با برادرش محمّد حنفیه 2

ابن اعثم افزوده است که امام (ع) فرمود: من تصمیم گرفتهام به مکّه بروم و آماده شدهام. هم من، هم برادران و برادرزادگان و پیروانم، کار و نظر آنان، همان برنامه و نظر من است. و امّا تو ای برادر! طوری نیست که در مدینه بمانی و خبررسان من از آنان باشی و هیچ یک […]
سخن امام با برادرش محمّد حنفیه 1

شیخ مفید گوید: چون محمّد حنفیه، تصمیم امام را بر بیرون رفتن از مدینه دانست، ولی نمیدانست کجا میرود. به آن حضرت گفت: برادر جان! تو پیش من محبوبترین و عزیزترین مردمی. خیرخواهیام را جز برای تو ذخیره نمیکنم و تو شایستهترین افراد به نصیحت منی. از بیعت با یزید و تا میتوانی از شهرها […]
دیدار امام حسین علیه السلام با برادر ایشان

سیّد بن طاووس از عمر بن علی بن ابیطالب (ع) نقل میکند که با آل عقیل میگفت: چون برادرم حسین (ع) از بیعت با یزید در مدینه امتناع کرد، خدمت او رسیدم و او را فارغ یافتم. عرض کردم: یا ابا عبدالله! فدایت شوم! برادرت امام مجتبی از پدرش روایت کرد… . اشک مجالم نداد […]