دل من بر سر این دار، صفایی دارد

دل من بر سر این دار، صفایی دارد وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد خانهی پیرزنی، خلوت زاویهی من هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد شب که شد داد زدم: کوفه میا، کوفه میا مرغ حق در دل شب، صوت رسایی دارد پیکرم تا به […]
چون میسّر نشود، فرصت دیدار شما

چون میسّر نشود، فرصت دیدار شما ما که رفتیم، خداوند نگه دار شما! نامتان روی علم بود و ز دستم افتاد کاش! برادرش از خاک، علمدار شما جُرم عشق است که صیّاد چنین بسته مرا او ندانست که ماییم گرفتار شما خسته بودم، اگرم دست به دیواری رفت ورنه تکیه نکنم، جز […]
این نوخطان که در یَم خون، آرمیدهاند

این نوخطان که در یَم خون، آرمیدهاند «آرام جان و مونس دل، نور دیدهاند» خون است و خاک و نعل ستوران و آفتاب «پیراهنی که بر تن ایشان بریدهاند» عالَم بَرند تربتشان از پی شفا «اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند؟» دادند جان و سر به رهِ دوست، آن چنان «کآشفتگان عشق، […]
منظر دلهای ماست، کرببلای حسین

منظر دلهای ماست، کرببلای حسین مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین یک نگه کربلا، بِه بُوَد از صد بهشت جنّت اهل دل است، صحن و سرای حسین دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین تربت پاکش بُوَد، داروی هر دردمند دار […]
از شرف، کعبه اگر قبلهی ارباب صفاست

از شرف، کعبه اگر قبلهی ارباب صفاست وادی کرببلا، مهبط انوار خداست فخر بر کعبه کند گر ز شرف، نیست غریب بارگاهی که در او، نور خدا، جلوهنماست به سوی کعبه بُوَد عالمیان را گر روی کعبه را روی ارادت به سوی کرببلاست کرد در دشت بلا، حجّ خود آن شاه تمام […]
چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت اینجا

چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت این جا کور می کند شب را، برق خنجرت این جا چشمه چشمه می جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن جا، خون اکبرت اینجا میرسد به گوشم گرم، بانگ خطبه ای پرشور خطبه ای که بعد از تو، خواند خواهرت این جا از فرات می جوشد، موج و […]
ای کربلا! کنم فلکت نام یا چمن؟

ای کربلا! کنم فلکت نام یا چمن؟ بگشای گوش و خوش بِشنو گفت و گوی من! چون جایگاه ماهی، از آن خوانمت فلک چون خوابگاه سروی، از آن دانمت چمن سرو تو چیست؟ قامت نوباوهی حسن ماه تو چیست؟ طلعت نوباوهی حسن خفته به خاک در تو، فلک در فلک، قمر رفته […]
ای آشنای بلا! کربلا عجب جایی است!

ای آشنای بلا! کربلا عجب جایی است! به هر طرف که نظر میکنی، تماشایی است به ناله آمده هر سو ز شوق، فاختهای ز پا فتاده به هر گوشه، سرو رعنایی است یکی به شوق سنان و یکی به ذوق کمان ز شور عشق به هر خاطری، تمنّایی است به جز خیال […]
خرّم دلی! که منبع انهار کوثر است

خرّم دلی! که منبع انهار کوثر است کوثر کجا ز دیدهی پُر اشک، بهتر است؟ نام حسین و کرببلا، هر دو دلربا است نام علیاکبر از آن، دلرباتر است رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید دیدم که مرقد شهدا، مُشک و عنبر است هر یک مزار و مرقدشان، چارگوشه داشت […]
الهی! بهر قربانی به درگاهت، سرآوردم

الهی! بهر قربانی به درگاهت، سرآوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم پی ابقای «قد قامت»، به ظهر روز عاشورا برای گفتن «الله اکبر»، اکبر آوردم علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علیّ اصغر آوردم علی انگشتر خود رابه سائل داد […]
زینبا! روز جدایی، نرسیده است، هنوز

زینبا! روز جدایی، نرسیده است، هنوز جای اشک از مژهات، خون نچکیده است، هنوز آن قَدر مویه مکن، آه مکش، اشک مریز روز فریاد و فغانت، نرسیده است، هنوز گرچه پیر و جوان، یاور و یار است، تو را کس ز یاران تو در خون، نتپیده است، هنوز مویت از محنت بسیار، […]
چه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر!

چه سرزمین بُود این دشت پُر شرار؟ برادر! که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر! از آن زمان که به این دشت غمفزا برسیدم نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر! چنان گرفته دل من از این زمین که تو گویی به دل غم دو جهانم فکنده بار، […]
مهی که هست بسی جانگداز میآید

مهی که هست بسی جانگداز میآید مقدر آن چه بُود از فراز میآید به چشم دل نظری کن ببین که قافلهای به سوی کرببلا از حجاز میآید از این طرف بنگر حُر که با هزار سوار به کف گرفته سنان، پیشواز میآید از آن طرف علی اصغر به قصد مهمانی میان قافله […]
ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد

ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد کربلا را عالم «قالُوا بلی» خواهیم کرد ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان قامت شور قیامت، بس به پا خواهیم کرد وادی «لَم یَزرَعی» را از صفای جوی خون گلشنی شاداب و دشتی باصفا خواهیم کرد بر سر عهدیم و پیمانِ الستِ خویشتن […]