وفادار

وصیّت نامهی شهید قیاس علی حسین خانی محب را از تو ساکش پیدا کردیم و خواندیم: «خدایا من هم مثل امام خمینی با تو پیمان میبندم که به اسلام و قرآن تو وفادار بمانم و تا آخرین نفس وآخرین گام در راه حسین (علیه السّلام) قدم بردارم و بر پیمان خویش استوار باشم. مثل حضرت […]
سرباز امام

شهید سید علی حسینی همیشه به سخنان امام با عشق و علاقه گوش میداد. بعضی وقتها پای سخنان امام گریه میکرد. در قرارگاه چهار زبر کرمانشاه دور هم نشسته بودیم. رادیو سخنان امام (ره) را پخش میکرد. متوجّه شدم سید گریه میکند، گفتم: «چی شده این فرمایشات که عادی است. خب! امام همیشه در مورد […]
بهترین هدیهی زندگی

همه آمده بودند، ساعت 7 صبح پادگان ولی عصر تهران، چهرهها آشنا بود و صمیمی. بیشتر بچّههای لشکر بودند، به ویژه آنها که در عملیّات اخیر شرکت داشتند، عملیّات بزرگ کربلای پنج. گویی فرماندهان تصمیم گرفته بودند پاداش مهمی را برای همهی ما در نظر بگیرند، پاداشی ویژه و به یاد ماندنی. حاج مجید، فرمانده […]
فقط امام!

یک روز از او پرسیدم و گفتم: «علی! بالاخره من نفهمیدم نظر ما با کدام یک از این جناحها است تا برایم روشن شود کدام یک دارای خط مشی و نظرهای درست و بر حقّی هستند؟» علی نگاه معناداری به من کرد و چند بار این جمله را تکرار کرد: «فقط امام! فقط امام!» و […]
قوت قلب

آقای رضایی گفت: «رفتم خدمت حضرت امام و به ایشان گفتم وضعمان خیلی خراب است و واقعاً ماندهایم که چکار کنیم. مهمات کم داریم، دشمن به ما حمله کرده، نیروهایمان کم است، اصلاً منطقه، یک منطقهی عجیب و غریبی است. خواهش میکنیم که حداقل استخاره کنید که حمله کنیم یا نه.» حضرت امام فرموده بودند: […]
با همین لبخند

بعد از برگزاری جلسهی کاظم، دفتر امام وقتی را برای ملاقات به او داد و کاظم به دیدن امام رفت. موقع برگشتن خیلی خوشحال بود. میگفت از عملیّات و موفقیتهایی که در آن داشتهاند برای امام صحبت کرده است و امام با رضایت لبخند زده و دعا کرده بود. کاظم با حالت خاص و هیجان […]
قلب مطمئنه

نوبت کشیک من و ابراهیم بود. از جایی که ما بودیم، امام را راحت می شد ببینیم؛ داشتند توی حیاط قدم میزدند و طبق معمول؛ وقت قدم زدن، رادیو هم گوش میدادند. توی همین حال و هوا، یک دفعه صدای آژیر قرمز بلند شد. طولی نکشید که ضدهواییهای جماران به کار افتادند. زمین زیر پایم […]
درس عبرت

این بزرگوار دنیا و آخرتش برای ما درس عبرت بود. نقل میکنند در مأموریتی بیآنکه متوجّه بشود سرعت غیرمجاز میگیرد و به ماشین شتاب میدهد. وقتی متوجّه میشود به پاسگاه رجوع میکند و درخواست میکند که جریمهاش کنند، این یعنی چه؟ یعنی در کشور و ولایت امام نمیخواهد شرمنده باشد، میگفت: «من در این دنیا […]
علاقهی به امام

رضا به امام خیلی علاقه داشت. خیلی برایش عزیز بود. اگر کسی نام امام را میبرد و آقا نمیگفت، با او دعوا میکرد. خیلی حسّاس بود. او حاضر نبود وقتی نام امام را میبرند به ایشان اهانت شود. منبع: کتاب رسم خوبان 14، التزام به ولایت فقیه، ص 22./ همین پنج نفر، ص 166.
باید تا آخر بایستیم

«همیشه میگفت، هیچ وقت خدا را فراموش نکنید. باتقوا باشید.» و میگفت: «امام فرموده است: «جنگ در رأس همه امور است.» پس ما باید تا آخر بایستیم.» منبع: کتاب رسم خوبان 14، التزام به ولایت فقیه، ص 23./ تبسم نسیم، ص 124.
مسألهی اصلی

«علی عاصمی» گاهی در صحبتهایش به مسائلی اشاره میکرد: «یک عدّه میگویند پشت جبهه خودش جبهه است. اینها توجیهاتی است برای شیره مالیدن و دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. همین قدر که اسمم مسلمان و مؤمن است، توی جبهه هم نباشم، نباشم. اگر ما برویم جبهه، کی پشت جبهه دعا برای شما […]
حمایت از حسین زمان

در وصیتنامهی شهید، روح پیروی از ولایت و عشق به حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی و روحیهی حق شناسی و مهربانی و تواضع نسبت به هر خانواده و مردم موج میزد. در قسمتی از وصیتنامهی شهید حسین آمده است: «این زعیم عالیقدر – امام – را حداقل در هر نمازی دعا کنید که هر […]
دست بوسی آقا

امام خمینی (ره) که به عراق تبعید شده بود، زیارت و مصاحبت با ایشان در خانهی خودش ممنوع بود. چون بیت امام (ره) تحت مراقبت رژیم عراق بود، بنابراین ما امام (ره) را هر شب ساعت نه در حرم حضرت علی (علیه السّلام) زیارت میکردیم. تمام زائرین ایرانی بعد از اینکه مولایشان علی (علیه السّلام) […]
درخت تشنهی انقلاب

چند بار دیگر هم رفته بود جبهه، ولی هیچ بار وصیتنامه ننوشت. بار آخر، قبل از رفتنش وصیتنامه نوشت. توی قسمتی از وصیّتنامهاش، به جریان رفتنش اشاره کرده بود؛ نوشته بود: «در پادگان نشسته بودیم. فرمان آمد درخت انقلاب خون میخواهد؛ میروم تا تشنگی او را فرو نشانم، انشاءالله، به توفیق و فضل خداوند.» منبع: […]