کس نيست نويسد غم پنهاني من را

کس نيست نويسد غم پنهاني من را گوشي نشنيده است پريشاني من را سکان شکند غم، دل توفاني من را پايان نبود بي سر و ساماني من را زيرا که گل چيده ي دور از چمنم من فرزند غم و محنت و ماتم حسنم من درد و غم و حرمان من اندازه ندارد هر […]
سوز غمي است شعله ور از غم غريب تر

سوز غمي است شعله ور از غم غريب تر مثل حضور عشق از آن هم غريب تر در کارزار عشق که ميدان حيرت است زخمم غريب آمد و مرهم غريب تر اي دومين امام که داغ شگفت توست از غربت شهيد محرم غريب تر رفتم به جستجوي حقيقت، نيافتم کس از تو در سلاله ي […]
صداي درد به آن سوي زور و زر نرسيد

صداي درد به آن سوي زور و زر نرسيد صدا مقابل خود ماند، دورتر نرسيد صدا نجيب تر از قطره هاي باران بود ولي به هرزه علفهاي کور و کر نرسيد مگر کبود به پهلوي مادرش ننشست؟ مگر که سرخ به پيشاني پدر نرسيد؟ مگر مصيبت ياران رفته نوش نکرد؟ هزار زخم به بال و […]
بانو کمر به کشتن خورشيد بسته اند

بانو کمر به کشتن خورشيد بسته اند اين بار چندم است دلت را شکسته اند؟ اين طشت، طشت خون جگر گوشه ي تو نيست؟ اين تار و پود کيست که از هم گسسته اند؟ بانو خدا گواه، که امروز در غمت يک آسمان ستاره به ماتم نشسته اند اينان دو باره داغ تو را تازه […]
جز تو اي داغ غمت بر دل زهرا مانده

جز تو اي داغ غمت بر دل زهرا مانده کيست در خانه خود اين همه تنها مانده ماه در پيش تو حيراني زانو زده ايست چشم در چشم تو را غرق تماشا مانده نقش سرخ جگرت ريخته بر صفحه تشت يادگاري است که بر غربت مولا مانده اين چه رازي است که در بارش باران […]
لاله اي بود که با داغ جگر سوخته بود

لاله اي بود که با داغ جگر سوخته بود آتشي در دل سودا زده افروخته بود شرم دارم که بگويم تن مسموم تو را خصم با تير به تابوت به هم دوخته بود جگرش پاره شد از نيشتر زخم زبان در لگن خون دلي ريخت که اندوخته بود ارث از مادر خود بُرد غم و […]
ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش

ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش مظلوم چون علي و به مظلوميش گواه آن پاره هاي دل، كه بود در مقابلش او حاصل نبوّت و بيداد دشمنان از آب شعله خيز، شرر زد به حاصلش عمر حسن ز عمر علي سخت تر گذشت […]
اي ديده گريه کن که عزاي حسن رسيد

اي ديده گريه کن که عزاي حسن رسيد داغ جگر گداز غريب وطن رسيد گلچين به هر چه بود، بر آن گل امان نداد تا پاي غارتش به حريم چمن رسيد بيداد و ناسزا و شماتت به يک کنار در اين ميانه زهر به دادِ حسن رسيد تفسير بوسههاي نبي را لبش سرود او را […]
آن رهبري که روح شکيب مدينه بود

آن رهبري که روح شکيب مدينه بود گريم به غربتش که غريب مدينه بود صلحي که کرد عزّت اسلام را خريد صبري که داشت راز عجيب مدينه بود شيرين لبش ز بوسهي زهرا و تلخ کام از زهرِ ناسزاي خطيب مدينه بود از آب آتشين جگرش پاره پاره شد ريحانهي علي که حبيب مدينه بود […]
مهرت به كاينات برابر نمي شود

مهرت به كاينات برابر نمي شود داغي ز ماتم تو فزونتر نمي شود از داغ جانگذار تو اي گوهر وجود سنگ است هر دلي كه مكّدر نمي شود ظلمي كه بر تو رفت ز بيداد اهل ظلم بر صفحه ي خيال مصوّر نمي شود تنها جنازه ي توشد آماج تير كين يك ره شد اين […]
گفت : در مي زنند مهمان است

گفت : در مي زنند مهمان است گفت: آيا صداي سلمان است؟ اين صدا، نه صداي طوفان است مزن اين خانه ي مسلمان است مادرم رفت پشت در، اما گفت:آرام ما خدا داريم ما کجا کار با شما داريم و اگر روضه اي به پا داريم پدرم رفته ما عزاداريم پشت در سوخت بال و […]
من جگر پاره زهرايم و پاره جگرم

من جگر پاره زهرايم و پاره جگرم همه را يارم و خود از همه مظلومترم خانـهام قتلگـه و يـار ستمگر قاتل سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم عمر من بود محرّم، همه روز و همه شب قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم لب فرو بستم و ديدم که اهانت ميکرد […]
تو شمعي و بزمت دل انجمن

تو شمعي و بزمت دل انجمن تو سروي و مُلك وجودت چمن حجاز از بويِ عطر گيسوي تو خُتن در خُـتن در خُتن در ختن جبين و رخ و خال و خط هر چهار حسن در حسن در حسن در حسن به وصف تو زلف عروسانِ طبع شِكن در شِكن در شِكن در شِكن به […]
اَبر، زصبرِ دلم به گريه درآيد

اَبر، زصبرِ دلم به گريه درآيد اشك جگرگون نه، بر رُخم جگر آيد قصّهاي از غصّههاي صبر گدازم كوه اگر بشنود ز پاي درآيد نيست دگر شوق زندگي به دل من مُنتظرم عُمر مرگبار، سرآيد لَختِ دل من نوشته بر ورقِ طشت جانِ به لب آمده ز تن به درآيد داد حَسن (ع) بر حُسين […]