دلي کز آتش غم شعله ور بود

دلي کز آتش غم شعله ور بود محيط درد و کانون شرر بود براي التيام زخمهايش مگر جز زهر دارويي دگر بود؟ شاعر: عباس براتی پور
آنان که تو را ستم فراوان کردند

آنان که تو را ستم فراوان کردند خون در دل و جان اهل ايمان کردند از ديده کودکان تو خون مي ريخت تابوت تو را چو تير باران کردند شاعر: عباس براتی پور
اي ماه ز حسن خلق تو يافته بهر

اي ماه ز حسن خلق تو يافته بهر پرمشک ز عطر خلق تو جمله ي دهر وز هر دو جهان کجا توان برد اين قهر کان آب حيات را بکشتند به زهر شاعر: شيخ فريدالدين عطار
بودي تو ز غيرت حسيني آگاه

بودي تو ز غيرت حسيني آگاه دادي به برادرت پيامي کوتاه در حسرت فيض کربلا فرمودي لايوم کيومک اي ابا عبدالله شاعر: کلامي زنجاني
بر شعر زلال شاه بيتي تو حسن

بر شعر زلال شاه بيتي تو حسن اکسير قريحه ي کميتي تو حسن از درگه تو کسي نگردد مايوس والله کريم اهل بيتي تو حسن شاعر: کلامي زنجاني
بر ملك ولا امير و مولا حسن است

بر ملك ولا امير و مولا حسن است فرمانده كشور تو لا حسن است هم جان محمد است و هم جان علي هم قوت قلب و جان زهرا حسن است شاعر: محمدعلي مرداني
عاشق كل حضرت سلطان عشق

عاشق كل حضرت سلطان عشق خون خدا شاه شهيدان عشق با تو ز يك مادر و يك گوهر است ظلّ خدايي تواش بر سر است شاعر: سيد محمدعلي رياضي
در وسعت خيال نگنجد بزرگي ات

در وسعت خيال نگنجد بزرگي ات ما را به حُسن روي تو تاب نگاه نيست در ژرفناي غربت گرداب زندگي جز درگه كريم تو ما را پناه نيست شاعر: مرآب ابهری
در صلح حسن نهال دين نارس بود

در صلح حسن نهال دين نارس بود ميكرد همين به جاي او هر كس بود ميخواست مجال تا شود وقت قيام اين صلح نبود بلكه آتش بس بود شاعر: آذرم
وقتي که به چهرهات نظر داشت حسين

وقتي که به چهرهات نظر داشت حسين از سيم رخت فروغ زر داشت حسين روي چو گل ات را چو نهان کرد به گِل بعد از تو ز بوي خوش حذر داشت حسين شاعر: سید محمد رستگار
حاشا كه نظر به روي زردي نكني

حاشا كه نظر به روي زردي نكني لطفي به گداي دورهگردي نكني درد همه را دوا نمودي حاشا بر ما كه رسد چارهي دردي نكني شاعر: سید محمد رستگار
صهباي خدا به جام خوبيهايي

صهباي خدا به جام خوبيهايي سرمستي صبح و شام خوبيهايي بد نيست اگر به خوبيات وصف كنم؟ تو خوبتر از تمام خوبيهايي شاعر: سید محمد رستگار
بر حُسن حَسن جمال يكتا صلوات

بر حُسن حَسن جمال يكتا صلوات بر نور دل علي و زهرا صلوات گويند كه سبزپوش آل اللّه است بر سبزترين شاخهي طوبي صلوات شاعر: سید محمد رستگار
بر درد دل خلق طبيب است حسن

بر درد دل خلق طبيب است حسن خود گر چه ز درد غم نصيب است حسن مهدي به کنار تربتش ميگريد تا خلق نگويند غريب است حسن شاعر: سید محمد رستگار