پيوند دو سويه قرآن و امير مومنان عليه السلام

از نگاه لغت شناسى, واژه (معيّت) به معناى مصاحبت و همراهى است, و همراهى در صورتى است كه ميان دو فرد همراه, موافقت و تعامل ويژه برقرار باشد و اين معنى به طور عادى با هر چيز و هر كس صورت نمى گيرد, زمانى دو فرد با هم همراه گفته مى شوند كه دست كم در يكى از جهات اخلاقى, روانى, هدفى, شغلى با يكديگر موافقت داشته باشند.1
از نگاه روان شناسى نيز همگرايى و وحدت جنسى و فكرى لازم است تا دو چيز با هم همراه باشند و گرنه يا همراهى صورت نمى گيرد يا پايدار نخواهد ماند. بنابراين مصاحبت و همراهى, مى فهماند كه دو همراه از نظر روحى يا در هدف و انگيزه وجه مشترك دارند, بلكه مى توان از ويژگيهاى يكى ويژگيهاى ديگرى را نيز حدس زد.
على علیه السلام، مدار معرفت ناب قرآنى

از آن روز كه طنين وحى جان پيامبر(ص) را تسخير كرد, هماره تن بى سايه او را مونسى همسايه بود, و روح شيفته و آسمانى او را همدمى آرامش مى داد و يارى مى نمود.
تاريخ با همه تنگ نظرى ها در ثبت حقايق و با همه تاراجى كه بر واقعيتهاى ثبت شده روا داشته, خوشبختانه نتوانسته است از نام و نشان آن همره همراز چشم بپوشد و يا آن را در غبار و خاشاك خبرهاى جعلى محو و بى رنگ سازد.
نام على(ع) در كنار نام پيامبر و قرآن, در همه جاى تاريخ اسلام و در جاى جاى منابع متقن و موثق اسلامى حضور دارد. على(ع) نخستين كسى است كه به پيامبر ايمان آورد. او فرزند پيامبر نبود, ولى او بيش از هر فرزند ديگر پيامبر, با وى زيسته بود, از گرماى بدنش باليده, در سايه محبتش, درس رحمت آموخته و از عطر اخلاق و معرفت او بو گرفته بود.
از آن روز كه على(ع) از خانه ابوطالب به خانه پيامبر(ص) نقل مكان كرده بود, تاريخ جدايى ميان آن دو را به ياد ندارد. جز موارد انگشت شمارى را كه على(ع) در (ليلة المبيت) بر بستر پيامبر خفته تا او هجرت آغاز كند و يا جانشين پيامبر در مدينه مانده است تا در غياب آن گرامى از كيان جامعه اسلامى حفاظت نمايد.
جز اين موارد, همه جا بايد على را در كنار پيامبر جست, چنان كه پيامبر را در كنار قرآن و همراه با نزول آيات الهى.
همراهى و همدمى على با پيامبر(ص) انسى جسمانى و عاطفى نبود, بلكه ريشه در سنخيّت معنوى و ادراكى آن دو داشت. چنان كه امير بيان و انديشه خود مى فرمود:
(و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امّه, يرفع لى فى كلّ يوم من أخلاقه علماً… أرى نور الوحى و الرسالة و أشمّ ريح النبوة).1
من چونان فرزندى كه در پى مادر باشد, همراه پيامبر بودم, در هر روز ازخصال ارزنده خود برايم فصلى مى گوشد و از من مى خواست كه به او اقتدا كنم… من نور وحى و رسالت را مى ديدم و عطر نبوت را استشمام مى كردم.
على(ع) در اين همراهى و همدمى به مرتبت همرازى رسيده بود, تا بدانجا كه پيامبر به او فرمود:
(انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى, الاّ انّك لست بنبيّ, و لكنّك لوزير و انّك لعلى خير).2
تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم, جز اين كه تو پيامبر نيستى, اما وزير هستى و در مسير خير قرارگرفته اى.
تاثير قرآن در انديشه امام علي عليه السلام

(و ان الكتاب لمعى مافارقته مذ صحبته.)1
كتاب خدا با من است و از آن زمان كه با آن همنشين شدم از آن جدا نشدم.
جمله كوتاه اما پرمعناى فوق, بيانگر پيوند ژرف و استوار امام على(ع) با قرآن است. پيوندى كه نه تنها بر عمل و رفتار امام كه بر ساحتهاى احساس و عاطفه و فكر و انديشه او نيز سايه افكنده است. امام در حقيقت نمونه كامل كسى است كه خود در توصيف او فرمود:
(قد أمكن الكتاب من زمامه, فهو قائده و امامه, يحلّ حيث حلّ ثقله, و ينزل حيث كان منزله.)2
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هرجا كه گويد بارگشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد.
در اين نوشتار در پى بررسى تمام ابعاد اين ارتباط و پيوستگى نيستيم, كه فرصت بيشتر و توان فزون ترى مى طلبد, بلكه سعى ما براين است تا اندكى زواياى اين پيوند را در بعد فكرى و نظرى جست وجو كنيم و به اجمال و اختصار از چگونگى آن سخن بگوييم, با اين اميد كه توانسته باشيم گوشه اى از تأثير قرآن بر فكر و انديشه امام على(ع) و شكل گيرى شخصيت فكرى آن امام در پرتو قرآن را نمايانده باشيم.
گفتمان امامت پيرامون غديردركلام الهي (قسمت دوم)

اشاره:
“فَبَشِّرْ عِبَادِي * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ” متن ذيل دومين بخش از مناظره “حق شناس” (برادر شيعه) و “حق جو” (برادر اهل سنت) پيرامون ولايت اميرالمؤمنين(ع) و آيات مربوط به حماسه غدير خم است كه تقديم ميشود
حق شناس: اكنون دربارة آياتي ديگر به بحث و مناظره مينشينيم: “يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ”1 و “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و…”2 لطفاً تفسير آيات فوق را ارائه فرماييد. و شأن نزول آن را بيان داريد.
حقجو: “هان اي پيامبر! آنچه را كه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ كن- كه اگر نكني، تبليغ رسالت نكردهاي؟” يعني، شرط رسالت اين نيست كه در اين صورت كوتاهي نمايي! “… خدا تورا از (شرّ) مردمان حفظ ميكند… “.
به پيغمبر قوت قلب ميبخشد كه هيچ آسيبي متوجه او و نهضتش نخواهد شد، و مسلّماً، موضوع، محتاج جسارت عظيمي بوده كه شخصي از گوشة عربستان ـ پس از روشن ساختن موضع خود در برابر اهل كتاب داخلي ـ جهان اهل كتاب را اين چنين مخاطب قرار دهد. خصوصاً آن كه ميدانيم در آن دوران مسيحيان (روم شرقي) لشكري تدارك ديده و از ناحية “تبوك” قصد حمله داشتند. “…همانا خدا كافران را هدايت نخواهد كرد”.
يعني، نه تنها خداوند تو را ـ اي پيامبر!ـ از شرّ حملات آنها حفظ ميكند، بلكه معاندان راه حق (آنان كه اسماً اهل كتابند ولي چيزي جز كفر در دل ندارند) را نيز به هيچ راه صلاحي رهنمون نخواهد شد. سپس مجدداً تأكيد مي نمايد كه: “بگو: اهل كتاب! بر هيچ پايه (و ارزشي) نباشيد، مگر به تورات و انجيل ـ و آنچه از پروردگارتان به شما نازل شده عمل كنيد!”، اين اصرار عجيب كه افراد، مدعي هر اعتقادي كه هستند، به اعتقاد خود عمل كنند، از خصوصيات اسلام است و در هيچ مكتبي نيست. هرگز كمونيستها به سرمايهداران نميگويند، حال كه كمونيست نيستند، لاأقل اصول سرمايهداري خود را محترم شمريد! و غير مسلمانان، مسلمانان را تشويق نميكنند تا قرآن خود را محترم دارند، بلكه اصرار ميورزند، به هر وسيلة ممكن آنها را نسبت به كتابشان بدبين سازند! و…(آري) هر آنچه از پروردگارت بر تو نازل گشته، سركشي و عناد بسياري از ايشان را بيافزايد ـ و تو افسوس ستم پيشگان را مخور”.
آيه جنبة پيشبيني دارد، ميفرمايد، مسلماً چنين بيپروا با اهل كتاب سخن گفتن و روشن و صريح انحرافاتشان را تذكر دادن، بيعكسالعمل نيست و سركشي و عناد فراوان از آنها خواهي ديد! ولي ناراحت مباش و غممخور ـ كه چرا اين مردم سخن حق را نميشنوند!
متأسفانه آنچه كردار بشر را ميسازد، اكثراً، تفكر و انصاف نيست، بلكه تعصّب و عداوتي است كه بابستگيهاي مادي توأم گشته است. سعي اديان اين است كه روحية انصاف را در انسان تقويت كرده، نيروي انديشة او را از اسارت تعصب و عادات رها سازند. و هم اينجاست كه شيطان وارد شده، با طرح مسائل مادي و نفساني، انديشه را در حجاب نفس ميبرد. بنابراين غصه خوردن بر احوال كساني كه در حكومت نفس رفتهاند و نميخواهند هيچ منطقي را بپذيرند، خود آزاري بينتيجه است و خدا نميخواهد اوقات پيامبران و مؤمنان با چنين غمهايي پر شود.
میزان محبت اهل بیت

محبّت اهل بیت (علیهم السّلام) تا چه اندازه اهمّیّت دارد و چگونه به دست میآید؟
نور و عصمت

لزوم وجود نور در زندگی مادی و معنوی انسان و ارتباط آن با پیشوایان معصوم را بیان کنید؟
ولایت تکوینی امامان (علیهم السّلام)

امامان و معصومان ع، از جهت ولایت تکوینی دارای چه جایگاهی هستند؟
علم و عصمت امامان (علیهم السّلام)

امامان (علیهم السّلام) از جهت علم و عصمت، دارای چه مقامی است؟
امام و انسان کامل

فرق انسان کامل با معصوم چیست؟
علم به شهادت

با وجود اینکه ائمّهی معصومین (علیهم السّلام) از علم غیب برخوردار بودند؛ پس چرا گاهی انگور یا خرما و یا دیگر اشیای مسموم را تناول کرده و به شهادت میرسیدند؟
گسترهی علم امام

علوم خارق العادهی ائمّه (علیه السّلام) از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا سخنان آنان در زمینهی علوم تجربی نیز معتبر است؟
امام و منبع خطاناپذیر

ارتباط با منبع خطاناپذیر از چه سنخی است؟
تحلیل اوصاف امامان

آیا ائمّه موجودات فرا انسانیاند؟ آیا بر همه چیز آگاهی دارند و نادانی در هیچ زمینهای به آنان راه ندارد؟ آیا بر همه چیز ولایت دارند؟ آیا غیر از کمالات معنوی، کمالات علمی هم دارند؟ آیا حرامها در آنان اثر نگذاشته و…، مصادیقی از اینگونه سؤالات و شبهات، در ذهنم تداعی میکند، که به دنبال پاسخ آنها هستم؟
بررسی و نقد ديدگاه ابنتيميه درباره امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

ابنتيميه با صحيح دانستن روايات مربوط به حضرت مهدي ، عج الله تعالی فرجه شریف عقيده مهدويت را از اصول مسلم دانسته است، اما وي با طرح مسائل و شبهاتي مانند عقيم بودن امام عسكري علیه السلام، عدم امكان طول عمر براي حضرت مهدي عج الله تعالی فرجه شریف و عدم توانايي حضرت مهدي عج الله تعالی فرجه شریف برای امامت و رهبري دركودكي سعي كرده است تا اعتقاد به مهدي موعود در نزد شيعيان را اعتقادي موهوم و پوچ جلوه دهد. نویسنده ضمن نقل ديدگاه ابنتيميه درباره اصل مهدويت، درصدد طرح اشكالات ابنتيميه و پاسخگويي به اين اشكالات نيز برآمده است. در پاسخ به شبهه عقيم بودن امام عسکري علیه السلام بيان شده است که ابنتيميه اين مطلب را به طبرى نسبت داده است؛ درحاليکه در هيچ كجاي كتاب تاريخ طبري به عقيم بودن آن حضرت اشاره نشده است. همچنين به ادعاي ابنتيميه درباره محال بودن طول عمر امام مهدي عج الله تعالی فرجه شریف پاسخ گفته و لياقت، كمال و رشد فكري را شرط امامت دانسته، نه سن را.