خلافت خلاف سنّت؟

معامله داعش بالیبرالها در گفتوگو با نذیر احمد سلامی، نماینده اهل تسنّن در مجلس خبرگان رهبری.
خوارج العصر؟

یکی از مهمترین و البته شگفتترین جریانهای سلفی تکفیری امروز جریانی است که مخالفان از آن با عنوان «داعش» یاد میکنند و میراثخوار گفتمانهای مهم تکفیری عصر حاضر است.
اگر بخواهیم در سالیان اخیر چند دوره برای سلفیه جهادیه تعیین کنیم، میتوانیم از سال 1400 هجری قمری نخستین دوره را «دوره جهیمان العتیبی» بدانیم که در آن مسجد الحرام به شکل عجیبی اشغال شد و در نهایت با ریخته شدن خون مردم بسیاری در حرم امن الهی ماجرا خاتمه یافت. در این دوره دشمنی که میبایست با آن رو به رو شد امپریالیسم و حاکمیتهای دست نشانده آن از جمله حاکمیت آل سعود بودند. حاکمیت آل سعود از سوی یکی از مهمترین ایدئولوگهای سلفی جهادی یعنی «ابو محمد المقدسی» تکفیر شد. دوره دوم را میتوان «دورهی جهاد در افغانستان» و شکلگیری جریان «افغان العرب» دانست. «عبد الله عزام» شاخصترین رهبر سلفیه جهادی در این دوه است. دشمن اصلی در این دوره، الحاد کمونیست و شوروی بودند. دوره سوم به «اسامه بن لادن» و شکلگیری «القاعده» تعلق دارد که با حمله به برجهای دو قلوی تجارت جهانی در نیویورک به اوج خود رسید. در این دوره آمریکا دشمن اصلی به شمار آمد. دوره چهارم را باید متعلق به «ابو مصعب زرقاوی» دانست که پس از اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی و متحدان آن پا به عرصه گذاشت و تحولات مهمی را در گفتمان سلفی جهادی به وجود آورد، از جمله اینکه در دوره زرقاوی، دیگر آمریکا دشمن اصلی نبود، بلکه با توجه به شرایط عراق، شیعیان به عنوان دشمن اول تلقی شدند. بعد از اعلام مرگ زرقاوی، تشکل موسوم به «دولت اسلامی عراق» با رهبری «ابو عمر بغدادی» پا گرفت که با وجود حفظ اولویت سابق یعنی جنگ با تشیع، تلویحاً ایجاد یک دولت جدید با ارجاع تاریخی به «خلافت عباسی» را وجه همت خود قرار داد. این موضوع از سوی برخی از جریانهای سلفی جهادی با مخالفت رو به رو شد، اما با اعلام خلافت از سوی «ابوبکر بغدادی» که پس از کشته شدن «ابو عمر بغدادی» و «ابو حمزه المهاجر» در سال 1389 به رهبری سازمان موسوم به «دولت اسلامی عراق و شام» رسید، وارد مرحله جدید شد.
سرنوشت سیاه «دویشیها» برای «داعشیها» تکرار میشود؟

آل سعود و خاستگاه جریانات تکفیریهای معاصر صد سال پیش که آل سعود در تبعید بودند، در بین آنها فردی به نام «فیصل الدویشی»، رئیس اخوانیهای عربستان در «نجد» فعال بود. نجد بخش عمده عربستان از شرق تا جنوب (ربع الخالی، باب المندب و یمن) را شامل میشد. گروههای صحرانشین یاغیای که در نجد ساکن […]
داعش؛ جنایت بدون مرز

«دولت اسلامی عراق» از وقتی داعش شد و به ادبیات سیاسی و حتّی اقتصادی جهان راه یافت که استراتژی حضور خود را با توسعه جغرافیایی و لشکرکشی از عراق به سوریه، به شکل جدیدی مُدون نمود. با گذشت یک سال از شروع بحران در سوریه و بعد از آنکه نگاه امیدوارانه مخالفانِ بین المللی سوریه از اقدامات جیش الحر و جبه النصره برای سقوط نظام بشار اسد کاملاً به یأس تبدیل شده بود، با پشتوانه مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی دولتهای مرتجع منطقه و جهان غرب به یکباره صحنه درگیری در سوریه دگرگون شد. دولت اسلامی عراق با افزودن پسوند «شام» به آخر عنوان خود و در ظاهر بدون اجازه ایمن الظواهری، با چندین هزار نیرو در استان استراتژیک «رِقّه» واقع در شمال سوریه گسترش داد و به زعم خودشان شد «دولت اسلامی عراق و شام».
مدرنیته داعشی

آیا داعش با تأسیس خلافت خلاف سنّت در سوداری دولت سرمایهداری است؟
جهان با ورود به قرن بیستم و عصر اقتدار مدرنیته، خشنترین سده تاریخ را آغاز کرد. تاریخ تمدن بشر را نمی توان یک قرن پیاپی با چنین خشونتی به یاد آورد، سدهای که از سال 1901 با قتل عام مردم فیلیپین توسط نیروهای آمریکایی آغاز شد و با جنگ ناتو در «یوگسلاوی» (جنگ کوزوو) در سال 1999 به پایان رسید. قرن 21 نیز از همان روزهای اوّل با کشتار چند هزار نفر در جریان حملات 11 سپتامبر آغاز شد و در سالهای بعد، جهان حتّی یک روز بدون جنگ به خود ندید. «خشونت» در این سالیان جنسی متفاوت یافته و به اوج خود رسیده است. جنگهای جهانی، نبردهای مستعمراتی، جنگهای داخلی، انقلاب ها و ضد انقلابها، همگی بخشی از این خشونت بیسابقه هستند؛ خشونتی که به یکی از ارکان بنیادین تاریخ مدرن بدل شده است.
تولد سلفیگری لیبرال

جورج گالووی
سیاستمدار بریتانیایی و نماینده پارلمان بریتانیا از سال 1987 تا 2010 و 2012 تا 2015 است. وی در سال 2003 از حزب کارگر اخراج شد و یک سال بعد حزب احترام (Respect) را تأسیس کرد. او به طور غیر منتظرهای در انتخابات میان دورهای 29 مارس 2012 با اختلاف زیاد نسبت به کاندیدای حزب کارگر پیروز شد. او این پیروزی را «بهار بردفورد» (مشابه بهار عربی و بهار پراگ) خواند. گالووی سالها مسائل خاورمیانه و مسلمانان را مورد بررسی قرار داده و در خصوص آنها موضعگیری کرده است. مواضع وی در حمایت از فلسطینیان، موجب ناراحتی و انتقاد حامیان رژشیم صهیونیستی شده است.
دیوید کامنس
استاد تاریخ دانشگاه «دیکینسون» آمریکاست. او تحصیلات دکترای خود را در دانشگاه «کالیفرنیا» به پایان رساند. بعد از آن نیز برای تحقیق در خصوص «مدرنیسم اسلامی» به دانشگاه «عثمان» سوریه رفت. وی سال 2001 برای تحقیق در خصوص وهابیت به عربستان سعودی رفت و هماکنون نیز در دانشگاههای آمریکا درسهایی همچون «تمدّن اسلامی»، «تاریخ مدرن خاورمیانه» و «درگیری اعراب و اسرائیل» را تدریس میند. از جمله آثار وی میتوان به «اصلاحات اسلامی»، «فرهنگ تاریخی سوریه» و «مأموریت وهابیت و عربستان سعودی» اشاره کرد. کامنس عضو تحریریه خارجی نعصر اندیشه است.
مروه عثمان
استاد دانسگاه بین المللی بیروت و کارشناس سیاسی- اقتصادی است که تحصیلات دکترای خود را در حوزه مطالعات مدیریّت به پایان رسانده است. وی، کارشناس برنامه سیاسی «میدل ایست استریم» شبکه انگلیسی زبان «اتجاه» و یکی از اعضای «بنیاد لوپیس» است و نظرات و تحلیلهای او در خصوص مسائل سیاسی، مذهبی و امنیتی خاورمیانه در رسانههای منطقهای و بین امللی منعکس میشود. از جمله مقالات عثمان میتوان به «بحران فرامرزی آب در خاورمیانه»، «دین و سکولاریسم میان خاورمیانه و غرب» و «بنیانهای امپریالیستی بنیادگرایان» اشاره کرد. مروه عثمان عضو دپارتمان پژوهشی «عصر اندیشه» است.
آنارشیسم جنسی؛ پیوندهای پیدا و پنهان سلفیسم و لیبرالیسم

لیبراسم، هم قاتل و هم مقتول
برخلاف تصور عمومی، آنچه در ماهها و روزهای اخیر بر جهان گذاشته است و میگذرد، قدرت یافتن بنیادگرایی با ایجاد دولت آنارشیستی در منطقه و جهان نیست، بلکه همان بنیادگرایی قران نوزدهم است که ریشه در بنیادگرایی مسیحی دارد. این بنیادگرایی تلاش بسیاری کرد تا خود را در قرن بیستم نیز زنده نگاه دارد، اما در قرن حاضر نفسهای آخر خود را میکشد و این رفتارهای خشن و کشتارها در آسیای غربی و اروپا- که نمونه اخیر آن در فرانسه روی داد- به مثابه دست وپازدنهای یک تفکر در حال احتضار است. بنیادگرایی در این سرنوشت تنها نخواهد بود، صدای شکستن استخوا نهای لیبرالیسم هم به گوش میرسد. مدرنیسم که بر دو پایه سوسیالیسم و لیبرالیسم بنا نهاده شده بود، به محاق رفته و از خاکستر آن پست مدرن در حال سربرآوردن است؛ حال آنکه برخی معتقدند پست مدرنیسم با لیبرالیسم کنار خواهد آمد، زیرا هر دو غریز همحور هستند.
به هر روی، فلسفه وجودی لیبرالیسم اثبات «حال » و ابطال «گذشته » است؛ گذشتهای که ملهم از
مذهب بود و مذهبی که سراسر سخن از بازگشت میزد. بر همین اساس بود که مدرنیته انجیل را زیر تیغ جراحی علمِ منقطع از مبدأ و معاد برد. مسیحیان متعصب نیز چنین رویکردی به دین را برنتافته و پایههای بنیادگرایی را بنا کردند، اما این وضعیت گویا چندان دوام نداشت، زیرا اینبار پست مدرنیسم با ابطال گذشته و حال، در پی اثبات آینده است. پست مدرنیسم، نه به دانش -که خاستگاهش «گذشته» است- و نه به بینش -که برآمده از حال است- اعتباری قائل نیست، بلکه به «ایده» میاندیشد که همواره رو به سوی «آینده » دارد و این دقیقاً اساسیترین اصل پراگماتیسم است.
بشر امروز با یک تحول عظیم روبهروست و به خودآ گاهی رسیده که نتیجه اولیه آن، فروپاشی جهانی در ابعاد فلسفی و عرفانی و بنیادگرایی است؛ چراکه اولاً فلسفه غرب ذات خود را در جنگ جهانی دوم نشان داد، ثانیاً عرفان و بنیادگرایی نیز پایههای اخلاق و عقلانیت را همچون موریانه خورد. با شکسته شدن این ابعاد و ساختارها، خودبهخود پارادایمهای دیگری شکل خواهند گرفت، اما چه چیزی جایگزین فلسفه و عرفان خواهد شد؟ به نظر میرسد، جایگزین آنها چیزی جز «حکمت» نباشد.
نسبت میان وهابیت و جریان سلفی

باید بین مفهوم سلفی گرایانه و سلفیه تفاوت قائل شد. زیرا بسیاری از مسلمانها تمایل به بازگشت به منشأ ناب اولیه اسلام را دارند اما در جریان سلفی گرایی نمی گنجند. بسیاری فکر می کنند سلفی گرایی از ابن تیمیه شروع می شود و سریع و با پریدن به محمدبن عبدالوهاب میرسند در حالیکه فاصله این دو ۴ قرن است یعنی از قرن ۸ تا ۱۲ هجری قمری که افراد سلفی بسیاری در جهان اسلام پیدا شدند که ما آنان را نادیده می انگاریم. دکتر پاکتچی در این سخنرانی در 28 دی سال 94، که به همت پژوهشکده مطالعات دینی فرهنگِ پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در این پژوهشگاه ایراد شده است، به نسبت میان وهابیت و جریان سلفی پرداخته است.