تعریف «عدالت»
پس از آنکه گستردگی تعریف واژه «صحابه» را دانستیم و فهمیدیم ملاک مشهور علمای سلفیت در تشخیص صحابه عبارت است از: «كل مَن لقي النبي صلی الله و علیه و آله مؤمنا به ومات على الإسلام حتى ولو رآه لحظۀ أو لساعۀ، وهو صحابی». حال باید ببینیم جمیع این افراد که آنها را صحابه می نامیم دارای ملکه عدالت هستند، یا افراد خاص و محدودی از ایشان چنین ویژگی را دارند!؟
ناگزیریم در ابتدا، مراد از واژه «عدالت» نزد علما مدرسه ی سلفی را مورد بررسی قرار دهیم تا آشکار گردد که دقیقاً از چه چیز بحث می کنیم! سپس به این موضوع بپردازیم که آیا جمیع صحابه متصف به صفت عدالت – به همین معنای مذکور- هستند یا نه؟
واژه «عدالت»، دارای تعاریف لغوی و اصطلاحی فراوانی است؛ اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است، تعریف اصلاحی عدالت از دیدگاه مدرسه ی سلفی می باشد، نه عدالت نزد تشیع؛ لذا می توان تعریف اصلاحی واژه «عدالت» از زبان و دیدگاه علمای مدرسه ی سلفی را به دو تعریف عمده خلاصه کرد، در ذیل به بررسی این دو تعریف خواهیم پرداخت:
1 – تعریف اول: «تعریف مشهور»
ابن حاجب واژه عدالت را چنین تعریف می نماید:
«محافظة دينية تحمل على ملازمة التقوى والمروءة، ليس معها بدعة وتتحقق باجتناب الكبائر.» یعنی؛ هیچ انسانی دارای وصف عدالت نمی شود، مگر آنکه از کبائر اجتناب کند و نسبت به انجام صغائر اصرار نورزد. پس این تعریف دو قید توأمان دارد: 1 – ترک کبائر 2- عدم اصرار بر صغائر.
این تعریف، در میان علمای سلفی، از اشهر تعريفات به حساب می آید و بزرگانی چون ابن الحاجب، سعيد بن المسيب، الإمام ابراهيم النخعي، ابن المبارك، الشافعي، أبي بكر الباقلاني، الخطيب البغدادي، ابن الهمام، القرافي، الإمام أبي حامد الغزالي، السبكي، السيوطي قائل به این تعریف برای واژه «عدالت» هستند. و به طور عمده، این تعریف دائره ای کوچک از عصمت را به ما نشان می دهد، یعنی درجه ای از درجات عصمت را به تصویر کشیده است.
2 – تعریف دوم:
تعريف دوم، تعريف جناب باقلاني است که عدالت را چنین بیان می نماید: «هي العدالة الراجعة إلى استقامة دينه وسلامة مذهبه و سلامته من الفسق و ما يجري مجراه مما اتفق.» یعنی؛ شخص عادل از افعال قلوب و افعال جوارحی که منهی عنه هستند اجتناب می کند؛ و امور اخلاقی مذموم را رها می کند، چرا که چنین امور و افعالی انسان را از عدالت ساقط می کنند.
***
حال که حدود تعریف دو واژه «صحابه» و «عدالت» مشخص شد، لازم است نکته دیگری را مورد بررسی قرار دهیم، سوال این است که جمیع صحابه دارای ملکه عدالت هستند، یا افراد خاص و محدودی از ایشان چنین ویژگی را دارند!؟ علمای سلفیت در این خصوص، دو نظریه دارند که هر دو نظر، دلالت بر عدالت جمیع اصحاب می کند، منتها قیود و فصول متفاوتی را ارائه کرده اند که در ذیل، به این دو نظریه اشاره می شود:
- نظریه اول، در خصوص عدالت صحابه
ابن حجر عسقلانی در کتاب «الاصابة في تمييز الصحابة»، الجزء الأول، الفصل الثالث، در اول كتاب صفحه (23)، چنین می گوید: «اتفق أهل السنّة، علی أنّ الجمیع عدولٌ، و لم یخالف فی ذلک إلا شذوذٌ مِن المبتدعۀِ.» و قد ذکر الخطيب البغدادي في «الكفاية» فصلاً نفیساً فی ذلک، فقال: «عدالة الصحابة ثابتة معلومة بتعديل الله لهم، و إخباره عن طهارتهم و اختیاره لهم».»
ترجمه: اهل سنت اتفاق نظر دارند، بر اینکه جمیع اصحاب عادلند؛ و کسی مخالف این نظر نیست مگر مبتدعه. به علاوه خطیب بغدادی قید گرانبهایی را در کتاب«الكفاية» ذکر کرده است. وی می گوید: «عدالت صحابه، امری ثابت و معلوم است، چرا که خدا ایشان را عادل معرفی کرده و از طهارتشان خبر داده است.»
سپس به ذکر چند آیه از قرآن پرداخته و می گوید: آیات زیادی عدالت جمیع صحابه را ثابت می کند که ذکرشان به درازا می انجامد، و تعداد احادیث شهیره در این خصوص نیز بسیار است؛ بعد چنین می نویسد: «وجميع ذلك يقتضي طهارة الصحابة والقطع على تعديلهم و نزاهتهم، فلا يحتاج احد منهم مع تعديل الله تعالى المطلع على بواطنهم إلى تعديل احد من الخلق». یعنی تمام این آیات و روایات حاکی از طهارت، عدالت و تنزیه صحابه هستند؛ و کسی را که خدا عادل بخواند، پس او حقیقتاً عادل است، چرا که خداوند سبحان از درون و باطن اشخاص با خبر است و تنها بر ظواهر حکم نمی کند!
- نظریه دوم، در خصوص عدالۀ صحابۀ
ابن عبد البر قرطبی در کتاب «الاستيعاب فی معرفۀ الاصحاب»، الجزء الأول، في مقدمة الكتاب، می نویسد: «و هم صحابَتُه الحواريون الذين وعوها -يعني وعوا الشريعة،- وأدَّوها ناصحين محسنين، حتى كمل بما نقلوه الدين، و ثبتت بهم حجة الله تعالى على المسلمين، فهم خير القرون و خير امة اخرجت للناس، ثبتت عدالۀُ جمیعهم بثناء الله عز و جل عليهم و ثناء رسوله صلى الله عليه و سلم.»
ترجمه: صحابه پیامبر صلی الله و علیه و آله همانند حواریون حضرت عیسی علیه السلام هستند، به نحوی که دین به وسیله نقل ایشان کامل شد و به خاطر وجود آنها، حجت خدای متعال بر مسلمین تمام گشت. ایشان بهترین مردمان قرون مختلف اند که عدالت جمیع آنها، به سبب مدح و ثنای خدا و رسول الله صلی الله و علیه و آله ثابت شده است.
کلام ابن عبد البر دلالت بر این مطلب دارد که او، عدالت جمیع اصحاب را پذیرفته است، بلکه معتقد است خداوند عزّ وجلّ ثنای صحابه را گفته و رسول الله صلی الله و علیه و آله از ایشان راضی بوده، بلا استثناء. بنابراین اعدل و افضل از صحابه کسی را نمی توان یافت، چه اینکه خدا و رسولش از ایشان راضی اند و ثنای آنها را می گویند.