شرح اشکال:

مستشکل بیان می کند: استناد شیعه به حدیث «قلم و دوات»، باطل است؛ زیرا این روایت، یا مستند به قول صحیحین است؛ یا مستند به روایتی است که پس از نقل بخاری و مسلم بیان شده؛ و یا مستند به قول ابان بن ابی عیاش از کتاب سلیم بن قیس هلالی است.

حال اگر استناد شیعه به بخاری و مسلم باشد، این روایت با روایت دیگری از کتاب مسلم، متعارض خواهد شد. چراکه مسلم در صحیح خود از قول عایشه آورده است: «زمانی که رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله در بستر بیماری بودند، به من گفتند تا برادر و پدرم را صدا بزنم تا وصیتی را بنویسند. عایشه در ادامه می آورد که رسول خدا از این می ترسید که شخصی غیر از ابوبکر، ادعای خلافت کند. برای همین وصیت کرد که خداوند متعال و مؤمنان جز ابابکر را برای امر خلافت نمی پسندند»[1]!

در ضمن باید گفت که راویان این حدیث، هیچ یک غیر از ابابکر، توثیق نشده اند!

و اگر استناد شیعه به روایت ابان بن ابی عیاش باشد، باید بگوییم که روایات او نیز مردود است زیرا او مورد اعتماد علمای رجالی نیست؛ چنانچه در كتاب تنقيح المقال از قول بعضي علماء آمده است که او را فاسد المذهب خوانده اند[2]. همچنين علامه اميني در الغدير به استناد كتاب تهذيب المنطق، ابان بن ابي عياش را در فهرستِ دروغ گويان و جاعلان حديث ياد كرده است[3]. و نیز کتاب سلیم نیز معتبر نمی باشد؛ زیرا علماء در مورد اصل كتاب امروزي سليم بن قيس كه در دست ماست، ترديد دارند؛ چنانچه شيخ مفيد نیز این كتاب را ضعيف دانسته اند و مي‏فرمايد: «اطميناني به اين كتاب نيست و به بيشتر مطالب آن نمي‏توان عمل كرد؛ چرا كه دستخوش تخليط و تدليس گشته است». بنابرین استناد به این روایت، قابل قبول نمی باشد.

پاسخ تفصیلی:

الف) اصل ماجرای قلم و قرطاس

حديث «قلم و قرطاس» از عجيب ترين احاديثي است كه در امر خلافت نقل شده است و جالب آن است که اين حديث، علاوه بر كتب معتبر شيعه (مانند منهاج الكرامه[4]، الارشاد، بحار الانوار و …)، در معروف ترين منابع اهل سنّت (مثل صحيح بخاري، صحيح مسلم، مسند احمد و …) نيز ديده مي شود. این حدیث، حتی در برخي از كتب اهل سنت با عبارت «الاحاديث الصحيحه» وارد شده است.

در صحصيح بخاري كه اهل سنت آن را بسيار قبول دارند، در باب «مرض النبي صلي‌الله‌عليه‌وآله» از «سعيد بن جبير» از «ابن عبّاس» نقل شده كه مي گفت: «هنگامي كه رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله در آستانه رحلت از دنيا، قرار گرفت و اطراف حضرت گروهي حاضر بودند، فرمود: قلم و كاغذي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم كه به بركت آن، هرگز گمراه نشويد. بعضي از حاضران گفتند: بيماري بر پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله غلبه كرده (و العياذ باللّه هذيان مي گويد) و ما قرآن را داريم و براي ما كافي است. در ميان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضي مي گفتند: بياوريد تا حضرت بنويسد و هرگز گمراه نشويد. و بعضي غير از آن را مي گفتند، هنگامي كه سر و صدا و غوغا و اختلاف زياد شد، رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله (با ناراحتي شديد) فرمود: برخيزيد و از نزد من برويد»[5].

اين حديث به طرق مختلف و با تعبيرات گوناگون در همان صحيح بخاري نقل شده است. در اين كه چه كسي اين سخن ناروا را درباره پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله گفته، در صحيح مسلم آمده است: گوينده اين سخن عمر بود! در آنجا كه مي گويد: «هنگامي كه پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله درخواست دوات و كاغذ كرد تا پيامي بنويسد كه هرگز مسلمانان گمراه نشوند عمر گفت: بيماري بر او غلبه كرده و چنين سخناني مي گويد ،ما قرآن را داريم وهمين كافي است». و در همان كتاب و همچنين صحيح بخاري آمده است كه ابن عبّاس، پيوسته بر اين ماجرا افسوس مي خورد و آن را مصيبتي بزرگ مي شمرد[6].

ب) دلیل اعتبار این حدیث، نزد اهل سنت

دليل بر اينكه اين حديث در نزد اهل سنت صحيح است، برخي از توجيهاتي است كه بزرگان آنها بيان نموده اند، زيرا اگر كسي حرفي را از ابتدا و اصل قبول ندارد وآن را جعلي مي داند نبايد به دنبال توجيه آن باشد.

از جمله توجيهاتي كه در مورد اين حديث كرده اند؛ توجيه ابن تيميه است كه بسيار نزد اهل سنت مورد قبول است. او در كتاب معروف خودش منهاج السنته خطاب کلام عمر را به صورت استفهام در نظر گرفته و می گوید او به صورت جزمی این حرف را نزده؛ که معنایش این می شود: آیا رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله این حرف را از روی شدت بیماری می زنند؟ از آنجا که عمر عصمت ندارد، این شک و تردید، موجب وارد شدن قدح بر او نمی باشد[7].

البته اين توجيه قابل قبول نيست؛ زيرا در همه اين روايت ها جمله كتاب خدا براي ما كافي است، آمده و اين دليلي است بر اينكه عمر سوال نكرده؛ بلكه دارد خبر مي دهد و در ادامه مي گويد: ما قرآن را داريم و نيازي به وصيت حضرت نداريم.

و روايت معارض هم، با روایت دیگر بخاری، تعارض می کند و از درجه اعتبار ساقط می شود. چنانچه بخاری در حدیث 6830 کتاب صحیح خود، از زبان عمر نقل می کند که خلافت ابوبکر، فلته، به صورت از پیش تعیین نشده و ناگهانی بود[8]. بنابرین اینکه عایشه از قول رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله نقل می کند: قلم و دوات بیاورید تا بنویسم: ابوبکر نزد خدا و مؤمنین شایسته ترین است، حرف گزافی بیش نیست؛ چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی نیز در شرح نهج البلاغه خود بیان می دارد که وقتی بکریه، دیدند که شیعیان به امثال حدیث قرطاس استناد می کنند، این حدیث را جعل کردند[9].

 

ج) دلیل اعتبار این حدیث نزد شیعه

مطلب ديگر آن است كه اين حديث مورد قبول شيعه نيز مي باشد، واين گونه نيست كه فقط از كتاب سليم ابن قيس نقل شده باشد، تا كسي بخواهد در صحت اين كتاب خدشه كند؛ بلكه علامه مجلسي در بحارالانوار يك جا از كتاب سليم بن قيس به سند ابان ابن ابي عياش اين روايت را نقل مي كند[10]، ولي موارد زياد ديگري، این حدیث به سند صحيح از سعيد ابن جبير نقل مي شود[11]. و همچنين شيخ مفيد هم در كتاب «الارشاد» كه از كتب معتبر وي است، ماجراي قلم و دوات را نقل مي كند[12]. در ضمن شکی بر آن نیست که کتاب سلیم حاضر، یکی از کتب قدیمی مورد اعتناست. بنابرین، با تجمیع ظنون به دست آمده از منابع تاریخی و روایی، به دست می آید که این ماجرا بدون شک صورت پذیرفته است.

و نتيجه كلي: حديث دوات و كاغذ، از احاديث معروفي است كه؛ مورد اتفاق شيعه وسني است، و در كتب معتبر اهل سنت بيان شده، و در مواردي هم گرچه به دنبال توجيه آن بوده اند، ولي اصل وجود آن را پذيرفته اند، بنابر اين استفاده از اين حديث، كه مورد قبول و اتفاق اهل سنت است. جای تردید نیست که نقل این روایت براي ما در مقام احتجاج اشكالي ندارد، بلكه به خوبي مي توان به آن استدلال كرد؛ زيرا يكي از راههاي خوب در استدلال استفاده كردن از مواردي است كه طر ف مقابل قبول دارد.

به بيان ديگر در كتب منطقي بحثي را تحت عنوان جدل مطرح مي كنند و مي گويند؛ يكي از راه هاي گفتگو با مخالفين اين است كه، با مواردي كه خود طرف مقابل به صحت آن اقرار كرده است و از مسلمات و مشهورات در نزد آنها است عليه خودشان استفاده شود. اين بدان معنا نيست كه ما همه حرف هاي طرف مقابل را بپذيريم تا گفته شود پس احاديث ديگري هم كه آنها مي گويند بايد پذيرفته شود؛ بلكه همانطور كه در منطق مطرح است ما براي اثبات ادعاي خودمان از مقبولات خود آنها استفاده مي كنيم و در مورد اين حديث هم مي گوييم اين از مقبولات خود شماست و بزرگان شما در كتب معتبر تان نقل كرده اند[13].

به همين علت در كتبي مانند منهاج الكرامه علامه حلي، به اين حديث استدلال شده و اين را به عنوان دليلي بر عدم صلاحيت، غير از حضرت علي عليه‌السلام بر امر خلافت وجانشيني پيامبر آورده است[14].

[1] . «ادْعِي لِي أَبَا بَكْرٍ، أَبَاكِ، وَأَخَاكِ، حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا، فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولُ قَائِلٌ: أَنَا أَوْلَى، وَيَأْبَى اللهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكْرٍ» ؛ ج4، ص1875.

[2] . تنقیح المقال، ج 1، ص 3

[3] الغدير 209/ 5

[4] حلي، حسن ابن يوسف، منهاج الكرامه في معرفة الامامه، شرح سيد علي حسيني ميلاني، ج3 ،ص 42 ،چاپ اول قم 1428 انتشارات وفا

[5] بخاري ،صحيح بخاري، جلد 6، باب مرض النّبي(ص) و وفاته، ص 12، چاپ دارالجيل بيروت

[6] صحيح مسلم، ج 3، كتاب الوصية، باب 5، ص 1259، چاپ داراحياء التراث العربي

[7] حسيني ميلاني، سيد علي، شرح منهاج الكرامه، ج3 ،ص52 ،به نقل از منهاج السنه ،ابن تيميه، ج6،ص 24

[8] . « إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَإِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ، وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»؛ (همانا بیعت ابی بکر به صورت ناگهانی شکل گرفت که خدا ما را از شر این بیعت در امان بدارد) صحيح بخاري، ج 8، ص 26، ح 6830

[9] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج11 ص48

[10] مجلسي، محمد تقي، بحار الانوار، ج22، ص 498، چاپ موسسه دارالوفاء بيروت

[11] بحار الانوار ج30 ص531

[12] شيخ مفيد، الارشاد، ج1 ،ص 184، چاپ كنگره شيخ مفيد قم 1413

[13] مظفر ،محمد رضا ،المنطق ،ص337،قم ،مكتبه بصيرتي ،چاپ سوم،1408 ؛ منطق صوري ،خوانساري ،ص385، چاپ نشر آگاه

[14] حلي، حسن ابن يوسف، منهاج الكرامه في معرفه الامامه، شرح سيد علي حسيني ميلاني، ج3 ،ص 42 ،چاپ اول، قم 1428، انتشارات وفا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *