زندگى برزخى، زندگى حقيقى
آيات روشن و احاديث مشهور و صحيح بيان مىدارد كه زندگى برزخى زندگى حقيقى است و اين حيات واقعى با مرگ منافاتى ندارد همانگونه كه در كتاب خداوند عزيز آمده است:
«وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ»[1]
«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»[2]
اينكه مىگوييم زندگى برزخى حقيقى است، يعنى خيالى يا مثالى نيست چنانكه ملحدان گمان كردهاند؛ ملحدانى كه عقول آنها از امور محسوس و مادى فراتر نمىرود و توان دريافت امور غيبى و كيفيت قدرت الهى «جلّ جلاله» را ندارند.
تأمّلى كوتاه در اين سخن كه زندگى برزخى حقيقى است كمترين اشكالى را براى اشخاص- حتى آنها كه قدرت فهم كمى دارند-، باقى نمىگذارد. كلمه حقيقت بهمعنى نفى باطل و دور كردن توهّم و خيالى است كه گاه در ذهن انسان مردد و شككننده، در مورد برزخ و آخرت يا عوالم نشر و بعث و حشر و حساب، بهوجود مىآيد.
از جمله اين روايات روايت «بزار» است كه «ابن حبان» از طريق «اسماعيل بن عبدالرحمان اسدى» از پدرش ابوهريره نقل نموده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «انّ الميت ليسمع خفق نعالهم إذاً ولّوا مدبرين».[3] «ابن حبان» نيز از طريق «محمد بن عمرو»، از ابوسلمه، از ابوهريره در حديثى طولانى مانند اين روايت را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل نموده است. بخارى نيز در صحيحش در باب «الميت يسمع خفق النعال» از انس به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين آورده است: «العبد إذا وضع في قبره وتولي وذهب أصحابه حتى إنّه ليسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فاقعداه».[4] اما در مورد شناخت مرده نسبت به زندههايى كه به نزد او رفته و بر او سلام مىكنند در روايتى از «ابن عباس» چنين آمده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «ما من أحد يمرّ بقبر أخيه المؤمن كان يعرفه في الدنيا فيسلم عليه إلا عرفه وردّ عليه السلام».[5] «ابن مبارك» گفته است اين مطلب از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده و «عبدالحق» صاحب الأحكام آن را صحيح دانسته است.
معناى حيات برزخى
سزاست كه معنى اينگونه زندگى براى مردم تبيين شود كه اين زندگى برزخى مانند زندگى ما نيست؛ بلكه حياتى خاص و در خور آنان، و جهانى است كه در آن زندگى مىكنند و چارهاى نيست كه روشن شود آن حيات مانند حيات كوچك، حقير، تنگ و ضعيف ما نيست.
انسان در دنيا گاه مشغول عبادت و طاعت و انجام واجبات مختلف نسبت به خود، خداى خود و خانوادهاش مىباشد و گاه به عادت و معصيت عمل مىكند از اينرو زمانى پاك و طاهر است و زمانى ديگر عكس آن، لحظههاى او گاه در مسجد سپرى مىشود و گاه در قضاى حاجت و نمىداند كه عاقبتش چگونه خواهد بود؟ برخى اوقات بين او و بهشت فاصله كمى در حد يك ذراع است و ناگهان امور زير و رو مىشود و از دوزخيان مىگردد يا برعكس؛ اما در برزخ اينگونه نيست، كسى كه از مؤمنين باشد از پل امتحانى كه جز اهل سعادت به سلامت از آن عبور نمىكنند، گذشته است و تكليف از او برداشته شده و تبديل به روحى نورانى، پاك، متفكر، شناور و سيركننده در ملكوت و ملك الهى گرديده است. نه غمى، نه اندوهى، نه ناراحتى و نگرانى، هيچ يك از اين امور براى او معنى ندارد، چراكه آنجا نه دنيايى است نه مستغلاتى نه طلا و نقرهاى و نه حسد و كينه و تجاوزگرى.
و اگر فرد مذكور غيرمؤمن باشد وضعيت او عكس اين فرد خواهد بود.
ويژگىهاى برزخى پيامبران صلى الله عليه و آله
پيامبران در برزخ داراى ويژگىهاى منحصر به فردى هستند كه ساير انسانها از آن محرومند و اگر در برخى از اين ويژگىها با پيامبران مشاركت داشته باشند اين مشاركت بهصورت نسبى به آنان ملحق گرديده است و ويژگى پيامبران از دو خصوصيت برخوردار است: 1- اصالت داشتن؛ 2- كامل بودن. و اينك به برخى از آنها توجه مىكنيم:
روح همه انسانها باقى و فناناپذير است و اين مطلب حقّى است كه محققان اهل علم بر آن اجماع دارند و «ابنالقيم» نيز در كتاب «الروح» محققانه آن را بيان نموده است. بنابراين بايد امتياز آشكارى براى شهيد، نسبت به ديگران وجود داشته باشد وگرنه بيان كردن زنده بودن آنها؛ بيهوده و بىفايده است بهخصوص كه خداوند از اطلاق لفظ مرده بر آنها، نهى فرموده است:
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ».[6]
در اينجا بايد گفت كه چارهاى نيست جز اينكه حيات آنان را كاملتر و با شرافتتر از ديگران بدانيم و ظاهر متون وارده نيز اين امر را تأييد مىكند كه ارواح آنان روزى مىخورد، بر نهرهاى بهشتى وارد مىشود و از ميوههاى آن بهرهمند مىگردد:
«عِنْدَ رَبّهِمْ يُرْزَقُوْنَ».[7]
همانگونه كه احساس آنها نسبت به اين غذا و شراب و نعمتها، احساس كامل و لذت و بهرهمندى آنان حقيقى و تمام و كمال است چنانكه در روايت آمده است: «فلما وجدوا طيب مأكلهم ومشربهم ومقيلهم قالوا يا ليت اخواننا يعلمون ما صنع اللَّه بنا».[8]
ارواح آنان، قدرت تصرفى افزون از ديگران دارد، لذا هركجا كه مىخواهد در بهشت به گشت و گذار مىپردازد و سپس به آويزهاى زير عرش پناه مىبرد (بدين شكل در صحيح آمده است).
آنها سخن را شنيده و خطابى كه به آنها مىشود را ادراك مىكنند.[9] خداى تعالى به آنها مىگويد: چه ميل داريد؟
مىگويند: فلان چيز و فلان چيز را؛ سپس به كرات خدا مىپرسد و آنها جواب مىدهند. سپس از خدا مىخواهند كه براى جهاد آنها را به دنيا بازگرداند، همچنين درخواست مىكنند كه خدا نامهاى از جانب آنها به برادرانشان در دنيا برساند و خبر كرامتهايش را به آنها برساند و خداوند مىفرمايد: من از جانب شما پيام را مىرسانم.
اگر چنين امرى در مورد شهدا ثابت شده است در مورد پيامبران از دو جهت ثابت است:
1- اين شرافت و مرتبه بهخاطر تكريم شهيدان به آنها داده شده است در حالى كه هيچ رتبهاى بالاتر از مرتبه پيامبران عليهم السلام نمىباشد و بدون شك، حال پيامبران برتر و كاملتر از حالات همه شهداست و محال است كه كمالى براى شهدا فرض شود و براى پيامبران حاصل نشود، بهخصوص چنين كمالى كه موجب نزديكى و تقرب و تنعم و انس با خداى علىّ اعلى مىگردد.
2- اين رتبه براى شهدا بهعنوان اجر بر جهاد و جانفشانى در راه خداى تعالى قرار داده شده است در حالىكه پيامبر صلى الله عليه و آله خود سنتگذار چنين قانونى است و خود به اذن و توفيق الهى بهسوى اين امر دعوت و هدايت نموده است و خود فرموده است: «من سن سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها إلى يوم القيامة».[10] و فرموده است:
«من دعا إلى هدى كان له من الأجر مثل أجور من تبعه ولا ينقص ذلك من أجورهم شيئاً ومن دعا إلى ضلالة كان عليه من الإثم مثل آثام من تبعه ولا ينقص ذلك من آثامهم شيئاً».[11] و احاديث صحيح در اين موضوع بسيار معروف است؛ بنابراين هر اجرى كه براى شهيد متصور است براى پيامبر نيز وجود دارد و زندگى برزخى ويژه شهيد درواقع براى تكريم او و جهت اجرى است كه براى عمل او زير لواى پيامبر و شهادت او در راه خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله درنظر گرفته شده است، بنابراين چنين زندگى بلكه بهتر و بالاتر از آن براى پيامبر صلى الله عليه و آله وجود دارد چراكه پيامبر بر شهيد فضيلت دارد.
زندگى برزخى پيامبران عليهم السلام و بهخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله برتر و كاملتر از آن است كه هر جاهل يا احمقى بتواند آن را تصور كند كه برخى فكر مىكنند منظور از زندگى برزخى اين است كه آنها حياتى مانند حيات ما دارند، مىخورند و مىآشامند يا اينكه نياز به خوردن و آشاميدن و قضاى حاجت دارند و براى حضور در مجالس ذكر و گردهمايىهاى قرآنى و محافل شادى يا غم و اعياد و مناسبتها از قبر خارج مىشوند و پس از مشاركت در آن اجتماعات به قبور خود در زير زمين و در آن گودال تنگ بازمىگردند و خاك بر روى آنها ريخته مىشود. در حالى كه در چنين تصورى از حيات، كمترين تكريم يا فضيلتى وجود ندارد؛ بلكه بايد گفت اينگونه زندگى عين اهانت است و ما حاضر نيستيم چنين حياتى را براى يك فرد عادى يا يك خدمتكار تحمل كنيم، چه رسد به اينكه خداوند تعالى بهخاطر چنين حياتى بر بهترين خلق و بزرگوارترين بندهاش منت نهد، حاشا و كلّا و هزاران حاشا و كلّا بر چنين تصورى.
حيات برزخى حقيقى، احساسى كامل و ادراكى فراگير و شناختى صادقانه است. آن حيات، حياتى پاك و صالح است كه پر از دعا و تسبيح و تهليل و حمد و نماز است.
از ثمرات اين زندگى برزخى، نماز پيامبران در قبر است، نمازى واقعى نه خيالى و مثالى و روايات بر اين موضوع تأكيد مىكند از جمله: از انس بن مالك نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون».[12] «أتيت على موسى ليلة أسرى بي، عند الكثيب الأحمر، وهو قائم يصلي في قبره»؛[13]
بقاء جسد پيامبران عليهم السلام
در روايتى از «اوس بن اوس» آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «أفضل أيامكم يوم الجمعة، فيه خلق آدم، وفيه قبض، وفيه النفخة، وفيه الصعقة، فاكثروا عليّ من الصلاة فيه، فانّ صلاتكم معروضة عليّ، قالوا وكيف تعرض صلاتنا عليك وقد أرمت- يقولون بليت؟- فقال: إنّ اللَّه حرّم على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء»[14].
همانگونه كه اين خبر از حضرت رسيده: «ما من مسلم يسلم عليه إلّاردّ اللَّه عليه روحه حتى يرد عليه السلام».[15] و در روايات ديگرى كه از مجموع آنها يقين حاصل مىشود آمده است كه مرگ انبيا، نوعى غيبت از نزد ماست بهگونهاى كه ما آنها را حس نمىكنيم اگرچه زنده بوده و وجود دارند. اين امر مشابه وضعيت فرشتگان است كه زنده و موجودند، ولى ما آنها را نمىبينيم.
زندگى ويژه پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله
براى پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله زندگى برزخى برتر و كاملتر از ديگران اثبات گرديده است و بيان خود حضرت از آن زندگى ارتباط او را با امت و اطلاع حضرت نسبت به احوال امت و اعمال آنها و شنيدن كلامشان و پاسخگويى به سلامشان را اثبات مىكند و روايات در اين زمينه بسيار است.
از جمله عبداللَّه بن مسعود ازپيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت كرده:
«ان للَّه ملائكة سياحين في الأرض يبلغوني عن أمتي السلام».[16]
شنيدن صدا، سلام و اذان از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله
امام حافظ «ابومحمد عبداللَّه الدارمى» در كتابش بهنام سنن كه يكى از كتابهاى ششگانه روايى محسوب مىشود گفته است: «مروان بن محمد»، از «سعيد بن عبدالعزيز» چنين نقل كرده كه در ايام حرّه، سهشبانه روز در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اذان گفته نشد و «سعيد بن مسيب» نيز مسجد را در آن سه روز ترك نكرد و زمان نماز را تنها از صداى همهمهاى كه از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده مىشد؛ تشخيص مىداد.
علما برخى از اين كرامتها را از صالحان گذشته نيز نقل كردهاند كه اين امور پس از وفات آنها اتفاق افتاده و افراد ثقه از افراد مورد اطمينان ديگرى كه بهچشم خود آن كرامتها را ديدهاند، نقل نمودهاند:
نماز در قبر
احمد، به نقل از عفان، از حماد اينگونه روايت مىكند كه «ثابت» مىگفت: خدايا اگر توفيق نماز به كسى در قبر مىدهى اين توفيق را به من عطا كن.
سپس از «ابىنعيم» به نقل از «جبير» آورده است كه گفته: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست من «ثابت بنانى» را در قبرش وارد نمودم در حالى كه «حميد طويل» نيز در كنارم بود. هنگامى كه آجرهاى روى قبر را صاف كرديم، يكى از آجرها افتاد و من ديدم كه او در قبر مشغول نماز است.
و ترمذى اين روايت را از ابن عباس نقل كرده و آن را حسن دانسته است: برخى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله چادرى را در جايى نصب كردند كه نمىدانستند روى قبرى است و شنيدند كه انسانى سوره ملك را از اول تا به آخر خواند.
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند به ايشان خبر دادند و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمودند: «هي المانعة، هي المنجية، تنجيه من عذاب القبر».[17] «ابن ابىالدنيا» از «ابى غالب» نقل كرده كه در شام هنگام مرگ جوانى فرارسيد به عمويش گفت: اگر خدا مرا به مادرم ملحق كند، او با من چه مىكند؟ عمويش گفت:
بهخدا قسم كه مادرت تو را به بهشت مىبرد. آن جوان گفت: به خدا قسم كه خدا از مادرم مهربانتر است. آن جوان از دنيا رفت و من با عمويش براى دفن او وارد قبر شديم و گفتيم آجرها را بياورند هنگامى كه آجرها را مىچيديم يكى از آجرها افتاد و ديدم كه عموى او عقب پريد، پرسيدم: چه شد؟ گفت: قبرش پر از نور شد و تا چشم كار مىكرد شعاع آن پراكنده شد.
بار سفر نبنديد
بسيارى از مردم در فهم اين حديث اشتباه مىكنند:
«لا تشد الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد: المسجدالحرام، ومسجدي هذا والمسجد الأقصى».[18] آنها با استدلال به اين روايت بار سفر بستن به قصد زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله را حرام مىشمارند و سفر به چنين نيتى را سفر معصيت مىدانند در حالى كه اين استدلال به دليل اينكه بر مبناى فهم غلط نهاده شده، مردود است و حديث و استدلال آن را در ابواب آينده بيان خواهيم كرد.
اما توضيح حديث «لا تشدوا الرحال إلا إلى ثلاثة مساجد …» چنين است كه اين كلام با اسلوب معروف نزد اهل لغت يعنى بهصورت استثنا آمده است. و اقتضاى آن وجود مستثنى و مستثنىمنه در كلام است. مستثنى بعد از «الّا» مىآيد و مستثنى منه قبل از آن، حال يا بهصورت ظاهرى و يا تقديرى و اين از سادهترين مسائل كتب نحوى است. و وقتى به اين روايت مىنگريم مىبينيم كه در آن تصريح به مستثنى شده است «ثلاثة مساجد» اما ذكرى از مستثنىمنه قبل از الا نمىباشد، بنابراين بايد آن را تقدير گرفت.
اگر تقدير را «قبر» بگيريم روايت منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين مىشود: «لا تشدوا الرحال إلى قبر إلّاثلاثة مساجد» و چنين سياقى ناهماهنگ بوده و شايسته بلاغت نبوى نمىباشد، چراكه مستثنى از زمره و جنس مستثنى منه نيست و اصل اين است كه مستثنى از جنس مستثنى منه باشد و قلب انسان عالم، از نسبت دادن چنين كلامى به پيامبر صلى الله عليه و آله آرام نمىگيرد و جايز نيست كه قبر را بهعنوان مستثنىمنه منظور نماييم.
حال «مستثنى منه» مقدر را مىتوانيم «مكان» فرض كنيم بنابراين فرض روايت چنين مىشود: «لا تشدوا الرحال إلى مكان إلا إلى ثلاثة مساجد» كه معنى روايت چنين مىشود كه براى هيچ چيزى چه تجارت، چه علم، چه انجام امور خير بار سفر بستن جايز نيست و فقط براى اين سه مسجد جايز است. و چنين تعبيرى باطل و نفسانى است.
بنابراين، روايت مذكور كه مستثنى دارد و مستثنى منه ندارد، به اتفاق زبانشناسان بايد تقديرى داشته باشد و تقدير آن يكى از اين سه احتمال است و وجه چهارمى براى آن متصور نيست:
1- اينكه تقدير آن لفظ «قبر» باشد و روايت چنين شود: «لا تشدوا الرحال إلى قبر الا إلى ثلاثة مساجد». اين تقدير بنا بر نظر كسانى است كه استدلال به اين حديث براى تحريم سفر به قصد زيارت مىكنند و مىبينى كه اين تقدير خشك و بىربط است و كسى كه اندك آشنايى به زبان داشته باشد آن را برنمىتابد و اين تعبير شايسته فصيحترين سخنور به لغت «ضاد» نمىباشد و او منزه از چنين اسلوب ساقطى است.
2- اينكه تقدير مستثنىمنه در حديث عام باشد و لفظ «مكان» درنظر گرفته شود و اين هم همانگونه كه ذكر شد به اتفاق آرا، باطل است و احدى قائل به آن نمىباشد.
3- اينكه تقدير مستثنىمنه در حديث لفظ مسجد باشد كه روايت چنين مىشود: «لا تشد الرحال إلى مسجد إلا إلَى ثلاثة مساجد». مىبينيم كه در اين شكل، كلام هماهنگ و بر شيوه فصيح زبان جارى گشته است و خطاهاى آشكار دو صورت پيشين در آن وجود ندارد و روح نبوى در آن مىدرخشد و قلب انسان متقى در نسبت دادن آن به پيامبر صلى الله عليه و آله آرام مىيابد. اين به فرض آن است كه روايات ديگرى كه تصريح به مستثنىمنه كند وجود نداشته باشد و هنگامى كه چنين رواياتى وجود دارد ديگر براى انسان ديندار جايز نيست كه از آن عدول نمايد و به فرضى روى نمايد كه در زبان فصيح متداول نمىباشد.
به حمد الهى ما در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق روايات معتبر احاديثى يافتهايم كه تصريح به مستثنى منه مىكند از جمله روايتى كه امام احمد از طريق «شهر بن جوشب» نقل كرده است كه مىگويد: نزد ابوسعيد از نماز در طور سخن گفتم، او گفت از حضرت رسول صلى الله عليه و آله شنيدم: «لا ينبغي للمطي أن تشدّ رحالها إلى مسجد يبتغى فيه الصلاة غير مسجدي هذا والمسجد الحرام والمسجد الأقصى».[19] حافظ بن حجر مىگويد: مشهور اين است كه حديث حسن است، اگرچه برخى ضعفها در آن ديده شده است.[20] از جمله احاديث، روايتى از عايشه است كه مىگويد پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «أنا خاتم الأنبياء ومسجدي خاتم مساجد الأنبياء، أحق المساجد أن يزار و تشدّ إليه الرواحل: المسجدالحرام و مسجدي، صلاة في مسجدي أفضل من ألف صلاة فيما سواه من المساجد إلا المسجد الحرام».[21] بنابراين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد مساجد براى امت روشن مىسازد كه ساير مساجد غير از اين سه مسجد در فضيلت برابر هستند بنابراين سختى كشيدن در سفر به آن مساجد فايدهاى ندارد، اما اين مساجد داراى فضيلت هستند؛ بنابراين وارد نمودن مقابر در اين روايت نوعى دروغ بستن بر رسول خداست. ضمن اينكه زيارت حضرت مطلوب بلكه بسيارى از علما در كتابهاى مناسك آن را مستحب دانستهاند و اين امر را روايات بسيارى تأييد مىكند كه برخى از آنها را بيان مىكنيم: از «ابن عمر» از پيامبر چنين روايت شده است: «من زار قبري وجبت له شفاعتي».[22] نظر امام «حافظ ذهبى» در مورد بار سفر بستن براى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله: از «حسن بن حسن بن على» نقل شده كه ديد مردى بر در حجرهاى كه قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن است ايستاده برايش دعا مىكند و بر او صلوات مىفرستد، به آن مرد گفت: اين كار را نكن، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «لا تتخذوا بيتى عيدا[23] ولا تجعلوا بيوتكم قبوراً وصلّوا عليّحيث ما كنتم فإنّ صلاتكم تبلغني». در حالى كه هركس به حالت خاشعانه و تسليموار نزد حجره حضرت بايستد و صلوات بر ايشان فرستد، خوشابهحالش كه بهترين زيارت را انجام داده و در خشوع و خضوع و محبت به زيبايى عمل كرده است. و قطعاً عبادتى افزون بر كسى كه در شهر خودش يا در نمازش بر حضرت صلوات فرستد را كسب كرده است، چراكه زائر پيامبر صلى الله عليه و آله اجر زيارت و صلوات هردو را داراست در حالى كه صلوات فرستنده بر
حضرت در ساير بلاد، تنها از اجر صلوات بهرهمند مىگردد.
وهركس يكبار بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات فرستد خداوند دهباربر او درود مىفرستد، ولى اگر كسى آن حضرت صلى الله عليه و آله را زيارت كند، اگرچه ادب زيارت را بهخوبى عمل نكند و بر قبر سجده كند يا كارى را كه شرعى نيست انجام دهد، اين فرد درواقع عمل نيك و بد را با هم بجاى آورده است.
و به خدا سوگند كه اگر براى مسلمانى ناراحتى بهوجود آورد يا فرياد زند يا زياد بگريد و در و ديوار را ببوسد همه و همه بهخاطر محبت خدا و رسول است و محبت او معيار و ميزان جدايى اهل جهنم و بهشت است و زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از بهترين اعمال براى تقرب جستن است.
و اگر بپذيريم كه بار سفر بستن به قبور انبيا و اوليا جايز نيست، بهدليل عموميت حديث «لا تشدالرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد» بايد دانست كه بار سفر بستن به زيارت پيامبر مستلزم بار سفر بستن به مسجد آن حضرت است و اين امر به اتفاق آرا، مشروع است؛ زيرا نمىتوان بدون دخول به مسجد پيامبر، حجره حضرت را زيارت كرد؛ پس اول بايد تحيت مسجد را بجاى آورد و بعد به تحيت صاحب مسجد- كه خداوند به ما و شما روزى كند- پرداخته شود.[24]
امام مالك و مسأله زيارت
امام مالك از مقيدترين مردم به بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله است. او كسى است كه در مدينه بهصورت سواره يا با كفش وارد نمىشد و به احترام خاك مدينه كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن گام نهادهاند، در آن زمين قضاى حاجت نمىكرد.
و امام حافظ ابن عبدالبر مىگويد: امام مالك خوش نداشت لفظ طواف زيارت بهكار برده شود يا گفته شود قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت كرديم، چراكه اين الفاظ را مردم در مورد يكديگر بهكار مىبرند و او خوش نداشت كه با مردم و پيامبر صلى الله عليه و آله يكسان برخورد شود و براى همه يك لفظ بهكار گرفته شود و دوست داشت كه بهطور خاصّى، نسبت به حضرت گفته شود: بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كرديم.
قبر شريف پيامبر صلى الله عليه و آله
برخى از مردم- كه خدا هدايت و اصلاحشان كند- به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله فقط از جهت قبر بودن توجه مىكنند، از اينرو عجيب نيست كه بسيارى از تصورات و افكار فاسد در ذهنشان بهوجود آيد و غريب نيست كه انواع گمانهاى بد به مسلمانان و زائران پيامبر كه قصد حضرت را كردهاند و او را صدا مىزنند، در قلبهاى آنان پديد آيد؛ لذا مىبينيمكه چنين فردى مىگويد: بار سفر به قبر پيامبر بستن جايز نيست و دعا نزد قبر حضرت جايز نيست و حتى لجاجت او را بدانجا مىرساند كه مىگويد: دعا كنار قبر حضرت شرك يا كفر است و روى نمودن به قبر بدعت و گمراهى است و زياده ايستادن در كنار قبر و رفت و آمد بهسوى قبر شرك و بدعت است و يا اينكه معتقد است هركس بگويد: قبر حضرت برترينبقعه زميناست با وجود اينكه كعبه در زمين است، اين فرد مشرك و گمراه است.
اينگونه نسبت كفر و گمراهى دادن با افراطگرى و عمل كردن بدون بصيرت و تعقل، مخالف سيره سلف صالح رضواناللَّه عليهم مىباشد.
ولى ما وقتى از قبر يا زيارت قبر يا برترى قبر يا بار سفر بستن به قبر حضرت يا خواندن خداوند و مسألت از او دربرابر قبر سخن مىگوييم مقصودمان، ساكن قبر و يارانش هستند و در اين امر هيچ دونفرى با هم منازعه ندارند و اختلافى بر سر آن نيست؛ چراكه او سيد مرسلين و غيرمرسلين و بهترين خلائق؛ يعنى رسول اعظم و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىباشد. و قبر بدون وجود حضرت چه ارزشى دارد، بلكه مسجد بدون حضرت و شهر مدينه بدون ايشان بلكه ارزش همه مسلمانان بدون وجود ايشان چيست؟ كه همه مسلمانان اگر رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و ايمان به او و محبت او و اقرار به شهادتى كه بدون شهادت به او صحيح نيست، اگر همه اينها نبود، مسلمانان نبودند و قوام و پيروزى و نجات آنها مطرح نبود.
به همين جهت است كه وقتى از «ابن عقيل حنبلى» در مورد برترى كعبه يا حجره پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال مىكنند مىگويد: اگر مجرد حجره را درنظر بگيريم كعبه افضل است و اگر مقصود از حجره جايى است كه رسول خدا در آن قرار دارد به خدا قسم كه عرش و حاملان آن و بهشت عدن و همه افلاك با آن برابرى نمىكنند؛ زيرا در حجره جسدى است كه اگر با دو عالم سنجيده شود از آنها برتر است.[25] اين همان مقصود از قبر و برترى آن و زيارت و بار سفر بستن به قصد آن است. از همين روست كه علما گفتهاند:
سزاوار نيست كه گفته شود، قبر را زيارت كردم؛ بلكه بايد گفت پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت نمودم و اين همان چيزى است كه علما در تفسير سخن امام مالك بيان كردهاند كه گفته بود:
خوش ندارم كه فردى بگويد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت كرديم چرا كه او كسى را زيارت كرده كه صداى او را مىشنود، او را مىبيند، احساسش مىكند، او را شناخته و به او پاسخ مىگويد. بنابراين مسأله، مسأله قبر نيست، بلكه بالاتر، بزرگتر و بلندمرتبهتر از آن است كه از دريچه قبر بودن به آن نگريسته شود و اگر به آن قبر بهتنهايى- بدون نظر به صاحب آن- نگريسته شود مىبينيم ارواح پاكى كه آن را از هر سو فراگرفتهاند و پلى از ملائك را كه بهصورت متصل و پيوسته از ملأ اعلى تا قبر پيامبر صلى الله عليه و آله كشيده شده است، موكبهاى متصلى كه تعداد و دامنه آن را جز حضرت حق جل جلاله كسى محاسبه نتواند كرد.
علما گفتهاند: مستحب است زائر پيامبر روبهروى قبر بهدعا بايستد و از خداوند خير و فضل را طلب نمايد و لزومى ندارد كه رو بهقبله نمايد و اگر بدينگونه بايستد نه بدعتگذار است نه گمراه و نه مشرك. علما به اين امر تصريح كردهاند؛ بلكه برخى گفتهاند: مستحب است. اصل در اين باب همان چيزى است كه امام «مالك بن انس» در مناظره با «ابوجعفر منصور» در مسجد نبوى گفته است كه خطاب به او گفت: اى اميرالمؤمنين صدايت را در اين مسجد بلند نكن كه خداوند با اين قول مردم را ادب نموده است:
«لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ».[26]
و گروهى ديگر را ستايش كرده، آنگاه كه فرموده:
«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِأُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ».[27]
و گروه ديگر را مذمت مىكند:
«إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِأَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ».[28]
و حرمت پيامبر در زمان وفات مانند حرمت حضرت در زمان حيات است. ابوجعفر از اين سخنان آرام يافت و پرسيد: اى اباعبداللَّه آيا در هنگام دعا رو به قبله كنم يا رو به حضرت رسول؟ فرمود: چرا از پيامبر صلى الله عليه و آله روى برگردانى در حالى كه او وسيله تو و آدم نزد خدا تا قيام قيامت است؟ رو به او نما و از او شفاعت جوى تا خدا او را شفيع قرار دهد كه خداوند فرموده:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً».[29]
قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و تبرك به آن با مسح و بوسيدن
در اين زمينه رواياتى از امام احمد بن حنبل نقل شده كه برخى حاكى از جوازند و برخى، از قضاوت در اين امر خوددارى نمودهاند و برخى ديگر نيز بين منبر و قبر تفاوت قائل شدهاند و تبرك به اولى را جايز دانسته، ولى در دومى يعنى قبر حكمى نكرده يا آن را مباح دانسته است. در هر حال، هرچند حكم مختلف باشد، كار بدانجا نمىرسد كه اگر كسى چنين امر را انجام دهد او را متهم به كفر، ضلالت و خروج از اسلام يا بدعت در دين نماييم؛ نهايت امر اين است كه او كارى را انجام داده كه در مورد آن بين علما، اختلاف است يا آن امر مكروه شمرده شده است. و قصد كراهت هم اين بوده كه اين امور بهصورت عادت درنيايد بهگونهاى كه عوام فريفته شوند و گمان كنند كه اين كارها از لوازم زيارت و آداب آن است. در اين زمينه از امام «احمد» در «خلاصة الوفا» چنين نقل شده است: در كتاب «العلل والسؤالات» عبداللَّه بن احمد بن حنبل چنين مىگويد: از پدرم در مورد فردى كه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را مسح كند سؤال كردم كه اگر با اين بوسيدن و مسح منبر، قصد تبرك و اميد ثواب داشته باشد حكم چيست؟ او گفت: اشكالى ندارد.
ديدار از آثار پيامبر و مشاهد دينى و تبرك بهآنها
اما مقامات انبيا و صالحان؛ يعنى مكانهايى كه در آنجا اقامت داشته يا خدا را پرستيدهاند ولى آن را بهعنوان مسجد انتخاب نكردهاند، دو قول از علماى معروف در مورد آن وارد شده است:
1- از اين امر نهى نموده و گفتهاند: نمىتوان بهقصد عبادت قصد آن مناطق را كرد مگر اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله چنين قصدى كرده باشد؛ همانگونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مقام ابراهيم قصد نماز كرد يا چنانكه نماز در كنار استوانه سزاوار است و همانگونه كه حضرت قصد مساجد را براى نماز و خصوصاً اقامه آن در صف اول مىنمود.
2- قول دوم معتقد است كه مقدار كم از اين امر جايز است چنانكه از «ابن عمر» نقل شده كه شايسته مىدانست رفتن به اماكنى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن مناطق رفته بود ولو اينكه اين امر اتفاقى و بدون قصد باشد. «سندى خواتيمى» مىگويد از ابوعبداللَّه سؤال كرديم كه حكم فردى كه به اين اماكن برود چيست؟ گفت: بنابر حديث «أم كلثوم» كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست كرد تا در خانهاش نماز گزارند، تا او بتواند آنجا را مصلاى خود قرار دهد و بنابر عمل «ابن عمر» كه مواقف و آثار پيامبر صلى الله عليه و آله را دنبال مىكرد؛ اشكالى ندارد كه انسان به اين مشاهد برود و تنها اشكال اين است كه مردم زيادهروى و افراط در اين امر مىكنند.
حفظ آثار پيامبر صلى الله عليه و آله اصلى بزرگ و ميراثى گرانبها و تاريخى است؛ زيرا اين آثار تاريخىِ امتى است كه به آن افتخار مىكند و شرافت خويش و مردان و پيشوايانش را بهوسيله آن بهظهور مىرساند. پيشوايانى كه مجد و عظمت و عزت او را پايهگذارى كرده و از او امتى راهبر و پيشرو در همه عرصهها بنا نهادند؛ بنابراين بىتوجهى به اين آثار، از بين بردن شهود تمدن حقيقى اسلامى و مسخ كردن اصول طبيعى بهجاى مانده از ميراث اسلامى است.
ما و جنايتى نسبت به عزيزترين سرمايههاى امت در اين زمينه است. اين بىتوجهى چون لكه ننگى بر پيشانى و همچون خارى در چشم خواهد بود كه قدرت بينايى را مكدر و چهره را مشوه و ما را از خير بزرگى محروم خواهد كرد؛ خيرى كه هيچ چيز جاى او را نمىگيرد و ديگر دسترسى بدان ممكن نخواهد بود، چراكه بهزودى آثار دگرگونشده و بقاياى بهجاى مانده محو مىشود، نه از آن آثار چيزى بهجاى مىماند و نه كسى هست كه از آنها چيزى بشناسد. اگر گفته شود كه بعضى از مردم اين اماكن را جايگاه موسمى براى عبادت قرار مىدهند در آنجا براى عبادت خدا شريك قائل مىشوند و دور آن طواف مىكنند يا به آن نخ مىبندند و قربانى مىكنند و نوشته در آن اماكن مىافكنند؛ بايد پاسخ دهيم كه ما از اين امور راضى و با آن موافق نيستيم بلكه از آن نهى نموده و مردم را برحذر مىداريم و معتقديم كه با اين جهالتها بايد مبارزه كرد، چراكه اين افراد ايمان به خدا داشته و اقرار به توحيد مىكنند و شهادت به يگانگى خدا مىدهند؛ ولى در عمل دچار خطا شده و نسبت به راه درست آگاهى ندارند.
آنچه بر ما لازم است اين است كه ما آنها را آگاه و ارشاد نماييم و اين امور نبايد موجب بىتوجهى ما به اين مشاهد و از بين بردن و نابود كردن آنها شود و چنين دلايلى حجتهاى بىروح و مريضى است كه نزد علما و عقلا غيرقابل قبول است؛ زيرا مىتوان مسائل عارضى غيرصحيح را با ممانعت و مراقبت و امر به معروف و نهى از منكر و با دعوت بهسوى خدا با حكمت و موعظه نيك و اخلاق خوب، از بين برد و آثار را حفظ كرد و براى حفظ اصالت امت و تاريخ او و اداى امانتى كه بر گردن ماست و جزيى اصيل از تاريخ بزرگ ما و تاريخ پيامبرمان محمد صلى الله عليه و آله محسوب مىشود، توجه به خرج داد.
متفكران، امروز تلاش مىكنند خرابههاى باقىمانده از امتهاى ملعون، مسخ شده و مورد عذاب قرار گرفته، مانند قوم ثمود و عاد را حفظ كنند، آيا درست است كه ما چنين آثارى را حفظ كنيم و براى بقاى آن تلاش كنيم و در عين حال، آثار بهترين خلق خدا كه بلاد و عباد به او مىبالند و خداوند بهواسطه او امت را عزيز كرده، از بين ببريم. كسى كه خداوند جايگاهى رفيع و موقعيتى عالى براى او قرار داد كه احدى را توان رسيدن و دست يازيدن به آن مقام نيست، مگر بهواسطه منتسب شدن به آن بهره سعادت و مجد بىهمتا؛ يعنى محمد ابن عبداللَّه كه درود الهى بر او باد.
حفظ انگشتر پيامبر صلى الله عليه و آله توسط خلفاى راشدين
امام بخارى از ابن عمر نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه و آله انگشترى از نقره داشت كه به انگشت مىكرد، پس از حضرت در دست ابوبكر قرار گرفت و بعد از او در دست عمر و بعد در دست عثمان بود تا اينكه در چاه «اريس» افتاد، نقش اين انگشترى «محمد رسول اللَّه» بود.
اين چاه امروزه به چاه خاتم- يعنى خاتم رسول خدا كه در زمان خلافت عثمان در آن افتاده- معروف است و عثمان سه روز نهايت تلاش را بهكار برد تا آن را بيرون آورد، ولى موفق نشد.[30]
حفظ وسيله جنگى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده توسط خلفاى راشدين
امام «بخارى» با سندى كه به زبير مىرسد، چنين مىگويد: روز بدر با «عبيدة بن سعيد بن عاصى» روبهرو شدم و او سرتا پا غرق سلاح و زره بود و جز چشمانش ديده نمىشد، كنيه او «اباذات الكرش» بود و فرياد زد: من ابوذات الكرش هستم و با نيزه حمله كرد، من ضربهاى به چشمش زدم و جان داد. هشام مىگويد من خبر يافتم كه عروه گفته است پيامبر آن وسيله جنگى را خواست و زبير آن را به حضرت داد. وقتى رسول خدا وفات يافت، زبير آن را پس گرفت، پس از مدتى «ابوبكر» آن را خواست و «زبير» به او داد پس از وفات «ابوبكر»، «عمر» آن را درخواست كرد و به او داد پس از وفات «عمر» دوباره «زبير» پس گرفت، اما «عثمان» آن را طلب كرد و «زبير» به او داد. وقتى «عثمان» كشته شد آن وسيله در اختيار خاندان «على عليه السلام» قرار گرفت و «عبداللَّه بن زبير» آن را طلب نمود و تا هنگامى كه كشته شد آن وسيله نزد او بود.
فقط «ابن عمر» در پى آثار نبود!
درميان صحابه «ابن عمر» به پىگيرى آثار و توجه و محافظت از آن مشهور گرديده است و «ابن تيميه» مىگويد از امام احمد سؤال شد در مورد فردى كه به اين مشاهد مىرود چه حكمى دارد و او جواب داد كه «ابن عمر» مكانهاى حركت پيامبر را پى مىگرفت بهگونهاى كه ديدند در جايى آب مىريزد و وقتى از او سؤال كردند گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله در اينجا آب مىريختند.
«بخارى» در «صحيحش» از «موسى بن عقبه» نقل كرده كه گفت «سالم بن عبداللَّه» را ديدم كه بهدنبال مكانهايى در مسير بود و در آن مناطق نماز مىگزارد و مىگفت كه پدرش در آن مكانها نماز مىگزارده و پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده است كه در آن مكانها نماز مىخوانده است و موسى گفته است كه «ابن عمر» در آن اماكن نماز مىخوانده است.[31] لكن اين تنها «ابن عمر» نبوده است كه به اين امر اهتمام نموده است، بلكه بسيارى از صحابه بهدنبال آثار و حفظ آن بوده و به آن اهتمام كردهاند.
«ابن عباس» و آثار قديمى
هنگامى كه «عبداللَّه بن زبير» تصميم گرفت كعبه را خراب كند، صحابه را جمع كرد و با آنها در اين مورد مشورت كرد، ابن عباس پيشنهاد كرد كه آن را بهطور كامل خراب نسازد، بلكه مواضعى كه خراب شده است را ترميم كند تا قسمتهاى سالم به همان شكل بماند و سنگهاى قديمى كه در صدر اسلام و زمان بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است حفظ شود.
غيرت «عمر» بر حفظ آثار پيامبر صلى الله عليه و آله!
«عمر» براى حفظ آثار نبوى و توجه و حمايت از آن بسيار غيرتمند بود، از اينرو، وقتى مىبيند كه مردم دور درختى جمع شدهاند و گمان مىكنند كه آن درخت رضوان است كه بيعت رضوان زير آن انجام گرفته و خداوند در قرآن از آن ياد كرده است:
«لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ».[32]
وقتى چنين ديد دستور به قطع درخت نداد و ممانعت از تبرك نكرد. با وجود اينكه عمر به خوبى مىدانست كه درخت رضوان شناخته شده نيست و هيچكس حتى مكان آن را نمىداند چه رسد به شناخت خود درخت و حتى اصحاب بيعت رضوان كه حاضر و شاهد بودند و در زير آن درخت بيعت كرده بودند، خود آن را نمىشناختند، چه رسد به ديگران و به اين امر تصريح نمودهاند، چنانكه از ابن عمر در صحيحين آمده است كه در سال بعد از سال بيعت رضوان به محل بيعت آمده و بهدنبال درخت گشتند، ولى حتى دونفر نيز بر يك درخت اتفاق نظر نداشتند.
توجه بهكفش پيامبر صلى الله عليه و آله وتحقيق علمىدر مورد آن
از جمله آثار نبوى كه مورد توجه و عنايت علما قرار گرفته است كفش پيامبر صلى الله عليه و آله است كه پژوهشهاى عميق و دقيق در مورد خصوصيات، رنگ و مشابهت آن انجام يافته و پژوهشهاى تخصصى و رسالههاى مستقل در مورد آن نگاشته شده است كه مقصود از همه آنها صاحب كفش؛ يعنى رسول اعظم و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است.
و اگر به آثار بزرگان و لباس و وسائلشان اهتمام مىگماريم و دار و ندار خود را براى بهدست آوردن آن صرف مىكنيم و موزههايى ويژه و كارشناسانى متخصص را به اين امور اختصاص مىدهيم، چرا براى پيامبر صلى الله عليه و آله كه سزاوارتر و محقتر از ديگران است چنين نكنيم كه اگر جانها و مالها در اين مسير فدا شود چيز كمى است.
معنى اجتماع و بزرگداشت
ما عادت كردهايم كه براى بزرگداشت برخى مناسبتهاى تاريخى؛ مانند ميلاد پيامبر صلى الله عليه و آله، شب معراج، نيمه شعبان، هجرت پيامبر، ايام نزول قرآن و به ياد جنگ بدر؛ دور هم جمع شويم و اين امر را مطابق عادت انجام مىدهيم و آن را مرتبط با دين نمىدانيم و آن را با صفات مشروع يا سنت بودن وصف نمىكنيم همچنانكه اين امر معارض با هيچيك از اصول دين نمىباشد، چراكه خطر در اين است كه ما مسألهاى را كه مشروع نيست، مشروع بدانيم و من فكر مىكنم چنين مسائل عرفى عادى را بدين شكل بايد مورد قضاوت قرار دهيم كه مورد توجه يا مبغوض شارع است و فكر مىكنم اين حد مورد اتفاق است و بعضى ادعا مىكنند كه اين مناسبتهايى كه مردم براى بزرگداشت آن جمع مىشوند، به دليل داشتن وقت معين مورد اشكال است، مثلًا مىگويند: مردم عادت كردهاند كه شب بيست و هفتم براى بزرگداشت معراج يا شب دوازده ربيعالاول براى گراميداشت ميلاد پيامبر صلى الله عليه و آله اجتماع كنند با وجود اينكه علما در تعيين دقيق وقت اين دو حادثه اختلاف دارند و بنده مىگويم:
عدم توافق بر تعيين وقت تأثيرى ندارد، چراكه ما معتقد به مشروعيت اجتماع در وقت خاص نمىباشيم؛ بلكه همانگونه كه گفتيم مسأله بهصورت عادت است و آنچه براى ما داراى اهميت است غنيمتشمارى اين فرصت و جهتدهى اين اجتماع بهسوى خير است. در اين شب مردم بهصورت وسيع و با اجتماع بزرگى دور هم جمع مىشوند و اينكه در تعيين وقت خطا كرده باشند يا نه، فرقى ندارد و همين كه به ياد خدا و محبت حضرت رسول صلى الله عليه و آله گردهم مىآيند در جلب رحمت و فضل الهى كافى است.
من كاملًا معتقدم كه اجتماع اين مردم، مادامى كه براى خدا و در راه خدا باشد مقبول نزد خدا هستند، ولو اينكه در تعيينوقت خطاكنند، براى تقريب به ذهن مثالى مىزنم:
اگر مردى، مهمانانى را در روز معينى دعوت كند و بعضى از مدعوين در غير اين زمان موعود بيايند به اين گمان كه در آن زمان دعوت شدهاند بهنظر شما آيا صاحب مهمانى آنها را ميراند و با تندى و شدت رد مىكند و جلوى آنها را مىگيرديا به آنها مىگويد: برگرديد و برويد. امروز روز موعود من نيست يا اينكه برعكس با نيكى با آنها برخورد مىكند و به آنها خوشآمد گفته در را بهرويشان مىگشايد و آنها را دعوت به ورود مىكند؛ سپس از آنها مىخواهد كه در وقت موعود هم بار ديگر بيايند اين تصويرى است كه من آن را شايسته فضل و كرم الهى مىدانم.
مفهوم ميلاد شريف پيامبر صلى الله عليه و آله
بسيارى از مردم در فهم حقيقت ميلاد شريف پيامبر صلى الله عليه و آله دچار اشتباهاند. حقيقتى كه ما به آن مىخوانيم و بر آن تشويق مىكنيم، لذا تصورات فاسدى در ذهن دارند كه مسائل و بحثهاى مفصلى را نيز بر آن بنا مىكند و اوقات خود و خوانندگان را هدر مىدهند، همه اين افكار بر باد رفته است؛ زيرا همانگونه كه گفتيم بر پايه فاسدى بنا نهاده شده است.
از ميلاد پيامبر صلى الله عليه و آله زياد نوشتهايم و در راديو و مجامع عمومى بارها مقصودمان را از ميلاد شريف پيامبر بيان كردهايم.
قبلًا گفتهايم و مىگوييم كه گردهمايى براى ميلاد شريف پيامبر صلى الله عليه و آله امرى عادى است و عبادت بهحساب نمىآيد. اين چيزى است كه ما به آن اعتقاد داريم و خدا را بر آن شاهد مىگيريم. هركس هرگونه مىخواهد فكر كند، اين خود انسان است كه در مورد افكار و سخنان خود مىتواند اظهار نظر كند نه ديگران. ما در هر اجتماع و محفل و مجلسى مىگوييم كه: اين گردهمايى با اين كيفيت يك امر متداول است و ربطى به عبادات ندارد. آيا بعد از اين اتمام حجتها جاى اعتراض و انكارى وجود دارد؟
لكن مصيبت بزرگ در عدم فهم است، از همين روست كه امام شافعى مىگويد: با هيچ عالمى مجادله نكردم مگر آنكه بر او غلبه يافتم و با هيچ جاهلى نيز مجادله نكردم، مگر اينكه او بر من غلبه يافت.
اين اجتماعات، بزرگترين وسيله براى دعوت بهسوى خدا و فرصتى طلايى است كه نبايد آن را از دست داد؛ بلكه ضرورى است كه علما و مبلغين اخلاق، آداب، سلوك، سيره و عبادات پيامبر را به مردم يادآورى كرده، آنها را نصيحت و به خير و رستگارى رهنمون شوند و از بلا و بدعت شر و فتنه، آنها را برحذر دارند.
ما به فضل الهى، دائماً به اين امر دعوت مىكنيم و به مردم مىگوييم مراد از اين گردهمايىها صرفاً اجتماع و تظاهر نيست؛ بلكه اين وسيلهاى شرافتمندانه براى هدفى شرافتمندانه است و آن هدف چنين و چنان است و هركس بهرهاى براى دينش از اين اجتماعات نگيرد از خيرات ميلاد شريف پيامبر محروم گرديده است.
خاتمه
اين مقدار ميسر شد تا از مسائلى بنگاريم كه مايل بوديم تا برداشتى را كه از آن مسائل مىبينيم، بيان كنيم. اگر صواب و درست بود حمد براى خداست و اگر درست نبود، بشرى داراى صواب و خطا هستيم و همه ما مورد ايراد و انتقاد هستيم جز پيامبر معصومى كه از روى هواى نفس سخن نمىگويد و تنها با وحى تكلم مىكند.
به خداوند پناه مىبرم از بحث، جدل و دشمنى. و هم به او پناه مىبرم از علم بىفايده و دعايى كه شنيده نشود و قلبى كه به خشوع درنيايد. و به او پناه مىبرم از هر بدى، بلا، شرك و بدعتى. و بيزارى مىجويم از هرچه رسولاللَّه بيزارى جست و اقرار مىكنم به آنچه او بدان اقرار كرد.
و از خدا مىخواهم كه مرا بدين اعتقاد ثابت بدارد تا مسلمانى موحّد و مؤمن به خداوند بميرم در رزمين خدا و در ميان مؤمنان موحدى كه شهادت به يكانگى خداوند و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله مىدهند.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى أَشْرَفِ الْمُرْسَلِينَ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ وَ صَحْبِهِ أَجْمَعِينَ.
[1]– قبل از تو هيچ انسانى را جاودانه نساختيم.
[2]– تو مىميرى و آنان نيز خواهند مرد.
[3]– مرده صداى كفش افرادى را كه از سر قبر برمىگردند مىشنود.
[4]– هنگامى كه بنده را در قبر مىگذارند و دوستان و يارانش پشت مىكنند او صداى پاى آنها را كه مىروند، مىشنود در اين هنگام دو فرشته نزد او آمده او را به جاى خويش مىنشانند.
[5]– هيچ فردى از كنار قبر برادر مؤمنى كه در دنيا شناخته است عبورنمىكند مگر اينكه اگر سلام كند آن مرده او را مىشناسد و پاسخ سلامش را مىدهد.
[6]– به آنان كه در راه خدا كشته شدهاند مرده نگوييد بلكه آنان زندهاند ولى شما نمىفهميد.
[7]– نزد پروردگارشان روزى مىخورند.
[8]– وقتى گوارايى طعام و شراب و نيكويى سخن گفتن با خويش را مىبينند مىگويند اى كاش برادران ما مىدانستند كه خدا با ما چه كرده است.
[9]– اين روايت را مسلم آورده است، كتاب الامارة، ص 121
[10]– كسى كه سنت حسنهاى را پايهگذارد، اجر آن سنت و هركه بدان عمل كند تا روز قيامت به او خواهد رسيد.
[11]– كسى كه به هدايت دعوت كند، همانند اجر كسانى كه اين راه را تبعيت كنند براى او درنظر گرفته مىشود بدون اينكه از اجر تابعان كاسته گردد و هركس به گمراهى دعوت كند نيز مشابه گناه آن گناهكاران براى او منظور مىشود بدون اينكه از گناه آنان چيزى كاسته شود.
[12]– مجمع الزوائد، ج 8، ص 211؛ پيامبران عليهم السلام در قبرهايشان زندهاند و نماز مىگزارند.
[13]– صحيح مسلم، ج 2، ص 268؛ شبى كه به معراج رفتم در كنار تپه شنى سرخ رنگ به ملاقات موسى رفتم و ديدم كه او در قبر به نماز ايستاده است.
[14]– روز جمعه از بهترين روزهاى شماست، در آن روز آدم خلق گرديده و در همان روز نفخ صور و صعق و بيهوشى همگانى پديد مىآيد؛ پس در اين روز بسيار بر من صلوات فرستيد؛ زيرا صلوات شما بر من عرضه مىشود اصحاب پرسيدند: چگونه صلوات ما بر شما عرضه مىشود در حاليكه بدن شما پوسيده است و حضرت فرمودند: خداوند خوردن جسد انبيا را بر زمين حرام كرده است.
[15]– الترغيب، ج 2، ص 499؛ هيچ مسلمانى بر حضرت سلام نمىكند مگر اينكهخداوند روح او را بهحضرت برمىگرداند تاجوابسلاماو را بدهد.
[16]– خداوند ملائكه گردشگرى در زمين دارد كه سلام امت مرا به من مىرسانند.
[17]– آن سوره، نجات دهنده و ممانعت كننده او از عذاب قبر است.
[18]– جز براى زيارت سه مسجد بار سفر نبنديد: مسجدالحرام، مسجد من و مسجدالاقصى.
[19]– سزاوار نيست كه بار سفر براى مسجدى كه نمازخواندن در آن سزاوار است بسته شود، مگر سه مسجد: مسجدالحرام، مسجدالأقصى و مسجد من.
[20]– فتحالبارى، ج 3، ص 65
[21]– هيثمى، مجمع الزوائد، ج 4، ص 3
[22]– كسى كه قبر مرا زيارت كند، شفاعت من برايش واجب مىشود.
[23]– اين تعبير ذهبى است و قول مشهور چنين است:« لا تجعلوا قبريعيداً».
[24]– سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 399- 400
[25]– همينگونه در بدائعالفوائد ابن قيم آمده است.
[26]– حجرات: 2، صداى خود را بالاتر از صداى پيامبر صلى الله عليه و آله نبريد.
[27]– حجرات: 3، كسانى كه صداى خود را نزد پيامبر پايين مىآورنددلهايشان مورد آزمون الهى قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ شامل حالشان مىگردد.
[28]– حجرات: 4؛ كسانى كه از پشت حجرهها تو را ندا مىكنند افراد بىشعورى هستند.
[29]– نساء: 64؛ اگر آنها كه بر خود ظلم كردند نزد تو آمدند و از خدا آمرزش خواستند و پيامبر برايشان آمرزش طلبيد خدا را توبهپذير و مهربان مىيابند.
[30] ( 1) المغانم المطالبة في معالم طابة، فيروزآبادى، ص 26.
[31]– اقتضاء الصراط المستقيم، ص 385
[32]– فتح: 18؛ خداوند از مؤمنان راضى گشت، آنگاه كه زير درخت با تو بيعت كردند.