خدا كند كه دروغي بزرگ باشد اين
من اعتماد ندارم به حرف طالع بين
نشسته اند كمان هاي بيوه آماده
گرفته اند كمين تير هاي چله نشين
دوباره كوچه دوباره كسي ز اهل كساء
دوباره فتنهي شيطان دوباره غصب زمين
و باز شد دهن ياوه اي و حرفي زد
و پخش شد همه جا بوي غده اي چركين
و اين هم از بركات حضور يك زن بود
زني كه شوهر خود را نمي كند تمكين
جنازه نيست، نمرده است، زنده است، چرا؟
براي اين كه امام است و بس براي همين
براي اين كه نفس مي كشد بدون هوا
براي اين كه قدم مي زند بدون زمين
چقدر جاي رطب ها و جاي او خاليست؟!
كنار دست پراز هيج سفره ي مسكين
به عزت و شرف لا اله الا الله
به خير ختم نشد اين مراسم تدفين
عزيز كرده ي يعقوب، غارت گرگ است
قسم به سوره ي يوسف قسم به بنيامين
شاعر: رضا جعفری