من جگر پاره زهرايم و پاره جگرم

همه را يارم و خود از همه مظلومترم

خانـهام قتلگـه و يـار ستمگر قاتل

سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم

عمر من بود محرّم، همه روز و همه شب

قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم

لب فرو بستم و ديدم که اهانت ميکرد

قاتـل مـادر مظلومه ي مـن بـر پدرم

با وجودي که خزان کُشت بهارانم را

طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم

من که طاووس بهشتم به چه جرم و گنهي

سوختـه از شـرر دوزخيان بال و پرم؟

قسمتم بود به مسجد که ز طفلي هر روز

قاتـل مـادر خـود را سـر منبـر نگـرم

تا در آن کوچه رخ ياس نبي گشت کبود

تيره شد صورت خورشيد به پيش نظرم

 

مضطرب بـودم و لرزيدم و حيـران بودم

که چسان مادر خود را به سوي خانه برم

در همان لحظه که شد مادر من نقش زمين

مـن نگـه کـردم و او گفت خدايـا پسرم

«ميثم» از آه تو گر سوخت جهان، نيست عجب

از شـرار جگـر و سـوز دلـت بـا خبـرم

 

شاعر: غلامرضا سازگار(میثم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *