طرح شبهه:

معناى آیه صرف نظر از سیاقى که آیات قبل و بعدش دارند، روشن و ظاهر است؛ زیرا در آیه، دو نکته به طور روشن بیان شده است:

  1. دستوری که خداى تعالى به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله داده است و تأکید آن، به نحوی است که پشت سرش فشار و تهدید می باشد و حاوی پیغام تازه ای به بشریت می باشد.
  2. وعده‏اى که خداى تعالى به رسول خود داده که ‏او را از خطرات محتمل این ابلاغ نگهدارى کند. لیکن کمى دقت ‏در موقعیتى که آیه دارد آدمى را به شگفت وامى‏دارد؛ زیرا آیات قبل و بعد آن، همه متعرض‏حال اهل کتاب و توبیخ ایشانند به اینکه آنان به انحاء مختلف از دستورات الهى تعدى کرده‏اند و محرمات الهى را مرتکب شده‏اند و این مضمون با مضمون آیه مورد بحث، هیچ ‏ارتباط ندارد. چه آنکه در آیات قبل و بعد، خداوند، متعال اهل کتاب را از عدم برپایی تورات و انجیل واقعی و روی آوردنشان به کتاب تحریف شده حرف می زند و آنها را مذمت می کند[1].

بنابرین چه آیه قبلى و چه آیه بعدی، روى سخن در آن با اهل کتاب ‏است.

بعلاوه، دقت درجملات خود آیه مورد بحث، تعجب آدمى را در اینکه چطور هیچ ربطى بین این آیه و آیات قبل و بعدش نیست زیادتر مى‏کند. و اگر آیه مورد بحث، به همین ترتیبى که فعلا با سایر آیات قبل ‏و بعد خود دارد، نازل شده باشد و همه داراى یک سیاق بوده باشند، در اینصورت از مجموع آنها این مطلب بدست مى‏آید که این دستور مؤکد به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله براى تبلیغ پیغامى‏است که خدا در خصوص اهل کتاب نازل فرموده است!

عدم ارتباط یهود و نصاری با مضمون این آیه

اگر بخواهیم این آیات را از جهت وحدت سیاق ملاحظه کنیم، به طور متعین، مراد از آن پیام،  همان ما انزل اللهی خواهد بود که در آیه بعد از آن سخن به میان آورده است؛ لیکن سیاق خود آیه، به هیچ وجه با این احتمال سازگار نیست؛ چراکه:

اولاً: یهود و نصاری در زمان صدور آیه از ضعف بالایی برخوردار بودند

 وجه ناسازگارى این آیه با سیاق آیات این ست که از جمله «خدا تو را از (کید) مردم در امان می دارد»[2]، بر مى‏آید حکمى که این آیه در صدد بیان آنست و رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را بدان مامور می کند، همان امر مهمى است که در تبلیغ آن بیم خطر است؛ یا بر جان رسول الله و یا بر پیشرفت دین اسلام.

اما اوضاع و احوال یهود و نصاراى آن روز، طورى نبود که از ناحیه آنان خطرى‏ متوجه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بشود تا مجوز این باشد که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله دست از کار تبلیغ خود بکشد و یا براى مدتى آن را به تعویق بیندازد تا جایی که نیاز شود، ‏خدا به رسول خود، وعده حفظ و حراست از خطردشمنش را بدهد.

ثانیاً: احتمال خطر از ناحیه چشم زخم، در ابتدای کار یهود بیشتر بود

حال اگر هم بگوییم که این خطر می توانست چیزی شبیه چشم زخم بوده باشد، باز هم جا داشت که این آیه در اوایل هجرت نازل شود؛ زیرا در اوایل ‏هجرت که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در شهر غربت و در بین عده معدودى از مسلمین آن‏شهر بسر مى‏برد، یهودیان او را از چهار طرفش محصور کرده بودند؛ آن هم یهودیانى که با حدت و شدت هر چه بیشتر به مبارزه علیه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله برخاسته و صحنه‏هاى خونینى ‏نظیر خیبر و امثال آن به راه انداختند.

بنابرین اگر در آیه مورد بحث مراد از «ناس»، یهود بود، جا داشت که این آیه در روزهای نخستین  بعثت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل می شد.

لیکن نزول این سوره در اواخر عمر شریف آن حضرت اتفاق افتاد که ‏همه اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمین در گوشه‏اى خموده بودند. پس بطور روشن، معلوم شد که ‏آیه مورد بحث، هیچگونه ارتباطى با اهل کتاب ندارد.

ثالثاً: عدم ابلاغ تکلیف طاقت فرسا به یهود در این آیه

علاوه بر همه، در این آیه تکلیفى که از سنگینى، کمرشکن و طاقت‏فرسا باشد، به اهل کتاب نشده است تا در ابلاغ آن به اهل کتاب، خطرى ‏از ناحیه آنها متوجه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بشود.

رابعاً: خطرات بیشتر، صدر اسلام بود

از همه اینها گذشته در سالهاى اول بعثت، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، مامور شد تا تکالیف بس خطرناکى را به بشریت آن روز گوشزد کند. مثلا مامور شد کفار قریش و آن عرب ‏متعصب را به توحید خالص و ترک بت‏پرستى دعوت کند و مشرکین عرب را که بسیار خشن‏تر وخونریزتر و خطرناکتر از اهل کتابند به اسلام و توحید بخواند.

اما می بینیم که خداوند تهدید واقع در روز نزول این آیه را در هیچ موعد دیگری نداده است! معلوم مى‏شود که این پیام، خطرناکترین ‏موضوعی است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به تازگى مامور تبلیغ آن شده است.

پس بنابر آنچه گفته ‏شد، یهود در موقع نزول این سوره، قدرت و شدتى چندانی را نداشند؛ یعنی آنها، قدرت و شوکت سابق خود را ازدست داده بودند و آن آتش، رو به خاموشى مى‏رفت.

غضب و لعنت پروردگار هم شامل حالشان شده بود، تاجایی که خداوند، هر آتش افروز و فتنه‏انگیزی که به پا مى‏خیزید را خنثى و خاموشش مى‏کرد. با این‏ حال، چه معناى صحیحى وجود دارد که بگوییم: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در دین خدا از یهود می ترسد؟!!! و نیز چه دلیلی دارد که خداى تعالى او را در این ترس محق بداند و به وعده حمایت خود، دلگرمش سازد؟!! آن هم با همه‏ مواقف خطرناک و موقعیت‏هاى وحشت‏زائى که سابق بر این داشت!!!

بنابراین هیچ شک و تردیدى نیست که این آیه در بین آیات قبل و بعد خود، اجنبى بوده و سیاق آن با سیاق آنها دو تا است؛ یعنی خطرى که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله از آن نگران بوده، خطر جانى نبوده بلکه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از خطر اضمحلال دین بیمناک بوده است.

خامساً: منظور از خطر، اضمحلال دین بود

گفتیم رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله خطرات محتملى در تبلیغ این حکم پیش بینى ‏مى‏کند. لیکن این خطر، خطر جانى براى شخص آن جناب نیست؛ زیرا آن جناب از اینکه جان‏شریف خود را در راه رضاى خدا قربان کند دریغ نداشت، آرى شأن ایشان، أجل از آن است که حتى ‏براى کوچکترین اوامر الهى نیز، از خون خود بخل ورزد. ترس او از جان خود، مطلبى است که سیره ‏خود آن جناب و مظاهر زندگى شریفش، آن را تکذیب مى‏کند.

علاوه بر این، خداى تعالى، خود در کلام شریفش بر طهارت دامن انبیاء، از این گونه ترس‏ها شهادت داده و بیان نموده است که آنها از هیچ کس جز خدا نمی ترسند[3]. و در باره نظائر این فریضه، به مسلمین امر نموده است که از هیچ کس جز من نترسید و این نترس بودن را جزو علائم ایمان دانسته است[4]. همچنین خدای متعال عده‏اى ازبندگان خود را به این خصلت ستوده که با وجود تهدید دشمن، جز از خدا از احدى باک ندارند[5].

و این حرف هم از غلطهاى واضح است که‏ کسى (العیاذ بالله) بگوید: «رسول خدا براى اینکه مبادا چشم زخمى به وى برسد، انجام امر خدا را به تعویق بیندازد»! زیرا برگشت این توهم و خیال، به این است که اگر رسول الله، به خاطر چشم زخم، اتیان امر خدای متعال در امروز را به تعویق بیاندازد و این حرف خود غلط فاحشى است؛ زیرا به فرض اینکه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله هم چشم زخمى مى‏دید، کار خدا زمین نمى‏ماند. و با اینکه سبب ساز در عالم او است و با اینکه در قرآن کریم از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، سلب استقلال در تاثیر را کرده[6]. حال آیا از پیش بردن کار خود به وسائل مختلف دیگر عاجز است؟!

پس نمى‏شود خطر محتمل، خطر جانى رسول الله باشد و لیکن ممکن است آن خطر را خطر اضمحلال و از بین رفتن‏دین دانست. به این بیان، بیم آن مى‏رفت، اگر آن جناب عمل تبلیغ آن پیغام را در غیر موقع‏ انجام دهد او را متهم سازند تا جایی که جنجال راه بیندازد.

در نتیجه دین خدا و دعوت او فاسد و بى نتیجه می شد و این گونه، اجتهادات و مصلحت‏اندیشى‏ها براى آن جناب جایز بوده است و اسم این مصلحت‏اندیشى را نباید ترس از جان گذاشت.

 خوف پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از برخي  منافقان به ظاهر مسلمان بود

خوف پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن زمان از مشركين منطقه نبود؛ بلكه ایشان از برخي منافقان به ظاهر مسلمان نگران بود؛ زيرا آيه مورد بحث در سوره مائده است كه اكثر مفسرين آن را آخرين سوره نازل شده برآن حضرت شمرده اند و بديهي است که پس از فتح مكه و خصوصاً اواخر عمر حضرت، مشركين كاملاً مغلوب بوده و هيچ خطري از ناحيه آنها شخص پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را تهديد نمي کرد.

ماجرا بدین نحو بود که در راه بازگشت  از مكه جبرئیل بر حضرت نازل می‌شود که ای رسول، آن پیامی که خداوند برتو نازل کرده را فراگیر کن[7]! پیامبر که به نفاق عده‌ای از همراهان خود از طریق وحی الهی آگاه بود، از برخورد آنان بیمناک شد.

در این هنگام جبرئیل امین برای دومین بار نازل شد و پیغام خود را دوباره ذکر کرد؛ اما رحمة للعالمین صلی‌الله‌علیه‌وآله هراسناک از دل های مریض و ایمان های سست تازه مسلمانان، راه تازه‌ای می‌جست که جبرئیل برای سومین بار نازل شد، پیغام را دوباره تکرار  کرد و ادامه داد اگر این پیام را فراگیر نکنی، پیغام خدا را نرسانده ای و خداوند تو را از گزند مردم نگاه می دارد[8].

حال سؤال اینجاست که این چه پیامی است که اگر به مردم ابلاغ نشود، رسالت به انجام نرسیده است؟

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که هم دارای مقام نبوت و هم دارای مقام رسالت می‌باشد، در این آیه با عبارت «یا ایها الرسول» مورد خطاب قرار گرفته‌اند که بیان گر آن است که در اینجا مقام رسالت آن بزرگوار مورد نظر است.

از طرفی «فما بلغت رسالته»، نشانگر آن است که انجام ندادن این عمل و نرساندن این پیام از طرف خداوند، سبب عدم انجام وظیفه رسالت آن حضرت می‌شود.

همانطور كه گفتيم آن حضرت نفاق را در چهره بعضي از اصحابشان ديده بود. علی الخصوص، آنهايي كه در صلح حديبيه در نبوت رسول خدا شك كرده و گفته بودند: قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده ام، مثل امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده ام[9]!

کسانی که در همان سال آخر، بر سر قضيه متعه حج، از دستورات حضرت سر پيچي كرده و با سخنان زشتش دل مبارك ایشان را آزرد.

چنانچه بخاری نقل می کند: رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبديل كنند، سپس طواف كرده، تقصير انجام دهند و از احرام خارج شوند؛ مگر كسي كه قرباني به همراه خود دارد، صحابه گفتند : ما به سوي مني رهسپار شويم؛ در حالي كه از آلت ما مني ميچكد[10]!

چه بعدي داشت كه از اين دستور مهم الهي هم سرپيچي كنند؛ همانطوري كه بعد از جريان انتخاب علي عليه السلام، شاهد به جا بودن اين نگراني پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوديم. 

حال آيا پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله حق نداشت ازاين منافقين به ظاهر مسلمان بترسد؟

شواهد خطر منافقین در اعلام پیام غدیر

الف) حرث بن نعمان فهری

سرپيچي از قبول ولايت علي عليه‌السلام، توسط حرث بن نعمان فهري، شاهد به جا بودن نگراني پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است. چناچه وقتي خبر اين جريان به گوش مردم رسيد، شخصي به نام حرث بن نعمان فهري پيش رسول گرامي اسلام آمد و خطاب به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گفت: «اى محمد! ما را به خدا خواندى پذيرفتیم، نبوت خود را مطرح كردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتيم، ما را به اسلام دعوت كردى اجابت كرديم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانيد خوانديم، به زكات و روزه و حج و جهاد سفارش كردى اطاعت كرديم، حال پسر عموى خود را امير ما ساختى كه نمى دانيم اين حكم از طرف خداست يا به اراده شخصى شما پيدا شده است»؟ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز پاسخ داد: «سوگند به خدا كه جز او پروردگارى نيست، اين دستور از طرف اوست».

 حارث هم که تاب ولایت امیر مؤمنان را نداشت، خود تقاضاى عذاب كرد. او آنقدر مغرور بود كه مى پنداشت، قدرتى وجود ندارد تا او را كيفر دهد. وقتى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به او فرمود اعلام ولايت اميرالمؤ منين علیه‌السلام و فرمان بيعت عمومى به دستور خدا انجام گرفته و من وظيفه اى جز ابلاغ و اجراى آن را ندارم، نعمان خشمناك شده سر به آسمان بلند كرد و گفت : «خدايا اگر آنچه را كه محمد درباره على مى گويد از طرف تو است، و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آيد و مرا عذاب كند». هنوز سخنان حارث بن نعمان به پايان نرسيده بود كه از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند.  و آيات اول و دوم سوره معراج نازل شد[11]. آيا اين جريان نشانگر به جا بودن اين نگراني پيامبر وبغض وعداوت عده اي ازعلي عليه‌السلام نيست؟

ب) آگاهی فاطمه زهرا علیها‌السلام از پيمان شكني و دوروئي مخالفان غدير

فاطمه زهراعليها السلام در همان لحظه هاي آغازين اعلام ولايت اميرالمؤمنين در غدير خم، و تحقق بيعت عمومي براي ولايت، از پيمان شكني و دوروئي مخالفان غدير، آگاهي داشت.  آنگاه كه حارث بن نعمان مخالفت كرد و به درک واصل شد، حضرت زهرا عليها السلام، به امام علي عليه السلام نگاهي معناداری نمود و گفت: اي ابوالحسن! آيا گمان مي كني [در مخالفت با غدير] اين مرد تنهاست؟ سوگند به خدا او پيشگام قومي است كه هنوز نقاب چهره هاشان فرو نيفتاده است و آنگاه كه فرصت به دست آورند مخالفت خود را آشكار خواهند ساخت»[12].

آري او تنها نبود و اين نگراني پيامبر در مراحل بعدي در قالب آنچه رخ داد خود را نشان داد دستور پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله براي خروج از مدينه چرا؟

ج) سپاه اسامه

پيامبر گرامي اسلام در واپسين روزهاي عمر شريفشان براي جلوگيري از اين فاجعه دستور فرمودند اكثر اصحاب مدينه را خالي كنند و با لشكر اسامه خارج شوند. اما عده اي از اصحاب، از اين دستور سرپيچي كردند تا جايي كه مورد لعنت آن حضرت واقع شدند[13].

از جمله كساني كه به همراه اسامه اعزام شدند گروهي از بزرگان مهاجر و انصار از جمله ابوبكر و عمر و ابوعبيده بودند…[14].

چنانچه شهرستانی نیز بر این مطلب صحه می گذارد و دستور پیامبر به ابوبکر و استنکاف او را اشاره می کند[15].

با این حساب جناب ابوبکر باید در سپاه اسامه میبودند نه در مدینه تا با مردم نماز بخوانند!!!

د) ماجرای قلم و کاغذ

و اما بارزترين نمونه از اختلاف ميان صحابه و سرپيچي از فرمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، قضيه وصيت آن حضرت است كه به بعضي از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا كاغذ و دوات بياورند، چون تصميم داشت مطالبي بنويسد كه هرگز گمراه نشوند؛ اما صحابه بدون اين كه حرمت پيامبر خدا را رعايت كنند، با يكديگر به نزاع پرداختند، تا جايي كه خليفه دوم آن حضرت را متهم به هذيان گويي كرد[16]!

نتیجه:

نتیجه اینکه وقتي صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقيم آن حضرت و با يكديگر به نزاع مي پردازند، چه استبعادي دارد كه بعد از آن حضرت نيز دچار همان اختلاف و سرپيچي نشوند؟

آري هراس و نگراني پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ازمشركين نبود؛ بلکه از منافقين به ظاهر مسلمان  بود.

چنانچه غزالي، عالم مشهور اهل سنت در اين باره مي‌گويد: «از خطبه‌هاي رسول گرامي اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عيد غدير خم است كه در آن فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به علي عليه السلام، اين گونه تبريك گفت : «افتخار، افتخار اي ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي». اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي عليه السلام و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاي ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد. پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند» [17].

[1] «و لو انهم اقاموا التوریة و الانجیل و ما انزل الیهم من‏ربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم» مائده 66 و نیز آیه 68 این سوره : «قل یا اهل الکتاب لستم على شى‏ء حتى تقیموا التوریة والانجیل و ما انزل الیکم»

.[2]  «و الله یعصمک ‏من الناس»

.[3] «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفى بالله حسیب» احزاب آیه .39

[4] «فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین» ؛ (از آنان نترسید،  بلکه از من بترسید اگر مردمى با ایمان هستید). سوره آل عمران آیه 175

[5] . «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم‏فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل» آل‏عمران آیه 173

[6] . «لیس لک من الامرشى‏ء»

[7] . «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»

[8] . «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»

.[9] «والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ» تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 2، ص 371 – 372 و صحيح ابن حبان، ابن حبان، ج 11، ص 224 و و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 6، ص 77 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 57، ص 229

.[10] « فَأَمَرَ النبي صلى الله عليه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَيَطُوفُوا ثُمَّ يُقَصِّرُوا وَيَحِلُّوا إلا من كان معه الْهَدْيُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلى مِنًى وَذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ….» الجامع الصحيح المختصر، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256هـ) ج 2 ، ص594، ح1568،كتاب الحج، باب 81، تَقْضِي الْحَائِضُ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَيْتِ، ناشر : دار ابن كثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

[11] تفسير القرطبي: 18/ 279 مورد الآية.وشواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص: 381

[12] حلبي، سيره حلبي، ج 3، ص 308 و 309 و ر.ك: نزهة المجالس، ج 2، ص 201

.[13] «لعن الله من تخلف عن جيش اسامه» الملل والنحل، شهرستاني (548 هـ )، ج1، ص23-  المواقف، عضد الدين عبدالرحمن بن أحمد إيجي (756 هـ )، ج3، ص 650

[14] . « وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة…» فتح الباري، ابن حجر (852 هـ )، ج 8، ص 115

.[15] «فالنبي صلى الله عليه واله وسلم أمر بخروج أبي بكر مع أسامة…» (نبی خدا صلی الله علیه و اله و سلم امر کرد به خروج ابابکر با سپاه اسامه…)شرح المواقف 8|376 الملل والنحل 1|29 لأبي الفتح الشهرستاني، المتوفى سنة 458 هـ توجد ترجمته(شهرستانی) والثناء عليه في وفيات الأعيان 1|610، تذكرة الحفاظ 4|104 طبقات الشافعية للسبكي 4|87، شذرات الذهب 4|149، مرآة الجنان 3|289 وغيرها

[16] الجامع الصحيح المختصر،  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256 هـ)، ج 3، ص1111، ح 2888، كتاب الجهاد والسير  ب 176،  باب هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ، ناشر : دار ابن كثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

.[17]  «من خطبته في يوم غديرحم باتفاق الجميع وهو يقول: ” من كنت مولاه فعلي مولاه ” فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا» سر العالمين وكشف ما في الدارين، ابوحامد غزالي، ج1، ص4، باب في ترتيب الخلافة والمملكة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *